صفحه ی اول
 
fl
بخش های ديگر
 
 

در هشتمين سالگرد شکل گيری جنبش خرداد
 

Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
 
   

اگر هيچکس نداند، ولی فقيه که بيست و چهار ساعت در بيست و چهار ساعت، و هفت روز در هفت روز هفته، ذکر واجب «فتنه، فتنه» گرفته است، می داند اين را که نه فقط «جنبش خرداد» که معنايی فراگير تر دارد، بلکه «جنبش سبز» به همان معنای خاص آن نيز، امروز در آغاز نهمين سال شکل گيری اش، همچنان زنده است. در متن و در حاشيه. و در آشکار و در نهان.
و در کمين.

اگر اين جنبش را در چند سلسله تظاهرات و آکسيون، خلاصه ببينيم، مشکل در نوع نگاه کردن ما ست؛ و نه در خود جنبش.
جنبش را بايد در کليت آن ديد. آکسيون و تظاهرات، فقط نمود هايی از اين کليت هستند، که گرچه به دليل چشمگير بودنشان، بيشتر مورد توجه قرار می گيرند، به جز در موارد معينی و شرايط معينی، بهايشان کمتر است از تأثير و تأثرات در ساختار حاکميت از يکسو، و در ساختار و فرهنگ جامعه از سوی ديگر، و در برآيند اين تأثير و تأثرات، در هريک از اين دو حوزه به طور جداگانه، و در اين هر دو حوزه به طور پيوسته.

پرداختن به نقش بسيار تعيين کننده ی جنبش سبز در فروپاشی اجزای مختلف حاکميت، و پرداختن به نقش باز هم بسيار تعيين کننده ی اين جنبش در رشد و ارتقا و جهش کيفی فرهنگ سياسی و مبارزاتی جامعه، موضوع اين مقاله ی خاص نيست. چرا که به واکاوی های دقيق و مستند و مستدل فراوانی نيازمند است که هر کدام می تواند موضوع مقاله يا مقالاتی جداگانه باشد.

اما فراموش نکنيم که نفْس حيات جنبش، و ادامه ی حیات جنبش، به تنهايی، تضمين کننده ی پيروزی آن نيست.
پيروزی، در گرو بهره برداری های سنجيده، به موقع، متشکل، هماهنگ، و رهبری شده، از موقعيت های پيشِ رو ست.

کم نبودند و نيستند و نخواهند بود کسانی که از ناتوانی مدعيان پاسداری و سخنگويی و به نوعی «ميراث داری» جنبش سبز، دستاويزی ساختند و می سازند و خواهند ساخت برای برگزاری مراسم ختم جنبش. حالا يا با تقسيم حلوا، به نشانه ی عزا؛ و يا با تقسيم شيرينی بين خود به نشانه ی شادمانی از احتمال گشاده شدن بخت فروبسته و فروبسته تر شونده ی خويش.
و چه عيبی دارد؟ اين کار هم برای خودش کاری است در خور اين کاره ها!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

نا به امرورز، بی عملی، بد عملی، ناشايستگی، اشتباه، عمد، حسابگری های از سر نادانی يا از سر مرد رندی و فرصت طلبی، کوتاه تر از قامتِ حتی پايين ترين دامنه ها و نه قله های جنبش بودن، و خنجر از پشت و يا از رو زدنِ مدعيان پاسداری و سخنگويی و «ميراث داری» جنبش (کدام ميراث؟ مگر جنبش، مرده است؟) و اخيراً هم استحاله ی تدريجی بعضی سبز ها در بنفش، ضربه هايی کاری تر از ضربه های دشمن، بر جنبش وارد آورده است.
اما همه ی ماجرا اين نيست.

بخش ديگری از مسئوليت را، نه آن ها بلکه همه ی افراد و نيرو هايی که از منتهی اليه راست تا منتهی اليه چپ صف خلق را ـ با همه ی کم و کاستی هايش ـ تشکيل می دهند، به عهده دارند. از اصلاح طلب، تا «تحول خواه» و «انحلال طلب»، و تا انقلابی و انقلاب گرا ...
همه.
اين ها برای يک ائتلافِ نوشته يا نانوشته، و يا دستکم يک هماهنگی مشروطِ خارج از پيوند های مستقيم، چه کرده اند؟

طبعاً وقتی که سخن از صف خلق است، آن هايی که خود را تحت حمايت و سرپرستی کسانی قرار داده اند که مرتباً از ضرورت حمله به ايران، و اخيراً هم از «چيز خوبی بودن» جنايت هفده خرداد داعش (يا داعشيان) در ايران داد سخن می دهند و خواستار بررسی فوايد تکرار آن جنايت در ابعاد وسيع تر، و پشتيبانی کامل و همه جانبه از آن می شوند ٭ ٭ را به همان اندازه، در صف خلق می توان قرار داد که اسپانسر ها و سرپرست هاشان را.
و به همان اندازه، مردم دوست و ميهن پرست و مبارز و انقلابی می توان دانست شان که چهره ی مورد ستايش و تحسين و تمجيدشان، رييس جمهوری مخلوع و فراری يمن را که به عنوان «رييس جمهور قانونی و مشروع»، از عربستان سعودی و متحدانش درخواست کرده است که برای جلوگيری از مداخله ی خارجی، و برای سرنگونی و براندازی حوثی ها، بمب های خوشه يی بر سر مردمان کشورش بريزند، و خاک آن ها را به توبره بکشند و پير و جوان و خرد و کلان شان را قتل عام کنند و سرزمين شان را و مدرسه ها و بيمارستان ها و مراکز صنعتی و اقتصادی و حياتی و حتی بيابان هاشان را به اين روز و روزگاری بياندازند که هر روز می بينيم و می شنويم و می خوانيم.

طبيعی است که خواست اين ها، و تعريف و تفسير و تعبيرشان از مبارزه و مقاومت هم بايد چيزی با همين ماهيت باشد.
يعنی منطقاً نمی تواند چيزی جز با همين ماهيت باشد.
وقتی از نظرشان چنين چيزی يک ارزش مردمی و مبارزاتی است، و تشکيل «ائتلاف نظامی و سياسی عربی» به ابتکار و هژمونی عربستان برای به خاک و خون کشيدن منطقه، يک اتفاق مبارک و خجسته است که بايد تبريک گفته شود، و يک ضرورت اساسی است که حوزه ی عمل آن نبايد فقط در بخش های کنونی منطقه، محدود بماند، و لازم است که به سراسر منطقه به منظور «خلع يد از رژیم تروریست پرور ايران» گسترش یابد.

و به اين بايد اضافه کرد اين را هم که اين ها اگر چيزی ديگر بگويند و بخواهند و اندکی از مرز ها و خط و خطوطی که قرار دادن خود در چنين معادلاتی برايشان ترسيم کرده است خارج شوند ـ در بهترين حالت ـ بی سرپرست و بی پشتيبان خواهند ماند و به خويش و روز و روزگار خويش، وانهاده و رها خواهند شد، و تمام محاسباتشان به هم خواهد ريخت، و حتی موجوديت شان که ديری است با چنين محاسباتی گره خورده است به خطر خواهد افتاد.
حسابِ دو دو تا چهار تا ست اين.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

تا زمانی که «همراهان جنبش»، گرفتار «حصر» ولی فقيه نشده بودند، با هر کم و زيادی و خوب و بدی که داشتند، هم به دليل نفوذ کلام اشان، و هم به دليل سعه ی صدر دموکراتيک اشان در برابر تنوع خواست های افراد و نيرو های متنوع درون جنبش (با استفاده از حق طبيعی بيان نقطه نظر های شخصی خودشان البته) کمبود مشکل رهبری، و ناتوانی جنبش در هماهنگی ضمن ناهمگونی، کمتر حس می شد.
وجود داشت. اما کمتر حس می شد.
 
آن سه تن، تا آخرين لحظه ی آزادی، و بعد از آن نيز در حصر، پایبندی عملی خود را نه فقط به آنچه از آغاز اعلام کرده بودند، بلکه به بسی فراتر از آن ـ به آنچه در حرکتِ رو به جلو، به آن رسيده اند ـ در عمل به مردم ثابت کردند. به خصوص با دعوت اشان از مردم به راه پيمايی ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ با هدف رسماً اعلام شده ی حمايت از خيزش های مردم منطقه که شعارشان «الشّعب يُريد اسقاط النظام» بود، در عين آگاهی کامل از تنوع شعار های جنبش که بار ها و بار ها، و به خصوص در عاشورا، تکرار شده بودند. و در عين آن که مقامات رسمی نظام، آن راه پيمايی را ممنوع اعلام کرده بودند و خط و نشان کشيده بودند.

و مردم نيز اعتماد نسبی خود به آن سه تن را (اعتماد، هميشه بايد نسبی باشد؛ و گرنه ضربه پذير و ضربه زننده است.) در اجابت وسيع دعوت آنان نشان دادند.
دعوتی که زمينه ساز حضور مردم شد؛ و مردمی که هم زمينه ساز آن دعوت بودند، و هم از زمينه ی آن دعوت برای طرح چندين و چند باره ی شعار های متنوع خود، و اعلام چندين و چند باره ی انتظارات متنوع خود از جنبش استفاده کردند.

اما امروز که آن سه تن بهای ثبات قدم و عدم تزلزل، و سازش ناپذيری خود را در حصر ولی فقيه می پردازند، ماجرا تغيير کرده است:
آن هایی که داعيه ی ميراث داری، و يا سخنگويی «جنبش سبز» را دارند، ديری است که در غياب «همراهان جنبش»، نشان داده اند که اگر باب گفتگو و احياناً تفاهم بر سر حداقل های مطلوب (يعنی همان کف خواسته های جنبش) ميان انقلاب گرايان با آن ها بسته بماند، و جنبش نيز ـ به غلط ـ با آن ها و گفتار و کردارشان معرفی شود، نقشی به جز تخريب جنبش، بدنام کردن جنبش، و نه حتی ايستا کردن، بلکه به عقب باز گردانيدن جنبش ايفا نخواهند کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

و اين، اما به عبارت ديگر يعنی:
علاوه بر نقد عملکرد آن گروه ـ که هزينه يی بر نمی دارد و ساده ترين و بی درد سر ترين کار است ـ وظيفه يی مهم تر هم بر عهده ی ما هست.
منظورم از «ما»، آن «ما»يی است که تنها به ادای دين خود به نسل خود و نسل های ديگرِ امروز و نسل های فردا می انديشد، حتی به بهای خريدن نگاه های خيره و شماتت گر همراهان تنزه طلب خود. و نه آن «ما»يی که دلش به اعلام موضع خوش است و می خواهد خود را برای خود و همراهان خود ثابت کند.

رفتار انقلابی، جسارت و شهامت انقلابی می خواهد، نه خويشتن پرستی و پروای نام و ننگ را جامه ی انقلابی بر تن کردن و به هرچه تند و تيز تر بودن شعار های خود دل خوش داشتن.
و رفتار انقلابی، در ذات خود است که انقلابی است، نه الزاماً در ظاهر خود.
و رفتار انقلابی، چيزی می خواهد به نام شعور.
به علاوه ی چيزی ديگر به نام درد!

۳۱ خرداد ۱۳۹۶

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

٭ اين مقاله، باز نويسی شده يی است از بخش هايی از مقاله يی به همين قلم در تير ماه هزار و سيصد و نود و يک.

٭ ٭ دِينا روهراباکِر، نماينده ی جمهوری خواه ايالت کاليفرنيا در مجلس نمايندگان آمريکا، عضو ارشد کميته ی امور خارجه ی اين مجلس (رييس زيرکميته) و يکی از نامزد های احتمالی احراز پست وزارت خارجه ی دولت ترامپ در گذشته و در آينده، و یکی از اسپانسر ها و سرپرستان فعال و پیگير «مجاهدين خلق»، در فردای روز حملات تروريستی چهارشنبه ۱۷ خرداد در تهران (که به احتمال زياد، عملياتی نيابتی و سفارش شده از ناحيه ی عربستان سعودی بود) در نشست زير کميته ی خود چنين گفت:

«ما به تازگی شاهد یک حمله عليه ايران بوده ايم. دولت ايران ـ ملا ها ـ معتقدند که نيرو های سنی به آن ها حمله کرده اند. اين می تواند نشانه يی از تشديد بعضی تعهدات آمريکا باشد [يا بشود، و يا تلقی شود].»
«تا جايی که به من بر می گردد، من فقط می خواهم اين نقطه نظر را مطرح کنم ـ و ببينم شما در باره اين نقطه نظر چه می انديشيد ـ که: آیا اين چيز خوبی برای ما نيست که ترتيبی دهيم که آمريکا بالاخره سرانجام [بعد از «مماشات» های اوبامای «مماشاتگر» که حاضر به اين نوع کار های پسنديده علیه مردم ايران نمی شد] پشت سر سنی هايی برود که به حزب الله، و به خطر شيعه برای ما، حمله می کنند؟»
«آيا اين، چيز خوبی نيست؟ و اگر هست، شايد ـ شايد ـ اين استراتژی ترامپ باشد [استرتژی يی که از ترامپ انتظار می رود، و يا استراتژی همين حالای او] که از يک گروه [يکی از اين دو گروه] در برابر گروه ديگر، به طور واقعی حمايت کند، با توجه به اين که شما دو ارگانيزاسيون تروريست را پيش رو داريد».

(ظاهراً وقوف اين سفله بر نفرت انگيز بودن بيش از حد پيشنهاد خود، و نگرانی او از عکس العمل «مماشاتگران» احتمالی حاضر در نشست است که باعث تشتت غير عادی و گسستگی در کلامش شده است.)


عين سخنان دينا روهراباکر به زبان اصلی:

 “We have recently seen an attack on Iran, and the Iranian government, the mullahs, believe that Sunni forces have attacked them. This may signal a ratcheting up of certain commitments by the United States of America. As far as I’m concerned, I just want to make this point and see what you think, isn’t it a good thing for us to have the United States finally backing up Sunnis who will attack Hezbollah and the Shiite threat to us? Isn’t that a good thing? And if so, maybe this is a Trump — maybe it’s a Trump strategy of actually supporting one group against another, considering that you have two terrorist organizations.”
 
thinkprogress.org/republican-congressman-calls-isis-attack-in-tehran-a-good-thing-says-maybe-we-should-back-isis-a7e9382dbe1b
 

٭ ٭ ٭ مقالات بيشتردر باب جنبش خرداد، به ترتيب زمان، در صفحات خبر و نظر ققنوس.

 
صفحه ی اول
 
fl
بخش های ديگر