image  image
 

بازخوانی گفتگوی لوموند و محمود درويش
با نيم نگاهی به وقايع اخير

 
Mahmoud Darwish |Mahmoud Davich  محمود درويش |  ghoghnoos.org | گفتگوی لوموند و محمود درويش
محمد علی اصفهانی
 
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
۹ فوريه ی ۲۰۱۵
 

در حالی که بعضی از وطنی های خودمان، بر خلاف صاحب علّه های اصلی فرانسوی، تنشان و روانشان هنوز در آتش تب «من شارلی هستم» گفتن های همراه و هماوا با نتانياهو ها و آويگدور لیبرمن ها و نافتالی بن نت ها، و پاسداران نظام جهانی سرمايه، و ويران کندگان خانه و زندگی و دودمان زحمتکشان سراسر جهان و به خصوص جهان تحت سلطه، لشگرکشانِ به افغانستان و عراق و سوريه و زمينه سازان رشد پليد ترين و کثيف ترين جريان های ارتجاعی تاريخ که تروريست های کشتار اخير هم فرزندان همان جريان بودند می سوزد، بازخوانی گفتگوی تاريخی لوموند با محمود درويش درباره ی «ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات فلسطين»، شايد بتواند در ميانه ی راهِ نه چندان کوتاهِ ميان شعار و شعور، ميانبُری باشد به سوی ـ دستکم ـ «شعار ـ شعور».
و يا به سوی ـ دستکم ـ «شعور ـ شعار».

از زمان انتشار آن گفتگو تا به امروز، دقيقاً نُه سال می گذرد؛ ولی حکايت همچنان باقی است. از کاريکاتور ها و فلسفه ی وجودی اشان گرفته تا شهرک سازی های پی در پی در مناطق ظاهراً تحت حاکميت «دولت خودگردان فلسطين»، و تا دزدی مضاعف حق و حقوق گمرکی پيشاپيش به اندازه ی کافی دزديده شده ی فلسطينی ها توسط اسراييل.

آن بار، بهانه ی اسراييل برای اين دزدی مضاعف خود، انتخاب «حماس» توسط فلسطينی ها در يکی از ـ به تصريح دوست و دشمن ـ آزادترين و دموکراتيک ترين انتخاباتِ سراسر خاورميانه بود.
و اين بار ـ همين امروز ـ بهانه ی اسراييل برای اين دزدی مضاعف خود، جرم بزرگ ديگر فلسطينی ها، يعنی ارائه ی درخواست پيوستن به دادگاه بين المللی کيفری است و احتمال رسيدگی به بخش کوچکی از جنايات روزمره ی دولت های چپ و راست اسراييل در اين دادگاه.

آن گفتگو و مقدمه و توضيحاتش را دوباره با هم بخوانيم.
و با نيم نگاهی به وقايع اخير.
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
۹ فوريه ی ۲۰۱۵

ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات فلسطين، در گفتگوی لوموند با محمود درويش


در ماه پيش، دولت اسراييل، پرداخت پول های مربوط به مبادلات تجاری فلسطينی ها با جهان را ـ که به زور در دست خود گرفته است ـ به آن ها به تعويق انداخت؛ و منتظر ماند تا عکس العمل ها را ببيند.
و در پی مشاهده ی بی تفاوتی جهان، همين امروز، اعلام کرد که از اين پس، اصلاً اين پول ها را ـ که حتّی مطابق قوانين ستمگرانه ی خود، موظّف است که به فلسطينی ها بپردازد ـ به صاحبانشان، مردم محروم فلسطين، نخواهد پرداخت. چرا که آن ها، برای خود، حقّ انتخاب، قائل شده اند.
اين پول های ربوده شده از ملّت فلسطين، سی در صد بودجه ی کلّ فلسطين را تشکيل می دهند.
آمريکای جرج بوش کوچک نيز، اقدامات «تنبيهی» مشابهی را عليه فلسطينيان، در نظر گرفته است. و باز هم به همان «جرم».
 
سال ها پيش، ژان پل سارتر، در مقدّمه ی «دوزخيان روی زمين»، اثر فرانتس فانون، نوشته بود:
ـ نخست، بايد با اين منظره ی غير منتظره، روبرو شويم: استريپ تيز مکتب انساندوستی ما. و اين، کاملاً لخت است و زيبا نيست. بشردوستی ما، جز ايده ئولوژی دروغگويی نبوده است...طرفداران عدم خشونت، خوب وضعی دارند: نه قربانی، و نه مير غضب. بزنيد به چاک... اگر قهر، امشب شروع شده بود، و استثمار و ستمگری هرگز در اين دنيا وجود نمی داشت، شايد عدم خشونتی که شما تجويز می کنيد می توانست دعوا را آرام کند. ولی اگر تمامی رژيم و حتّی انديشه های "غير خشن" شما پرورده ی يک ستمگری هزار ساله است، سکوت و بی حرکتی شما، جز اين که شما را در صف ستمگران قرار دهد، کاری نمی کند...
(فرانتس فانون: دوزخيان روی زمين ـ ترجمه ی علی شريعتی)
 
گفتگوی لوموند را با محمود درويش، که کم و بيش يک هفته يی از تاريخ آن می گذرد، فارسی کردم تا در صف ستمگران نباشم.
يعنی در اوّل صف آن ها نباشم.
حالا، در ته صف، شايد که يک فکری به حال خود بشود کرد...
 
محمود درويش، اگر بزرگترين و شاخص ترين چهره ی شعر معاصر فلسطين نباشد، از بزرگترين ها و شاخص ترين چهره های اين شعر هست.
 لوموند، اين گفتگو را با او به بهانه ی پيروزی حماس در انتخابات اخير فلسطين ترتيب داده است؛ و نيز به بهانه ی ماجرای کاريکاتورها و تحریکات سازمان دهی شده در جهت ديوسازی از مسلمانان. تحريکاتی که همانطور که قبلاً هم نوشته ام، نگاه اصليش نه به دين مسلمانان، بلکه به موقعيّت ژئوپلتيکشان است در«خاورميانه ی بزرگ»، به منظور توجيه قتل عام ديروز و امروز و فردايشان؛ و همسو کردن ملّت ها و دولت های اروپايی با سياست های کنونی آمريکا و اسرايیل و متّحد های اين دو.
 
ميان «اسلاميسم» و «اسلاميست»، با اسلام و مسلمان، تفاوت هايی هست، حدّ اقل به اندازه ی تفاوت «ايده ئولوژی» با «جهان بينی».

و هم از اين روست که محمود درويش ِ تکثرگرا و طرفدار يک حکومت سکولار و به دور از دست اندازی های «پاسداران شريعت»، در اين گفتگو، اسلاميسم» و «اسلاميست» را از اسلام و مسلمان جدا می کند، و «اسلاميسم» را به عنوان پديده يی نوين در کنار صهيونيسم و امپريالسم، از جمله مسببّان فجايعی بر می شمارد که جهان معاصر، درگير آن است.

محمّد علی اصفهانی
اوّل اسفند ماه ۱۳۸۴
 

 

اعراب و مسلمانان احساس می کنند که به بيرون تاريخ، پرتاب شده اند



 گفتگو با محمود درويش
Le Monde
۱۲فوریه ۲۰۰۶
Sylvain Cypel
 
 
٭ لوموند:
آيا پيروزی حماس در انتخابات فلسطين، تأييد کننده ی اين ديدگاه عمومی است که اسلاميست ها را در جهان عربی ـ اسلامی، در حال پيشروی می بيند؟

٭ محمود درويش:
اين، کاملاً روشن است. فلسطين نمی تواند جزيره يی تنها در اين اقيانوس اسلامگرايی سياسی باشد. اگر در کشورهای عربی ـ اسلامی، انتخابات آزاد برگزار شود، اسلاميست ها، در همه ی اين کشورها برنده خواهند شد. قضيّه، به همين سادگی است!
جهان عربی ـ اسلامی، عميقاً احساس بی عدالتی می کند؛ و غرب را مسئول اين بی عدالتی می داند. غرب ی که با يک نوع «انتگريسم» امپرياليستی، به اين احساس جهان عربی ـ اسلامی پاسخ می دهد؛ و اين احساس را تقويت می کند.
در چنين فضايی، ما با يک هويّت زخمخورده، سر و کار داريم.
 
٭ لوموند:
طبيعت اين، زخمخوردگی چيست؟
 
٭ محمود درويش:
اعراب و مسلمانان، با يک «استبداد مطلق و فراگير» آمريکايی، و با استبداد های منطقه يی، رو در رو هستند؛ و نمی دانند که بالاخره در کجا جا دارند.
علاوه بر اين: آن ها ثروت [غرب] را بر روی تمامی اکران ها می بينند و آن را با زندگی فلاکتبار خودشان مقايسه می کنند.
آن ها احساس می کنند که به بيرون تاريخ، پرتاب شده اند. و در نتيجه، به پناه تاريخ ساکن خود می خزند. رفتاری که بنا به تعريف، گذشته گرايی است.
اين زخمخوردگی، به قانقاريا تبديل می شود؛ در حالی که رهيابی ها و تلاش ها به هدر می روند و نشانه های راه، گم می شوند.
ناسيونالپيسم، سوسياليسم، و کمونيسم، در اين زمينه، شکست خورده اند. حتّی از مفهوم اصالت حقوق انسان هم چيزی برای اعراب و مسلمانان، باقی نمانده است. چرا که در مورد آن ها، حتّی قواعد بين الملی هم رعايت نمی شود.
بی آنکه هيچ اتّفاقی بيافتد!
 
٭ لوموند:
آن ها شايد می توانستند دموکراسی را انتخاب کنند...
 
٭ محمود درويش:
من جواب روشنی برای توضيح اين موضوع ندارم. آن ها، شايد، برای اين درهم آشفتگی عميق خود، راه حل های ساده يی يافته اند.خُب، دموکراسی، آسان نيست. و پلوراليسم، مقوله يی پيچيده است.
من فکر می کنم که ـ متأسّّفانه ـ هيچ کشور عربی يی نمی تواند از تجربه کردن اسلاميسم، فرار کند. جهان عرب، ديگر آن جهان عرب سال های ۱۹۶۰- ۱۹۵۰ نيست. آمريکا هم، همين طور. آنجا هم مردم به جواب های نه چندان کامل مذهبی، روی آورده اند.
سياه و سفيد نگری و دوقطبی گرايی در انديشه، يک جور «اسلامو فوبی»، يک جور هراس از اسلام را برای آن ها به همراه می آورد که عواقب آن، عکس العمل های بسيار خشنی را در ميان مسلمانان دامن می زند.
 
٭ لو موند:
در همين رابطه، شما در مورد کاريکاتور های پيامبر اسلام چه فکر می کنيد؟
 
٭ محمود درويش:
اين، جنونی است که مرا از اندوه، لبريز می کند. قبل از همه، کاريکاتور محمّد، با يک بمب به جای عمامه، تحقير کننده و موهن است؛ و غرور و شخصيّت مسلمانان را نشانه می گيرد.
از آزادی مطبوعات بايد دفاع کرد؛ امّا از آزادی تحقير و دشنام، نه!
نمی شود رها از بازخواست و تنبيه، ايمان ديگران را مورد تحقير قرار داد.
در فرانسه، مطبوعات، آزادند؛ امّا شما قوانينی داريد که برای تبليغات راسيستی و بيان عمومی راسيسم، مجازات، تعيين کرده است. در اين فضای خفه کننده ی بين المللی، بايد به حقّ مسلمانان هم در مورد غیر قابل قبول دانستن به تصوير کشيدن پیامبرشان [به اين گونه] احترام گذاشت.
همزمان، مشکل، اين است که افکار عمومی اعراب و مسلمانان، هيچ تفاوتی بين مردم، ديگرگونی های آن ها، و دولت های آن ها نمی بيند؛ و همه را باهم و به صورت يک «بلوک» در نظر می گيرد.
يک نقّاشی را دليلی برای به آتش کشيدن يک سفارتخانه دانستن، جنون است.
از طرف ديگر، نيرو ها، بر سر اين که «زخمخوردگی هويّت» را تحريک کنند، با هم به رقابت برخاسته اند.
اين ماجرا، يک روز، تمام خواهد شد. اين، يک مرحله ی گذراست. امّا در اين فاصله، و تا آن روز، اين نيرو ها، همچنان فرمانروايی می کنند.
 
٭ لوموند:
تا آن روز، خيلی مانده است؟
 
٭ محمود درويش:
کسی چه می داند؟ نيمی از مردم جهان به سوسياليسم [سوسياليسم بلوک شرق] اعتقاد داشتند. چه کسی می توانست تصوّر کند که آن«آينده ی درخشان»، بعد از هفتاد سال، در ظرف يک روز، فرو بريزد؟
امروز، جهان عربی ـ اسلامی، در پروسه ی پيشروی اسلاميسم است. و بهايی که برای اين دوره ی تاريخی خود خواهد پرداخت خيلی گران خواهد بود.
در همه جا، سرخوردگی و خشم است که حکم می راند. مردم، عقبگرد می کنند.
اسلاميست های بنيادگرا، بيش از پيش، بر ديگران غلبه می کنند.
 
من از نا آگاهی عمومی غرب بر مقوله ی اسلاميسم، هراسانم. انواع مختلف اسلاميسم وجود دارد.
اگر بخواهيم يک مثال برنيم، سَلَفيست ها و حماس، بسيار با هم تفاوت دارند.
حماس، در درجه ی اوّل، يک حرکت ناسيوناليستی است. يک حرکت ناسيوناليستی با يک نگاه مذهبی.
امّا غرب هم، به اسلاميسم، به عنوان يک مجموعه ی همگون، به عنوان يک «بلوک»، نگاه می کند.
 
٭ لوموند:
و حالا، شما، شاعر چندگانگی، شاعر همزيستی، شما، خودتان را در برابر به قدرت رسيدن حماس می بينيد...
 
٭ محمود درويش:
پيش از هر چيزی، اين را قبول کنيم که تغيير قدرت در فلسطين، به صورتی بسيار دموکراتيک انجام پذيرفت.
برای دست اندرکاران سياسی در جامعه ی فلسطينی، اين، مثبت است.
در آنچه پيش آمد، اسراييل، مسئوليّتی بزرگ به عهده دارد. اسراييل، فضايی به وجود آورده است که حکومت فلسطينی را فاقد مشروعيّت کرده است؛ و همين امر است که راه را برای حماس، هموار ساخته است.
علاوه بر سياست هميشگی اسراييل، که برای فلسطينی ها، يک زندگی ساده ی روزمرّه را هم ناممکن می کند، ناديده گرفتن حکومت فلسطين از سوی اسراييل، فضا را مسموم کرده است.
و اين، بسياری از مردم را به اين سمت سوق داده است که از خود بپرسند:
ـ چرا راه ديگری را تجربه نکنيم؟ بدتر از اين که هست، که نمی تواند باشد!
رأی دادن به حماس، بيشتر، يک عمل اعتراضی بود تا يک عمل مذهبی.
و حالا، ما بايد با اين تجربه، زندگی کنيم. امّا من نمی توانم نگرانی خودم را پنهان کنم.
رهبران حماس گفته اند که می خواهند جامعه ی ما را بر مبنای الگويی ديگر، « الگويی استوار بر يک پايه ی اسلامی»، دوباره سازی کنند.
وقتی که ما از يک فلسطين تکثرگرا و لاييک دفاع می کنيم، ناچاريم که از بابت حقوق زنان، از بابت جوانان، و از بابت آزادی های فردی، نگران باشيم و بترسيم.
و تازه نبايد که جامعه ی مسيحيان را هم از ياد ببريم.
من اميدوارم که حماس، بازانديشی کند، و آن نيرو هايی را به حساب بياورد که او را به قدرت رسانيدند. آن هايی که ـ تکرار می کنم ـ محرّکشان و انگيزه شان، عمدتاً و در ذات خود، اعتراضگرانه بود.
 
٭ لوموند:
شما، ديدگاه دولتمردان اسراييلی را در مورد حماس چه طور تحليل می کنيد؟
 
٭ محمود درويش:
مشکل اساسی تاريخ صهیونیزم اين است که تلاش کرده است تا واقعيّت صحنه را ناديده بگيرد.
از همان آغاز، او می دانست که شعارش نادرست است:
«يک سرزمين ِ بدون مردمان، برای مردمان ِ بدون سرزمين»!
در اين سرزمين، مردمانی وجود داشتند. در حالی که صهيونیزم به طوری رفتار کرد که انگار اصلاً اين مردمان، وجود نداشتند، يا داخل آدم به حساب نمی آمدند.
و اين ماجرا، ادامه دارد...
 
اسراييل، از دهه ها پيش، وجود يک حرکت ملّی فلسطينی را انکار کرده است. آن ها می گفتند که OLP هيچ نيست مگر يک «سازمان تروريست».
امّا، يک روز، ناچار شدند که اين سازمان را به رسميّت بشناسند.
امروز، آن ها می گويند که:
ـ حرف گفتگو با حماس را هم نزنيد.
امّا، سرانجام، به گفتگو با حماس خواهند رسيد.
همانطور که در مورد OLP چنين پيش آمد.
ــــــــــــــــــــ

صفحات ويژه ی محمود درويش در سايت ققنوس:

www.ghoghnoos.org/ah/hp/dp.html

٭ در باره ی ماجرای شارلی هبدو: شارلی بودن يا شارلی نبودن ـ مسأله اين نيست / نگاهی به بيانيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح ـ به همين قلم :

 www.ghoghnoos.org/ak/kb/ujf-char.html

 
image  image