خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
ولی وقت، تنگ است و دشمن به راه
نجنبيم اگر، خلق گردد تباه
 
 
محمد علی اصفهانی
 

بود و نبود و هست و نيست ما اين روز ها به دستمايه ی قماری بدل شده است ميان نظام خلافت و ولايت اهريمن جماران در اندرون ميهن، که علاوه بر قتل و غارت و کشتار و شکنجه و زندان، به ماجراجويی های حساب شده و حساب نشده ی خارجی مشغول است، و اسراييل و نئوکان ها و مشابهان در بيرون ميهن، که نه آلترناتيو بلکه کارت از رنگ و رو رفته يی را که از اندکی پس از اشغال عراق تا به حال به بازی با آن مشغولند از جيب خود بيرون آورده اند.
 
کوچک ترين کوتاهی جنبش مستقل و آزادی خواه و عدالت طلب ايران ـ «جنبش خرداد» به تعبير من، يا همان «جنبش سبز» به تعبير متداول آن ـ می تواند به فاجعه يی بيانجامد که نه از تاک نشان بگذارد و نه از تاک نشان.
در پی به زندان خانگی افکندن «همراهان جنبش»، ما آن گونه که بايد عمل کنيم عمل نکرده ايم. ما که می گويم منظورم کسانی نیست که داعيه ی مستقيم و غير مستقيم سخنگويی و ميراث داری جنبش را دارند. منظورم آن «ما»ی بی شکل، يعنی خودمان است که در آفتاب جنبشی که از نزديک سه سال پيش (در ادامه ی مبارزات چند دهه ی گذشته) شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ايم، اما خودمان هنوز نتوانسته ايم خودمان را در سايه روشن خودمان پيدا کنيم و آيينه يی در برابر خود بگيريم.

در سوم اسفند ماه گذشته، در مقاله ی «اگر همينطوری که می رويم، به راه ادامه دهيم زمين خواهيم خورد»، توضيح داده بودم که:
خود مهندس موسوی و کروبی، بعد از گسست از حاکميت در پروسه ی شکل گيری تدريجی ماهيت اشان (که پروسه يی ويژه ی موجودی به نام انسان است، و بعضی ها از درک آن عاجزند و به اين عجز خود افتخار هم می کنند) و قرار گرفتن در کنار مردم، خود را فقط «همراهان جنبش» می دانستند و می دانند نه رهبران يا خط دهندگان آن.
و با اشاره به بخشی از داعيه داران سخنگويی و ميراث داری جنبش اضافه کرده بودم که درست بر خلاف حرف و عمل اين جماعت:
«همراهان جنبش»، خواسته هايشان روز به روز، به همسويی با «جنبش خرداد» نزديک تر می شد و می شود. يعنی همسويی با چيزی که به مراتب فراگير تر و بزرگتر از «جنبش سبز» به معنای خاص الخاص آن است...
... تا زمانی که زهرا رهنورد و موسوی و کروبی، آماده ی پذيرش هرچه بر سرشان بيايد، در ميان مردم حضور علنی داشتند، اصل نياز به رهبری، تا حدودی، تحت الشعاع حضور اين سه، و به خصوص کاريزمای مهندس موسوی يا همان «مير حسين» قرار داشت و آنگونه که می بايست، محسوس نبود. هرچند خيلی ها (از جمله من) بر ضرورت پاسخگويی به اين نياز اساسی و محوری و تعيين کننده، بسيار پای می فشردند، و زيان های بی پاسخ ماندن اين نياز را بر می شمردند...
... سعه ی صدر دموکراتيک اين سه تن، به خصوص پذيرش رنگارنگی شعارها و خواسته های جنبش، که بسی فراتر از شعار ها و خواسته های آن ها بود و هست و خواهد بود (و آن ها هم شعار ها و خواسته های خود را بدون پنهان کاری و ظاهر سازی، از همان آغاز، اعلام کرده بودند، و اعلام می کردند و حق انتخاب را به خود مردم می سپردند و می سپرند) به نوبه ی خود بر اين کم محسوس بودن اصل نياز به رهبری می افزود... (۱)

ما ـ آن «ما»ی بی شکل، که در آفتاب جنبشی که از نزديک سه سال پيش شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ايم، اما خودمان هنوز نتوانسته ايم خودمان را در سايه روشن خودمان پيدا کنيم و آيينه يی در برابر خود بگيريم ـ حالا حالا ها نخواهيم توانست مسئله ی «رهبری» را به اين دليل که به تشکيل يک جبهه ی واحد نيازمند است حل کنيم. ولی همانطور که پيش تر هم نوشته ام، تا هنوز فرصتی باقی است شايد بتوانيم حول «کف خواسته های جنبش» به ائتلافی نوشته و متشکل، و يا اگر پروای نام و ننگ داريم، نانوشته و نا متشکل بيانديشيم.
بيانديشيم و عمل کنيم.

پيش شرط رهايی ايران، ادامه ی بقای ايران در جغرافيای جهان است. بايد پيشاپيش، کشوری وجود داشته باشد تا بتوان به رهايی آن انديشيد!
اما پنداری ما را خواب فرا گرفته است، و هر کدام در خواب خود رؤیايی برای خود ديده ايم و دل به آن بسته ايم، و احتمالاً فقط صدای انفجار بمب های اتمی اسراييل در خاک ميهن ما خواهد بود که بيدارمان خواهد کرد. آن زمان که حتی برای چشم های خود را ماليدن و آبی به سر و رو زدن و به دنيای واقعيت ها برگشتن فرصتی برايمان باقی نمانده باشد.

اگرچه به حساب معادلات طبيعی، خطر حمله ی نظامی به ايران، چندان جدی به نظر نمی آيد، اما به حساب معادلات غير طبيعی، اين خطر می تواند نه تنها جدی، بلکه در يک قدمی ما باشد.
و از آنجا که هيچ چيز در شرايط کنونی جهان ـ و به خصوص منطقه ـ طبيعی نيست، نمی توان محاسبات خود را بر مبنای معادلات طبيعی تنظيم کرد. يعنی لازم است که در محاسبات خود، فعلاً به معادلات غير طبيعی، بيشتر بها دهيم تا به معادلات طبيعی.

اسراييل و نئوکان ها اين روز ها مار زخمخورده هستند:
ـ فتح و حماس به يُمن سقوط حسنی مبارک، بزرگترين همدست اسراييل در منطقه، و دلايل ديگری که بايد جداگانه مورد بررسی قرار گيرند، به يکديگر نزديک شده اند، و در حال بررسی تشکيل دوباره ی يک دولت ائتلاف ملی، و برگشت به موقعيت بلافاصله پس از انتخابات دموکراتيک فلسطين، يعنی تعبير دوباره ی کابوس دولت اسراييل و حاميان آمريکايی و اروپايی آن هستند. (۲)

ـ ماجرا های سوريه می رود که سرنوشت نامعلومی را در صورت سقوط ديکتاتور سوريه، برای اسراييل رقم زند. چرا که «بشار»، هم قساوت و شقاوت را از پدر به ارث برده است، و هم زبان «ديپلماسی» با اسراييل را. يعنی او همچون پدرش با ملت خود در جنگ است، اما نوبت به اسراييل که می رسد «قواعد بازی» را کاملاً بلد است و به خوبی رعايت می کند!
و عمدتاً از همين رو ست که چندان اشتياقی از طرف ناتو برای استفاده از شيوه ی برخورد با ليبی در مورد سوريه ديده نمی شود.
هرچند که مشتی سفله، پناه گرفته در ساحل امن، در حال گدايی حمله ی نظامی به کشور خودشان هستند؛ و خون مردمان به جان آمده ی ميهن را هم در کاسه ی گدايی خود گذاشته اند و دوره می چرخند.

ـ جمهوری خواهان آمريکا در مراحل مقدماتی انتخابات رياست جمهوری اين کشور، کانديدای بی نهايت درنده و نزديک به نئوکان ها در حزب خود را وادار به کناره گيری از مبارزات انتخاباتی کرده اند تا «ميت رامنی» که در ميان درندگان، تا حدودی «نرمخو» تر و «انعطاف پذير» تر است و نمی خواهد سرنوشت خود را با نئوکان ها و مشابهان اشان گره بزند، نامزد انتخاباتی حزب آن ها برای مقابله با اوباما باشد.

ـ اين، به عبارتی ديگر، نشان دهنده ی نفرت افکار عمومی در آمريکا از جنگ با ایران، و ازماجراجويی های خطرناک است. نفرتی که حزب جمهوری خواه را وادار به چنين کاری کرده است.

ـ اوباما مطلقاً تمايلی به درگير شدن با ايران ندارد، و تا آنجا که بتواند خواهد کوشيد که از وقوع چنين فاجعه يی برای خود و آينده ی خود و کشور خود جلوگيری کند.
حتی گفته می شود که او بر خلاف همه ی زمينه سازی های دولت اسراييل، و آن نيروی «اپوزيسيون ايرانی» که سال هاست با فرياد «اتم اتم، تروريسم تروريسم، جامعه ی جهانی جامعه ی جهانی، و مماشات مماشات» سر دادن، به جديت تمام، و با تلاش «حد اکثری» خود، مشغول آماده کردن فضا برای حمله ی اسراييل و آمريکا به ايران است، نتانیاهو را با اين کلام تلخ بدرقه کرده است که اسراييل در صورت اقدام یکجانبه ی خود به بمباران ايران نبايد روی آمريکا حساب کند.

ـ روزنامه ی «معتبر» اسراييلی «هاآرتص» که منتقد پاره يی از سياست های دولت های اسراييل است، و تعدادی از نويسندگان اسراييلی صلح طلب و شريف نيز گاهی در آن چيزی می نويسند و يا ستونی وبخشی کم و بيش ثابت دارند، در ۱۸ مارس امسال، مخصوصاً قسمت هايی از گزارش تازه ی روزنامه ی آمريکايی نيويورک تايمز را با نگاهی مثبت و تأييد کننده منتشر کرده است حاوی اين موضوع که هم کليه ی سرويس های اطلاعاتی آمريکا، و هم موساد می دانند که از بابت برنامه ی هسته يی «ايران»، و «بمب اتمی» و اينجور چيز ها خطری نزديک، هيچ کس را تهديد نمی کند. (۳)

ـ نخستين دور رأی گيری انتخابات رياست جمهوری فرانسه، در همين ۲۲ آوريل شروع و تمام می شود. بسيار بعيد (و تقريباً محال) است که اين انتخابات، به دور دوم کشيده نشود. و بنابر اين، در ششم ماه مه، رييس جمهوری جديد فرانسه تعيين خواهد شد.
سارکوزی، رييس جمهوری فعلی، از متحدان و دنباله روان سياست اولترا راست های آمريکايی است، و آرزوی پيروزی آن ها و شکست اوباما در انتخابات نوامبر امسال را در سر می پروراند. حال آن که رقيب اصلی او «فرانسوا اولاند»، کانديدای حزب سوسياليست فرانسه، جناحی از اين حزب را نمايندگی می کند که بر خلاف بعضی از جناح ها يا دسته بندی های ديگر حزب با ماجراجويی های خارجی مخالف است.
از طرف ديگر، برای نخستين بار، «جبهه ی متحد چپ فرانسه»، شامل حزب کمونيست فرانسه، و چندين تشکل چپ (کمونيست، سوسياليست، و سبز) که «ژان لوک مِلانشون» را به عنوان کانديدا معرفی کرده است، در اين انتخابات به وزنه يی بسيار قوی و تعيين کننده تبديل شده است.
خواست های اين جبهه، که مطابق نظر سنجی ها در حدود پانزده درصد آرا را در دور اول انتخابات به خود اختصاص خواهد داد، مترقی، و اساساً در همدلی و همراهی و همکاری با «چپ جهانی» (چپ در معنای وسيع کلمه، يعنی در معنای درست آن) است.
و کانديدای حزب سوسياليست فرانسه، در دور دوم انتخابات، نيازمند آرای طرفداران روز افزون اين جبهه، و ائتلاف با خود اين جبهه است.
به نظر می رسد که دوران سارکوزی تا کمتر از يک ماه ديگر به پايان برسد، و حزب سوسياليست در ائتلاف با جبهه ی متحد چپ، و يا با سپردن تعهد های لازم به آن، پيروز انتخابات رياست جمهوری فرانسه باشد.
در آن صورت، با توجه به نقش سياسی تعيين کننده ی فرانسه در سياست بين المللی، ضربه يی جدی، هم بر دولت اسراييل، هم بر نئوکان ها، و هم بر رقيب جمهوری خواه اوباما وارد خواهد آمد. به خصوص اگر در نظر داشته باشيم که مؤتلف احتمالی دولت آينده ی فرانسه، جبهه يی خواهد بود که رسماً اعلام کرده است که نه در پی رفرم بلکه در پی يک «انقلاب» همه جانبه ی سياسی و اقتصادی، و نه تنها در فرانسه بلکه در تمام اروپا ست.

ـ و از اين گونه نشانه ها بسيار می توان برشمرد...

روی اين حساب:
پيش بينی و اخطار مدت ها پيش نماينده ی روسيه در ناتو که قبلاً آن را در مقاله يی توضيح داده بودم (۴) در مورد این که برای يکسره کردن کار نظام ايران، ناتو و اسراييل لازم می دانند که قبلاً کار نظام بشار اسد را با تجاوز نظامی به سوريه يکسره کنند، در حال حاضر چندان با واقعيت همخوان نيست؛ و اگر قرار بر دخالت نظامی شود، اين دخالت نظامی، به احتمال زياد، اول در ايران خواهد بود نه در سوريه.

فرصت زيادی برای اسراييل و نئوکان ها در بر هم زدن بازی باقی نمانده است. و آن ها هم به شدت دست به کار شده اند. در اين باره، آن قدر گفتنی هست که ورود به آن ها، هم اين نوشته را طولانی می کند، و هم از هدف اصلی و ساده ی اين نوشته به دور است.
من در اين نوشته فقط می خواهم همان هشدار هايی را برای چندمين بار تکرار کنم که پيش از اين نيز بار ها تکرار کرده ام. چه در ايام حکمرانی نئوکان ها که مجاهدين خلق را برای ايفای نقش چلبی ها و اياد علاوی های ايران در نظر گرفته بودند، و چه در اين روز ها که از سازمان مجاهدين به عنوان کارت بازی در قمار خونين خود استفاده می کنند.

(مسئله ی استفاده از رهبری مجاهدين خلق برای آماده سازی حمله به ايران، و حضور فعال جان بولتون ها و رودی جوليانی ها و آدميرال جيمز ليونز ها که رسماً خواهان حمله ی نظامی فوری به ايران هستند در سرپرستی عملی اين تشکيلات، مسئله يی جداگانه است که شخصاً تمايلی به واکاوی آن در اين مقاله ندارم. اما اگر فعل و انفعالات سياسی آينده ضرورتی را پيش آورند، و يا اگر مثل «دوران طلايی جرج بوش»، و نيز يکی دو سال اخير، باز هم پای عربده کشی و هرزه نويسی و به کارگيری اراذل و اوباش و درندگان و چرندگان به ميان آيد، از پرداختن به آن کوتاهی نخواهم کرد.)
 
شواهد متعددی نشان می دهد که بدون زدن جرقه ی حنگ از داخل ايران، کار اسراييل و نئوکان ها در بمباران ميهن ما و درگير کردن احتمالی يا قطعی اوباما در جنگ، و او را در برابر بازی باخت ـ باخت قرار دادن، آسان نيست.

جنگ با ايران، در حال حاضر، از نظر بيرونی خواسته ی مشترک (و منزوی) اسراييل و نئوکان ها، و از نظر درونی خواسته ی بخشی از حاکميت، و رقيبان پياده ی آن است که ديگر هيچ شرمی و آزرمی ندارند از اين که صريحاً کثيف ترين وزيران کابينه ی جرج بوش، و رؤسای سازمان های سيا و اف بی آی و جنايتکاران جنگی ارتش آمريکا با سوابق سياه تر از سياه را «شريف ترين دولتمردان دو دهه ی اخير آمريکا» و «همپايه های آبراهام لينکلن» معرفی کنند.

... در غياب اقدام عملی ما، آلترناتيو سازی های باسمه يی، و آلترناتيوسازی های امپرياليستی، حاضرند. حاضر و آماده، و زين و اسب کرده برای تاختن و به يغما بردن جنبش. حتی به نام جنبش.
آلترناتيو امپرياليستی خوب وجود ندارد. چه مربوط به آن ها باشد که به جناحی از امپرياليسم که ظاهراً «نرمخو» تر است می آويزند، و چه مربوط به خائنين ديگری باشد که سر بر آستان هار ترين جناح های امپرياليسم می سايند و به تمنا از آن ها می خواهند که با تحريم هرچه بيشتر مردم ايران، و فشردن حلقوم محروم ترين اقشار و طبقات جامعه، مردم را خُرد کنند و در هم بشکنند تا آنجا که مردم بلکه از فرط به جان آمدگی، در پاسيويسم مطلق و نا اميدی مطلق، و قطع اميد از خويش، آماده ی پذيرش تجاوز نظامی دشمنان خارجی شوند. آماده ی پذيرش چيزی که باب طبع جناح های مختلفی در رأس نظام الیگارشی وار و سوراخ و سوراخی نيز هست که در هر سوراخ آن علاوه بر افراد خودش، جاسوسان رسمی و شماره دار انوع و اقسام سرويس های اطلاعاتی، و همچنين نفوذی های همسو و همکار با آن سرويس ها و تحت قيموميت و فرماندهی صاحبکاران آن سرويس ها حضور دارند.
حضور دارند و هر وقت هم که طرح احتمالی تجاوز نظامی احتمالی به ايران، احتمالاً به مرحله ی اجرايی شدن رسيد، در ساعت صِفر، با يک عمل ساده، جرقه ی جنگ را از جايی که احتمالش هم نمی رود، بزنند... (۵)

و اين شرايط، دستکم دو اقدام عاجل را ضروری می کند:
ـ موضع گيری صريح و قاطع و هرچه شفاف تر تمام افراد و نيرو های مردمی ضد جنگ، به خصوص افراد و نيروهای مردمی سياسی و مدنی درون ايران. نه تنها عليه خود جنگ. بلکه در جهت افشای هيزم آوران جنگ، چه در پوزيسيون و چه در اپوزيسيون.
اگر اين موضع گيری ها صريح و قاطع و شفاف و بدون ملاحظات بی مورد نباشند، ثمری نخواهند داشت. وقتی که طرف مقابل، عدم صراحت و عدم قاطعيت را ببيند، روز به روز گستاخ تر می شود و حتی طلبکار هم از آب در می آيد. نمونه ی طلبکاری از گونتر گراس و سيمور هرش را در همين روز ها شاهديم. اولی نازی است و دومی هم معلوم الحال و مزدور!

ـ اثبات حضور فعال و زنده و تأثير گذار جنبش. تفهيم اين واقعيتِ شايد کمی به محاق رفته به جهان که جنبش خرداد و جنبش سبز، نه مرده است؛ نه خاموش و بی تفاوت است؛ نه منفعل است؛ نه منتظر هر چه پيش آيد نشسته است؛ نه در موضع تدافعی قرار دارد؛ و نه اجازه ی تهاجم نظامی به ايران را به اسراييل و کوچک تر و بزرگتر از او خواهد داد. (حالا ديگر شيوخ خليج فارس هم برای ما رجز می خوانند!)

«جنبش خرداد (بالقوّه) مانعی بزرگ بر سر راه دخالت نظامی در ايران، يعنی بر سر راه رقيبان هار اوباماست، و اگر خيری از اوباما نصيب اين جنبش نمی شود (و ما را به خير تو اميد نيست، شر مرسان) از اين جنبش آنچه نصيب او شده است و می شود، آگاهی افکار عمومی جهان از وجود اپوزيسيونی نيرومند، مدنی، و مسالمت جو داخل ايران است. يعنی چيزی بر خلاف آنچه رقيبان جنگ افروز اوباما در صدد القای آن هستند، و هم حمايت لابی های نيرومند اسراييل را پشت سر خود دارند، و هم تا پايان قمار (و نه بعد از آن) کارت جنگ افروزان «بومی» در «اپوزيسيون» ايران را در جيب و شايد هم روی ميز خود.
جنبش خرداد، به افکار عمومی جهان اين واقعيت را اعلام کرده است که ايران می تواند از درون تغيير کند؛ و نه نيازی به تجاوز نظامی به ايران است، و نه نيازی به کسانی است که با به کارگيری آنان، از ايران عراقی ديگر ساخته شود.» (۶)

سخن به درازا کشيد، و بيم آن می رود که بيش از اين هم به درازا بکشد. پس بر گرديم به همانچه در آغاز اين مقاله آمده است، و حرف اصلی اين مقاله نيز همان است:
ما، يعنی همان «ما»ی بی شکل، که در آفتاب جنبشی که از نزديک سه سال پيش شروع شده است، به افق های روشن چشم دوخته ايم، اما خودمان هنوز نتوانسته ايم خودمان را در سايه روشن خودمان پيدا کنيم و آيينه يی در برابر خود بگيريم، اگر نخواهيم خود را بفريبيم بايد بپذيريم که گمان نمی رود که بتوانيم به اين زودی ها يک جبهه ی واحد را برای هماهنگی و رهبری جنبش تشکيل دهيم. چرا که مشکلات تشکيل آن چنان جبهه يی بسیار است.
من تا حدودی به کل اين موضوع، در مقاله ی « فرصتی زودگذر برای جنبش، آينده ی ايران، مقابله با محاصره و با جنگ احتمالی» پرداخته ام. (۷)
 اما آيا نمی توانيم در حد «کف خواسته های جنبش»، به يکديگر در ائتلافی نوشته و متشکل، و يا اگر پروای نام و ننگ داريم، نانوشته و نا متشکل، نزديک شويم؟
و آيا به ميدان آمدن چند نفر و داد و بيداد راه انداختن آن ها بايد بترساندمان يا به عقب بنشاندمان و یا در موضع تدافعی قرار دهدمان؟ چند نفری که يکی دو تايشان هم با وجود حسن نيت، نا خواسته و نا دانسته، به وسيله ی همان هايی تحريک شده اند که در مقابله با خصم مشترک، يعنی در مقابله با توده هايی که به نيروی خود ايمان آورده اند، به مثابه ی متحد عينی ولی فقيه غير مکلا و معمم عمل می کنند، و همچون او، اما با هدفی ديگر که کم و بيش به همان اندازه ی هدف و وجود او کثيف و ناپاک است، آرزوی پراکندگی و شکست خوردن جنبش را دارند؟
در مورد اين به ميدان آمدن و داد و بيداد راه انداختن کذايی، واضح تر از اين نمی گويم. يعنی بهتر است که واضح تر از اين نگويم. «اهل بخيه» را اشارتی کافی است...

آن ها که داعيه ی ميراث داری، و يا سخنگويی «جنبش سبز» را دارند، ديری است که در غياب «همراهان جنبش» نشان داده اند که به تنهايی، و رها شده به حال خود و اشتباه محاسبه های خود، کاری از دستشان بر نمی آيد که هيچ؛ بلکه بد تر از اين: اگر همچنان به حال خود و اشتباه محاسبه های خود رها شوند، و باب گفتگو و احياناً تفاهم بر سر حداقل های مطلوب (يعنی همان «کف خواسته های جنبش») ميان انقلاب گرايان با آن ها بسته بماند، و جنبش نيز ـ به غلط ـ با آن ها و گفتار و کردارشان معرفی شود، نقشی به جز تخريب جنبش، بدنام کردن جنبش، و نه حتی ايستا کردن، بلکه به عقب باز گردانيدن جنبش ايفا نخواهند کرد.

و تخريب جنبش، بدنام کردن جنبش، ايستا کردن جنبش، و يا به عقب باز گردانيدن جنبش، يعنی دعوت از دشمنان کمين کرده، به تجاوز به ايران.
حالا چه به صورت بمباران و «جنگ محدود»؛ چه به صورت تبديل ايران به عراق يا به ليبی، و يا (اگر نشد) به سوريه.
۲۷ فروردين ۱۳۹۱

توضيحات:

۱ ـ اگر همينطوری که می رويم، به راه ادامه دهيم زمين خواهيم خورد ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-zamin.html

۲ ـ در باره ی نقش حسنی مبارک در همدستی با اسراييل، و در باره ی پاره يی از دلايل نزديکی دوباره ی فتح و حماس، و درباره ی بعضی از مسائل که به موضوع همين مقاله نيز مربوط می شوند:
مگر ايران هم جزء «خاورميانه ی بزرگ» نيست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-kh.html

درباره ی انتخابات فلسطين و تشکيل دولت ائتلاف ملی فتح ـ حماس، و مجازات مردم فلسطين توسط اسراييل و آمريکا به دليل اين انتخابات:
ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات فلسطين، در گفتگوی لوموند با محمود درويش ـ به ترجمه و با توضيحات همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/ah/hb/drv-mo.html

۳ ـ در گزارش هاآرتص و نيويويورک تايمز، همچنين تأکيد شده است که دستگاه های جاسوسی آمريکا، به اطلاعاتی که مجاهدين خلق در باره ی برنامه های اتمی «ايران» می دهند بدبين هستند و به اين اطلاعات اعتماد نمی کنند. مخصوصاً با توجه به تجربه ی جنگ عراق و نقش «کنگره ی ملی عراق» به رياست احمد چلبی، پيش از حمله به عراق.
haaretz.com/news/diplomacy-defen
se/mossad-cia-agree-iran-has-yet-to-dec
ide-to-build-nuclear-weapon-1.419300


۴ ـ سخنان نماينده ی روسيه در ناتو را تا حدودی جدی بگيريم ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/nato-j.html

۵ ـ اگر همينطوری که می رويم، به راه ادامه دهيم زمين خواهيم خورد ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-zamin.html

۶ ـ لطفاً تنگه ی هرمز را ببنديد؛ می خواهيم خوزستان را بگيريم ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/hormoz.html

۷ ـ فرصتی زودگذر برای جنبش، آينده ی ايران، مقابله با محاصره و با جنگ احتمالی ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/bahman-f.html

٭ عنوان اين مقاله، از بخشی از شعر بلند طنزواره ی راقم اين سطور با عنوان «ندارد براندازی نرم، سود» برگرفته شده است:

http://www.ghoghnoos.org/ah/ht/bar.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول