خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
دوباره می شود آری خودی تکاند و دويد
------------------------------------------
 
 
محمد علی اصفهانی
----------------------
 

سال های بسيار، در همين ايّام فاجعه ی کشتار تابستان ۱۳۶۷ چيزی نوشته ام. ولی نمی دانم چرا نه آنچه را که در نخستين سالگرد اين فاجعه، يعنی در تابستان ۱۳۶۸ نوشته بودم و منتشر کرده بودم.
در آن هنگام، هم به دليل اين فاجعه، و هم به دليلی ديگر، نوعی فضای نمی گويم نااميدی، اما مثلاً احساس شکست شايد، يا چيزی نزديک به آن، در بعضی ها به وجود آمده بود.
و من اين شعر را (و نه شعار را و مرثيه را وحماسه را و نمی دانم چه چيز ديگر را) در مقابله با همان فضا نوشته بودم.
مگر نه اين بود که دشمن، با آن قتل عام می خواست همان نااميدی، همان مثلاً احساس شکست شايد، يا همان چيزی نزديک به آن را در ما به وجود بياورد؟
و مگر نه اين است که حالا هم با اين بگير و ببند های دائمی، با اين عربده کشی های اراذل و اوباشش در کوچه ها وخيابان ها، و با اين به دار آويختن های در ملأ عام، همين هدف را دنبال می کند؟
من هنوز مثل همان سال ۶۸ اما، فکر می کنم که پيام به خون درتپيدگان تابستان ۶۷ و قبل از تابستان ۶۷ و بعد از تابستان ۶۷ برای همه ی ما اين است:
دوباره می شود آری به خاک، باور کرد
دوباره می شود آری کنار آب، دميد!
۹ شهريور ۱۳۸۷
 
٭ يک اشاره ی احتمالاً غير ضروری:
در هربيت اين شعر، نيم بيت دوّم، يا نيم بيت اوّل را توضيح می دهد، و يا دو تضاد را در يک ترکيب واحد، يگانه می کند. و اين، نوعی کار با فرم است. همچنانکه شروع شدن هر بيت و نيز هر نيم بيت، با «دوباره می شود آری». و قِس عليهذی... ٭
 
دوباره می شود آری دوباره خود را ديد:
دوباره می شود آری به روی خود خنديد
 
دوباره می شود آری برآمد از دل خويش:
دوباره می شود آری شکفت در خورشيد
 
دوباره می شود آری که رفت بر سر بام:
دوباره می شود آری به ماه دست کشيد
 
دوباره می شود آری که دور شب را گشت:
دوباره می شود آری ستاره شد چرخيد
 
دوباره می شود آری که راز گفت به ابر:
دوباره می شود آری به گوش درّه چِکيد
 
دوباره می شود آری به دشت گفت: سلام:
دوباره می شود آری نسيم گشت و وزيد
 
دوباره می شود آری طنين توفان شد:
دوباره می شود آری به تنگه ها پيچيد
 
دوباره می شود آری شکافت سينه ی سنگ:
دوباره می شود آری زلال و تر جوشيد
 
دوباره می شود آری نی شبانان شد:
دوباره می شود آری که عشق را ناليد
 
دوباره می شود آری شرار شوری شد:
دوباره می شود آری زجان شعله جهيد
 
دوباره می شود آری چو سهره، عابر بود:
دوباره می شود آری سفر، شبانه گزيد
 
دوباره می شود آری اشاره کرد به راه
دوباره می شود آری که راه را پرسيد
 
دوباره می شود آری به خاک باور کرد:
دوباره می شود آری کنار آب دميد
 
دوباره می شود آری چو سرو، سر برداشت
دوباره می شود آری که ميوه داد و خميد
 
دوباره می شود آری شکوه خرمن شد
دوباره می شود آری که داس شد دِرَويد
 
دوباره می شود آری نشست بر سر شاخ
دوباره می شود آری بن درخت بريد
 
دوباره می شود آری که بی هوا افتاد
دوباره می شود آری خودی تکاند و دويد
 
دوباره می شود آری که بی درنگ گذشت
دوباره می شود آری که بی شکيب رسيد
 
دوباره می شود آری دوباره ويران کرد
دوباره می شود آری دوباره ساخت جديد!
 
تابستان ۱۳۶۸
--------------------------------
ماجرای فاجعه ی تابستان ۶۷ به بيان ديگر:
نشان در نشان در نشانهْ سْت راه
تو از خود گذر کن، بهانهْ سْت راه!
در اين لينک:
www.ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/gozar85.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول