بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl
 

دزد زر بستند و دزد دین رهید

 

 

پروين اعتصامی
پروين اعتصامی
 
   

برد دزدی را سوی قاضی عَسَس [۱]
خلق بسیاری روان از پیش و پس

گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟

گفت بدکردار را بد کیفر است
گفت بدکار از منافق بهتر است

گفت هان بر گوی شغل خویشتن
گفت هستم همچو قاضی راهزن

گفت آن زرها که بُردستی کجاست؟[۲]
گفت در هَمْیان تلبیس شماست [۳]

گفت آن لعل بدخشانی چه شد؟
گفت می دانیم و می دانی چه شد

گفت پیش کیست آن روشن نگین؟
گفت بیرون آر دست از آستین!

دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست

تو قلم بر حکم داور می بری
من ز دیوار و تو از در می بری!

حد بگردن داری و حد می زنی
گر یکی باید زدن، صد می زنی

می زنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قُطّاعُ الطّریق [۴]

می‌برم من جامه ی درویش عور
تو ربا و رشوه می گیری به زور

دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم

من ربودم موزه و طشت و نمد [۵]
تو سیه دل مدرک و حکم و سند

دزد جاهل، گر یکی ابریق برد [۶]
دزد عارف، دفتر تحقیق برد

دیده‌های عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند

دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید [۷]

من به راه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را

می زدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران می خواستی

دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عُجب، عیب خود مپوش [۸]

چیره‌دستان می ربایند آنچه هست
می بُرند آنگه ز دزد کاه، دست

در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود؟

دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است

حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
۱ ـ عَسَس: پاسبان

۲ ـ بُردستی: تو آن را بُرده ای، تو آن را ربوده ای

۳ ـ هَمْیان: کيسه ی پولی که در قديم به لباس خود می آويختند، هَمْيان ناميده می شد. تلبيس، هم به معنای لباس پوشانيدن است، و هم به معنای پوشانيدن حق با نيرنگ و تظاهر و رياکاری.
در اين شعر، از ترکيب «هَمْیان تلبيس»، برای بيان دزدی و فساد، در پوشش دين و آيين و تقوا استفاده شده است. اين تکنيک، يکی از «صنايع» در شعر کلاسيک به حساب می آید.

۴ ـ قُطّاعُ الطّریق: راهزن

۵ ـ موزه: کفش

۶ ـ ابریق: آفتابه

۷ ـ شِحنَه: (به اشتباهِ متداول: شَحنِه): نگهبان شهر

۸ ـ عُجْب: خودبینی و خودستايی و خود را برتر ديدن

 
بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl