چند کلمه در متن و حاشیهٔ وقایع اخیر در مشهد
محمد علی اصفهانی
| |
 |
۳۰ آذر ۱۴۰۴
شاید خیلی ها این جملهٔ کتاب فیزیک در ایام دبیرستان
را هنوز به یاد داشته باشند که «هر عملی را عکسالعملی
است مساوی و در خلاف جهت آن.» (سومین قانون حرکت
نیوتون) این، تازه در فیزیک و مکانیک است؛ چه رسد
به دیالکتیک حاکم بر یک ارگان زنده مثل جامعه.
گرچه دیگران، به جز چند استثای تأسفآور، در مرگ
بر گفتن ها و دشنام ها و اتهام های رنگارنگ مجاهدین
علیه رضا پهلوی و دوستداران و حامیان او سهیم نیستند،
کسانی که در آتش «هر عملی را عکسالعملی است مساوی و
در خلاف جهت آن» می سوزند و سوخته اند و باز هم خواهند
سوخت، علاوه بر مجاهدین، چپ و راست و میانهیی
هستند که به کار خود مشغولند و نه داعیهٔ واهی
آلترناتیو بودن دارند و نه هراسی از این بابت از پهلوی
و پهلوی دوستانِ جمهوری خواه یا پادشاهی خواه.
اگر می خواهیم که خشک و تر با هم نسوزند، و حساب ها از
هم جدا و متمایز باشند، باید یا ظرافت های زبان و کلام
و شیوهٔ سخن گفتن با دیگریِ دیگر اندیش را بیش از
پیش بیاموزیم و تمرین کنیم و به کار بگیریم، یا اقلاً
از درشتگویی و پرخاشگری اجتناب کنیم و در آتشی که
برافروخته تر شدنش به نفع هیچکس نیست ندمیم.
التزام به آزادی بیان و تکثر گرایی، وقتی واقعی
است که بدون واهمه از عواقب آن، در انسان درونی شده
باشد و به صورت بی واسطه و خود به خودی، در عمل او
تبلور بیابد.
به آزادی بیان و تکثر گرایی که در
روش کشورداری از آن با کلمهٔ «دموکراسی» یاد می شود، می توان اعتقاد داشت یا ـ به هر دلیلی از دلایل ـ
اعتقاد نداشت و سر خود را بالا گرفت و از این عدم
اعتقاد خود دفاع کرد. مثلاً می توان گفت که آزادی
بیان و تکثر گرایی، تا جایی قابل قبول است که جامعه را
دچار هرج و مرج نکند. و یا می توان از این گزارهٔ درست که
دموکراسی در جهانِ امروزِ ما، نوع پنهان و پیچیده تر
دیکتاتوری است، به این نتیجه رسید که یک دیکتاتوری خیر
خواهِ بی نقاب بهتر است از دیکتاتوری پنهانِ
دموکراسی.
از زاویهیی دیگر هم می توان به قضیه
نگاه کرد و برای مخالفت خود دلیلی آورد: در جوامعی
که با حکومت هایی بر پایهٔ دموکراسی اداره می شوند،
غالباً آن هایی که گرایش ها و جهتگیری ها و افکار
پیشرو یا پیشرو تری دارند از رقیبان خود شکست می
خورند، و استثنا ها هم در اکثر قریب به اتفاق موارد،
فقط «دولت مستعجِل» حافظ هستند. راستی، خاتم
فیروزهٔ بو اسحاقی خوش درخشید، ولی دولت مستعجِل
بود
این مقاله اما، بدون ورود به این مباحث،
فقط برای کسانی نوشه شده است که نهایتاً بعد از
محاسبهٔ سود و زیان ها و مثبت و منفی ها و مزایا و
خطرات، تکثر گرایی و آزادی بیان و دموکراسی را بدون
هیچ پیششرطی پذیرفته اند.
ـــــــــــــــــــــــــ
یک آدم عاقلِ بالغِ
خردمندِ برخوردار از اعتماد به نفس، صرف نظر از گرایش
سیاسی خود، و نظرات خود و علایق خود، امکان ندارد که
واقعیت حضور فعال کسانی که ـ به حق یا به ناحق ـ
طرفدار پهلوی ها هستند را در جامعهٔ امروز ایران، و به
خصوص در میان شرکت کنندگان در جنبش «زن، زندگی، آزادی»
انکار کند. و این آدم عاقلِ بالغِ خردمندِ برخوردار
از اعتماد به نفس، اگر واقعاً و با طیب خاطر به
پلورالیسم و تکثر گرایی و آزادی بیان اعتقاد و التزام
داشته باشد، خواهان حذف این هموطنان خود نخواهد بود.
همانطور که پیش از این هم نوشته بودم: تردیدی
در این نیست که امروز، از اصلاح طلبِ خواهان «گذار»
شده تا چپ کلاسیک و چپِ روزآمد شده، و تا جمهوری خواه
و مشروطه خواه و پهلوی خواه، و تا ملی گرای غیر اتنیکی
و ملی گرای اتنیکی (ملی گرای قومیت طلب)، تا روشنفکر
مستقل و روشنفکر معتقد به یک ایده ئولوژی معین، و تا
مسلمان و غیر مسلمان، همه و همهٔ افراد و نیرو های
درون صف مردم، در مبارزه با ج.ا سهیم هستند و خواست
مشترک و خواست های نامشترکی دارند.
انکار وجود
بخش جدی و قابل توجهی از مردم که به هر دلیلی ـ درست
یا نادرست ـ با رضا پهلوی و پدر و پدر بزرگ او احساس
همدلی میکنند، اگر از سر ناآشنایی با واقعیتِ خوب یا
بد فضای ذهنی جامعهٔ امروز ایران نباشد، فریب دادن خود
یا دیگران، و یا فریب دادن خود و دیگران با هم است.
و آن کس در برخورد با واقعیت، نیاز به فریب دادن خود
یا دیگران، و یا خود و دیگران پیدا میکند که اعتماد
به نفس نداشته باشد.(۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ظرافت ها و
ریزه کاری های سخن گفتن با دیگریِ دیگر اندیش را
نه می دانی و نه می خواهی بدانی و به کار بگیری.
فاجعهٔ شومی که به «انقلاب پنجاه و هفت» معروف شده
است را با این ادعای دروغ تقدیس می کنی یا معتبر و
قابل استناد می دانی که گویا آن «انقلاب»، بعد از
۲۲ بهمن بود که توسط خمینی سرقت شد نه از نیمهٔ راهی
که تو با چشم باز، آن را زیر عَلم او نیز همچنان ادامه
دادی و مسیر خود را جدا نکردی.(۱)
دوزخی را که
تمام ذرات وجود و هستی و بود و نبود و تار و پود و تن
و جان و آرزو ها و آمال نسل های کنونیِ تشکیل دهندهٔ
جامعهٔ ایران را در خود سوزانیده است، بهشت موعودی
معرفی می کنی که برای آن ها مهیا کرده بودی، اما شیطان
رجیمِ تا آن زمان پنهان شده و ناپیدایی به نام خمینی،
ناگهان در تاریکی شامگاه ۲۲ بهمن، یواشکی به آن شبیخون
زد و آن را در اختیار گرفت.
و آن وقت، انتظار
داری که این نسل ها، اصطلاح «پنجاه و هفتی» که خودشان
ساخته اند را به عنوان یک ناسزا یه کار نبرند، و تو را
در کنار ج.ا، باعث و بانی آنچه بر سرشان آمده است
ندانند، و به تو دست مریزاد هم بگویند و از تو دعوت
کنند که لطفاً برایشان یک بهشت دیگر هم بسازی بهتر از
اولی!
«کم نیستند کسانی از نسل ما [نسل رو
به انقراض ما دست اندر کاران آن فاجعه] که شب ها با
وجدانی آسوده به خواب میروند، و حتی مفتخرانه شاهکار
تاریخی خود را به رخ قربانیان میکشند و آن را چون
دشنامی آلوده و خیس به سر و روی آن ها پرتاب میکنند،
و آنگاه اگر پاسخی در خور یا نا در خور دریافت کنند،
داد و هوار سر میدهند که چرا تفرقه میاندازید و آب
دهانی را که به سر وروی شما پرتاب کرده ایم با دستمالِ
ضد عفونی نشده و بدون رعایت نکات بهداشتی پاک
میکنید.»(۲)
ـــــــــــــــــــــــــ
از فضای پر تشنّجی که در مشهد در مراسم بزرگداشت وکیل شهیدی که نمونهٔ مدارا و رواداری و بلند
همتی و رهایی از هفت دولت بود و برای پذیرش رایگان و
بی مزد و منت وکالت کسی به گرایش های سیاسی او کاری
نداشت پیش آمد، ج.ا نه تنها به شدت سود می بَرد، بلکه
افزون بر این، به نظر می رسد که یکی از «تاکتیک» های
ضد جنبش خود را، در ماجرای آن مراسم و حواشی آن و بعد
از آن به محک تجربه سپرده باشد. تجربهٔ این تاکتیک،
تا این لحظه، برای ج.ا، خارج از حد انتظار خودش موفقیت
آمیز بوده است، و موفقیت آمیز تر هم خواهد شد اگر دست
اندر کاران خیزش انقلابیِ بدل شده به جنبش سراسریِ
«زن، زندگی، آزادی»، و همچنین «عُقَلا»ی قوم، هرچه
سریع تر به مقابله با این تاکتیک اقدام نکنند.
«مَن حَذَرَکَ، کَمَنْ بَشَرک». کسی که تو را از
چیزی بر حذر می دارد، مثل کسی است که تو را به چیزی
بشارت می دهد. پس بگذار این مقاله را، بر حذر
دارنده و بشارت دهنده، اینطور خلاصه کنم:
۱ ـ قطعاً عناصری از نیرو های اطلاعاتی و غیر اطلاعاتی
ج.ا، در مراسم آن روز، به شعار ها و رفتار های تفرقه
افکن (شعار ایجابی به نفع رضا پهلوی بدون شعار سلبی
علیه کسانی جز ج.ا، مطلقاً تفرقه افکن نیست و یک حق
طبیعی است) دامن زده اند.
اما منشأ اصلی آن
شعار ها و آن رفتار ها آن ها نبوده اند، بلکه آن شعار
ها و آن رفتار ها، ترجمان همان «هر عملی را عکسالعملی
است مساوی و در خلاف جهت آن» هستند، ولی نه در فیزیک
نیوتون، که در دیالکتیک ارگان زندهیی به نام جامعهٔ
امروز ایران. و ج.ا فقط از زمینهٔ حاضر و آمادهٔ
موجود، بهره برداری کرده است (و خواهد کرد.)
۲
ـ رضا پهلوی، اگر ساعتی چند، خود را از حوزهٔ تأثیر
افیونیِ یکی دو مشاور جوان جدیدی که به بهای از دست
دادن مشاوران باتجربه و سرد و گرم کشیدهٔ پیشین
برای خود فراهم آورده است رها کند، خواهد دید که بر
خلاف القائات این یکی دو تن که اگر هم فرضاً خیرخواه
او باشند، تجربه و توان درک شرایط به شدت پیچیدهٔ
کنونی را ندارند: در صورتی که شخصاً، علیه رفتار
ها و شعار هایی که در آن روز دیگرانی جز ج.ا را نشانه
گرفتند و به نام او و به حساب او ثبت شدند، و چندی است
که بر اثر بی تفاوتی ها و سرسری گرفتن های او همه جا
رواج یافته اند، و به خصوص علیه آن عمل مطلقاً غیر
قابل تحمل و غیر قابل گذشتِ بی حرمتی به نرگس محمدی
(که نمی دانم که، یعنی می دانم که، چرا بعضی ها، در هر
دو طرف و هر سه طرفِ ماجرا، آن را بیشتر از آنی که شد
نشان می دهند) موضعی صریح و قاطع
و جدی و کارساز و تعیین کننده و بازدارنده و مؤثر و
تضمین کنننده نگیرد، بازندهٔ اصلی آن مراسم، خود او
خواهد بود و بس. نه ج.ا، و نه هیچکس دیگر.
یعنی: رضا پهلوی، در صورت ادامهٔ سکوت غیر منتظرهٔ
خود در هیاهوی صفحات مجازی و رسانه های غیر مجازی، و
در صورت فاصله نگرفتن از عالم القائات افیونی و
فریبندهٔ یکی دو مشاور غیر مؤتمَنِ مؤتَمَن شده،
موقعیتی که می توانست ـ و شاید هنوز هم بتواند ـ یکی
از سرفصل های اثبات پایگاه مردمی او در بخش هایی از
جامعه باشد را با زاویهیی صد و هشتاد درجهیی، علیه
خود خواهد چرخانید. حالا هم چرخش انجام شده است،
اما هنوز دو سه حرکت دیگر از آن نوع تا صدو هشتاد
درجهٔ تمام باقی است!
آن رضا پهلوی که فارغ از
سرزنش مدعیان، مچبند سبز بر دست، در جنبش سبز، با
کوچه و خیابان میهن خود همراهی می کرد،
آن رضا
پهلوی که تصریح می کرد که رهبران واقعی در ایران
هستند، و حتی نامشان ـ از جمله شاید نام همین نرگس
محمدی ـ را هم بر زبان می آورْد،
آن رضا پهلوی
که با مخالفان خود نشست و برخاست داشت، و به طعنه های
چند «ناشسته روی»، وقعی نمی نهاد،
آن رضا پهلوی
که دغدغهٔ رنج و درد و فقر مردمانی را داشت که بسیار
بیش از خود ج.ا، قربانی تحریم های اقتصادیِ فراگیر شده
اند و خواهند شد،
آن رضا پهلوی که کشور به کشور
و شهر به شهر در اروپا سفر می کرد تا به سیاستمداران
اروپایی در مورد خطرات حملهٔ نظامی جرج بوش به ایران
هشدار دهد،
آن رضا پهلوی را چه شده است امروز؟
کجا رفته است او؟ در کدام گرد و غبارِ بی گمان فرونشین
شوندهیی، و در سیاهاندیشی و سیاهکاری کدام مشورت
دهندگانِ خنجر از پشت زنندهیی، گم شده است و دارد خود
را و آیندهٔ خود را با دست های خود ویران می کند او؟
۳ ـ یکی از اهداف ج.ا در دامن زدن به بی حرمتی ها
به نرگس محمدی، و به فعالان سیاسی و مدنی و صنفی غیر
همسو با رضا پهلوی، و به چهره های شاخصی چون میرحسین
موسوی و زهرا رهنورد توسط پارهیی از کسانی که خود را
هوادار رضا پهلوی معرفی می کنند ـ و واقعاً هوادار او
هستند یا نیستند ـ این است که آن شخصیت ها و
دوستداران آن ها را به دامچالهٔ موضع گیری های عکس
العملی فرو بکشاند.
اما، تا این لحظه، هوشیاری
آن ها و درایت و کاردانی آن ها و سعهٔ صدر و متانت آن
ها و توان آن ها در تشخیص دشمن اصلی مشترک، تا حدود
زیادی مانع تحقق این هدف ج.ا شده است. خوشا که چنین
است، و بادا که چنین تر باشد!
۳۰ آذر ۱۴۰۴
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
ـــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ آزمون و خطا ـ
به بهانهٔ ۲۲ بهمن
www.ghoghnoos.org/aak/220211.html
۲ ـ راه جبران
مردمگرایی مبتذل دیروز، تقابل با مردم امروز نیست
www.ghoghnoos.org/aak/250328.html
|