٭ ٭ ٭
مسأله ی غزّه، اصلاً مسأله ی جنگ داخلی نيست. مسأله، مسأله ی يک
توطئه ی کورتاژ شده ی کودتاست. کودتايی که ساز های ارکستر آن در
واشنگتن و تل آويو، کوک شده بود...
٭ ٭ ٭
بر خلاف تبليغات دروغين رسانه های غربی، کنترل غزّه به وسيله ی
حماس، بی هيچ درنگی، به آنارشی و هرج و مرجی که در اين منطقه،
تصاعدی روزافزون داشت، پايان داد...
٭ ٭ ٭
شما اگر امروز، حماس را به رسميت نشناسيد،
بايد به زودی با حرکت هايی از نوع القاعده طرف شويد. با همه ی
مصايبی که با خود خواهند آورد: قربانيان بی گناه؛ و سير قهقرايی...
مقاله يی که ترجمه اش را می خوانيد در تاريخ ۲۲
ژوئن، به وسيله ی معتبر ترين و جا افتاده ترين جريان تروتسکيست
فرانسه، ليگ انقلابی کمونيست ـ LCR
ـ منتشر شده است. مقاله را شخصيت سرشناس فرانسوی ـ اسراييلی،
Michel Warschawski
در اورشليم نوشته است.
ميشل ـ که فرزند ماکس، حاخام بزرگ است ـ در شانزده سالگی، از فرانسه
برای تحصيل علوم دينی يهود به اورشليم رفت؛ و در آنجا، به زودی
به صفوف مبارزه با ايده ی صهيونيسم پيوست.
در سال ۱۹۸۴ AIC
(مرکز اطّلاعات آلترناتيو) را در اسراييل بنا نهاد که چند حرکت
صلح طلب اسراييلی و چند سازمان فلسطينی را در بر می گيرد.
حکومت اسراييل، پنج سال بعد، او را به دليل کمک به جبهه ی مردمی
آزادی فلسطين، به رهبری جرج حبش، به بيست ماه زندان محکوم کرد.
او در فاصله ی سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ همراه با دومينيک ويدال از
لوموند ديپلماتيک، و ليلا شهيد ـ نماينده ی فلسطين در اتّحاديه
ی اروپا ـ مجموعه کنفرانس هايی در شهر های مختلف فرانسه برگزار
کرد که به خصوص با هياهوی روزنامه ی دست راستی فيگارو و سازمان
موسوم به «فرانسه ـ اسراييل» روبرو شد و کار به آنجا رسيد که او
را از سخنرانی در محافل تحصيلی فرانسه محروم کردند.
Michel Warschawski از
تز تأسيس يک کشور و دولت واحد دو مليتی متشکّل از اعراب و يهوديان،
در منطقه ی فلسطين بزرگ، دفاع می کند.
خواندن مقاله ی او شايد بتواند، علاوه بر همه ی ما ـ به طور خاصّ
يا اخصّ ـ به کسانی کمک کند که بر اثر ساده سازی و قياس های سطحی،
با نفی ضرورت اتّحاد عمل مبارزان واقعاً موجود در متن عينيت صحنه
ی نبرد با تجاوز و اشغالگری، عملاً، بر اشغالگری و تجاوز جامه
ی مشروعيّت می پوشانند.
طبعاً در اينجا، صحبت از آن ها که عالماً و عامداً حق را باطل
و باطل را حق جلوه می دهند تا شايد در مسير «استقرار دموکراسی
از دمشق تا تهران»، در ايستگاهی، سوار بر قطارشان کنند نيست...
سخن از آن هاست که نمی بينند چگونه قطرات پاک خون مسلمان و نامسلمان
و شيعی و ناشيعی و يهودی و مسيحی و سوسياليست و کمونيست و ملّی
گرا در لبنان و فلسطين و سراسر خاورميانه و جهان، در هم می آميزد
تا اين حقيقت ساده را بر سنگ سنگ راهی
کشيده از ازل تا به ابد بنويسد که:
ـ ميان انسان و انسان، نه دين و آيين و مسلک و نژاد و تبار، بلکه
چيزی ديگر قرار دارد به نام انسان!
محمدعلی اصفهانی
۴ تير ۱۳۸۶
در مقابله با توطئه ی بی ثبات سازی، که آمريکا و اسراييل آن را
طرح ريزی کرده بودند، حماس ناچار شد که غزّه را در يک درگيری با
الفتح در کنترل بگيرد و توطئه را درهم بشکند.
امّا غربی ها، از جمله فرانسه، بر آتش تفرقه افکنی و ايجاد دودستگی
می دمند؛ و از محمود عبّاس حمايت می کنند.
«باز هم يک بار ديگر ، فلسطينی ها به کشتار
همديگر پرداخته اند. اين ها حتّی يک فرصت را هم برای نابود کردن
يکديگر از دست نمی دهند!»
اين سخنان را به صورت پياپی و دايره وار، وسايل ارتباط جمعی جهان،
تکرار می کنند. و عموماً هم البتّه همراه با اظهار تأسّف دروغين
و فروريختن اشک تمساح.
برای اين بی آزرمی و بی پرنسيبی حدّی نمی توان قائل شد...
مسأله ی غزّه، اصلاً مسأله ی جنگ داخلی نيست. مسأله، مسأله ی يک
توطئه ی کورتاژ شده ی کودتاست. کودتايی که ساز های ارکستر آن در
واشنگتن و تل آويو، کوک شده بود. کودتايی عليه دولتی که در انتخاباتی
دموکراتيک به قدرت رسيده است؛ و اکثريت بزرگ فلسطينی ها ی سرزمين
اشغال شده، از آن حمايت می کنند.
عامل و آلت دست آمريکا ـ محمد دحلان ـ بيش از يک سال، تلاش کرد
تا وحدت فلسطينی ميان محمود عبّاس را با سازمان حماس برهم بزند.
همان سازمان حماس که، به خاطر می آوريم، با چه دست بالايی در همان
انتخاباتی پيروز شد که دستگاه نئوکان ها سنگ ضرورت برگزاری آن
را به سينه می زدند.
مردم فلسطين، به صورتی انبوه، در آن انتخابات، اراده ی خود را
مبنی بر تمام کردن کار حکومت فاسد و ناتوان سازمان فتح ، با انتخاب
اسلامگرايان حماس، نشان دادند. نه برای آن که ناگهان به اسلامگرايی
رو کرده باشند. بلکه به عنوان اعتراض به يک مرکزيت سياسی ورشکسته.
آن بار هم ـ يکبار ديگر مثل موارد مشابه ـ از نظر کاخ سفيد، مردم،
بد رأی دادند. و ميليشيای محمد دحلان که اسراييل به آن اجازه داده
بود تا با سلاح و مهمّات، خود را تقويت کند، ناچار شد که بکوشد
تا نتايج انتخابات را «تصحيح» کند. کوششی بی ثمر.
حماس، بيشتر از ۲۴ ساعت لازم نداشت تا اوباشی را که نيروی اصلی
ميليشيای محمّد دحلان را تشکيل می دهند تار و مار کند؛ و اينچنين،
بر توطئه ی کودتايی نقطه ی پايان نهد که سازمان امنيت اسراييل
و وزارت امور خارجه، پشتيبان آن بودند.
و اين البتّه، با اندکی رفتارهای کنترل ناشده، مثل از پنجره پرت
کردن يکی از معاونان محمد دحلان، هم همراه بود. رفتار هايی که
فوراً و بلافاصله از سوی رهبران حماس محکوم شد.
بر خلاف تبليغات دروغين رسانه های غربی، کنترل غزّه به وسيله ی
حماس، بی هيچ درنگی، به آنارشی و هرج و مرجی که در اين منطقه،
تصاعدی روزافزون داشت، پايان داد.
يک افسر نيرو های امنيتی ابومازن (نام جنگی محمود عبّاس) به وضوح،
بر اين موضوع، تصريح می کند:
«هرگز، اوضاع در شهر، تا به اين اندازه
آرام نبوده است. من اينچنين وضعی را بر وضعی که در گذشته وجود
داشت، بسيار بيشتر ترجيح می دهم. بالاخره من يک بار توانستم از
خانه ام خارج شوم.»
(روزنامه ی اسراييلی «هاآرتص»، ۱۷ ژوئن ۲۰۰۷)
عکس العمل غرب، خيلی راديکال بود:
ـ دو تکّه کردن جغرافيايی و سياسی فلسطين؛ و تقسيم اين سرزمين
به نوار غزّه و کرانه ی باختری رود اردن.
جرج دبليو بوش، و اولمرت (نخست وزير اسراييل) ابومازن را رييس
دولت فلسطينی کرانه ی باختری رود اردن ناميدند!
اين مانور را می توانستيم يک کمدی و تئاتر روحوضی مضحک تلقّی کنيم
اگر نتايج دراماتيک آن دامنگير يک ميليون و چهارصدهزار فلسطينی
ساکن نوار غزّه نمی شد.
سياست هرج و مرج
پروژه ی آمريکايی ـ اسراييلی، وعده می دهد که از کرانه ی باختری
رود اردن، يک «بهشت» (اصطلاحی که خودشان به کار برده اند) بسازد:
به برکت پول های بلوکه شده ی فلسطينی ها در صندوق های بانک های
اسراييل. اولمرت وعده می دهد که «هرچه زودتر» اين پول ها را به
ابومازن برگرداند.
امّا همو ـ اولمرت ـ آشکارا می گويد که از نوار غزهّ، يک جهنّم
خواهد ساخت. او به مردم نوار غزّه وعده ی رنج های بی پايان می
دهد:
ـ هيچ پيوند معاملاتی و تجاری و کسب و کاری؛
ـ و هيچ ورودی و هيچ خروجی.
اگر دولت اسراييل می گويد که آب را و برق را در نوار غزّه بر ساکنان
آن نخواهد بست، در عين حال، لحظه يی در اين، درنگ نمی کند که باز
هم يکبار ديگر، همچون دفعات قبل، از يک مجموعه رفتار و «رژيم»
سخت و جدّی در حقّ اين مردم، سخن براند.
اين همدستی و همکاری محمود عبّاس با آمريکا و اسراييل، در به گروگان
گرفتن نزديک به يک و نيم ميليون نفر از هموطنان خود، احتمالاً
برای او خيلی گران تمام خواهد شد.
همانطور
که Zwy Barel
متخصّص امور
اعرابِ روزنامه
ی «هاآرتص» می نويسد:
«نه اولمرت، نه دحلان، نه ابومازن، هيچکدام
از اين ها قادر نخواهد بود که پيوند های ساختاری، ملّی، فاميلی،
و سمبليک ميان غزّه و کرانه ی باختری رود اردن را از هم بگسلد.»
مخصوصاً اين که ـ و به نظر می رسد که ما اين را فراموش کرده ايم
ـ در خود کرانه ی باختری رود اردن هم، باز اين حماس است که مهم
ترين نيروی سياسی است. حماس، در آنجا راه های بسيار زيادی دارد
که به اسراييلی ها يادآوری کند که اسراييل نمی تواند او را حتّی
با تکّه تکّه کردن خاک فلسطين، از بازی، خارج سازد.
مثل مورد عراق، مثل مورد افغانستان، مثل مورد لبنان، نئوکنسرواتور
های واشنگتن و تل آويو، بر روی سياست هرج و مرج، و جنگ برادرکشی،
در سرزمين های اشغال شده، شرط بندی کرده اند. امّا احتمالاً اين
شرط بندی را خواهند باخت و پشيمان خواهند شد.
«اگر شما
OLP
را به
عنوان طرف مذاکره به رسميت نشناسيد، سرانجام ناچار خواهيد شد که
با حماس مذاکره کنيد.»
تا به
هنگام مرگ ياسر عرفات، ما عادت داشتيم که اين موضوع را به مسئولان
اسراييلی گوشزد کنيم. امّا حالا فرمول، عوض شده است:
« شما اگر امروز، حماس را به رسميت نشناسيد،
بايد به زودی با حرکت هايی از نوع القاعده طرف شويد. با همه ی
مصايبی که با خود خواهند آورد: قربانيان بی گناه؛ و سير قهقرايی.»
امّا با وجود اين، خيلی بعيد است که دولت کنونی اسراييل ـ مطرود
ترين دولت در ميان مردم اسراييل، از زمان تأسيس کشور اسراييل
تا به امروز ـ اين پيام ما را بشنود