خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 

در اقيانوس تاريکی

 
image
 
 
کامبيز گيلانی
 

گفتی
روزها هيچ اند
شب ها، خيالی بی هوده.

باغ را
از گل خالی کردی
رود را
از ماهی.

گفتی
تاريخ، انبوه فرسودگی است
زمان، تداوم پوچی
و انسان
مترسک اين بازی کوتاه.

از عشق
هر از گاهی اگر گفتی،
نيش خندی تلخ
چهره ات را پوشاند.


آن قدر
از سختی روزگار گفتی
که هيچ چشمی در من
به روی روشنی
 راه نيافت
و من
در اقيانوس تاريکی
فرو رفتم
و من
در اين سرمای سنگين
يخ زدم.

و
در اين ورطه است
که از من
کنده می شود
هر چه اميدست.
که در من
پوچ می شود
هر چه عشق است.
و در امتداد اين سنگينی
بی هيچ آرامشی در درون
ذره ذره
می ميرم
و
چشمی که در گذشته
خشکيده است
آخرين تلخی را
تجربه می کند.

اما
جای من
در دل تو نيست
ای اقيانوس تيره!
ای تاريخ واژگونه!
ای صفحه ی تسليم!
من تو را
ورق می زنم
و
راه می افتم.

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول