خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 

در سوريه دارند برای ايران و خاورميانه، آش کله پا می پزند

نگاهی به مقاله ی جديد عبدالباری عطوان در «القدس العربی»

 
 
 
ترجمه و توضيحات: محمد علی اصفهانی
 
 
 

عبدالباری عطوان، سردبير روزنامه ی پرآوازه ی «القدس العربی»، در شماره ی هشتم اوت اين روزنامه، کمی از راز و رمز های آنچه در سوريه می گذرد را، به اختصار تمام، بازگو کرده است.
روزنامه ی «القدس العربی» که در لندن به زبان عربی منتشر می شود را بسيارانی، از مستقل ترين و پربار ترين و قابل اعتماد ترين روزنامه های عربی زبان، در قياس با روزنامه هایی از اين نوع می دانند.

عبدالباری عطوان، زاده شده در اردوگاه پناهندگان فسطينی در غزه، دوسال پس از اشغال اوليه ی فلسطين در سال ۱۹۴۸ است؛ و از کودکی، معنای رنج و درد فلسطينی های آواره ی رانده شده از سرزمين خويش، و بقيه ی اعراب را با تن و جان خود لمس کرده است و حس کرده است.

او در شمار معدود تحليلگران مسائل منطقه است که بزرگترين و معتبر ترين رسانه های غربی، و عربی، هميشه از او نظرخواهی می کنند، و برای تحليل هايش جايگاه متفاوتی قائلند.

عطوان، مورد اعتماد و احترام فراوانی در سرزمين های اشغالی، و در سراسر جهان عرب است؛ و در عين نقطه نظر های انتقادی خود، از موقعيت ويژه يی نزد جبهه ی آزادی فلسطين و سازمان فتح، و همزمان با آن نزد بقيه ی گروه های فلسطينی مثل حماس و ديگران برخوردار است.

عبدالباری عطوان، از همان نخست، دل با جنبش مردمی فعلاً ربوده شده ی سوريه داشت و دارد.
او به شدت مخالف نظام سوريه است؛ و بشار اسد و نظام او را سفاک و جنايتکار و فاسد و خائن به مردم سوريه و به همه ی مردم منطقه می داند؛ و از همين رو شائبه ی همدلی يا همراهی با بشار اسد و نظام سوريه ، نسبت به او وجود ندارد.

همانطور که در اين، مقاله ی نسبتاً کوتاه، اما پربار او می بينيم، آنچه در سوريه می گذرد، بخشی است از سناريويی سياه که برای منطقه نوشته شده است و هنوز در مراحل مقدماتی خود قرار دارد.

در باره ی اين سناريو، و کارگردانان و بازيگران و کمک بازيگران و گريمور ها و گريم شدگان بومی و غير بومی اش، سخن ها آن قدر زيادند که ترجيح می دهم علی الحساب در اينجا يکراست به سراغ خود مقاله ی عبدالباری عطوان بروم.
اما با ذکر دو نکته ی ديگر:
 
ـ کسانی در حال زمينه سازی فضای ذهنی و عينی برای گسترش دادن آنچه در سوريه می گذرد به ايران هستند؛ و به نظر می رسد که اين، جزئی از مجموعه وظايف محول شده به آنان باشد.

ـ و در همين حال، کم نيستند کسانی که به دليل آگاهی ناقص و کاناليزه شده از طريق مديای ذی نفع در فجايعی که در سوريه می گذرد و قرار است که اگر همه چيز بر وفق مراد پيش رود در ایران هم بگذرد، و در برابر جنايات بی حد و حصر نظام خلافت و لايت در ايران، نسبت به عواقب شوم سوريه يی شدن و ليبيايی شدن احتمالی ميهن ما، حساسيت لازم را نشان نمی دهند.
چیزی که وظيفه ی تک تک افراد و نيرو های آگاه و مبارز و مترقی ايرانی را، چه در طيف جنبش سبز و جنبش خرداد، و چه بيرون اين طيف، در افشای عواقب آنچه در ليبی گذشت و در سوريه می گذرد و نبايد در ايران بگذرد،، همزمان و با حفظ اولويت مبارزه با نظام خلافت و ولايت، از هميشه افزون تر و عاجل تر کرده است.
 
پادشاه اردن، و دولت «علوی»
عبدالباری عطوان
القدس العربی
۸ اوت ۲۰۱۲

 
برای ما، هر قدر هم آگاهی و تخصص داشته باشيم، پيش بینی اين که ماجرا های سوريه چه فرجامی خواهند داشت، کار آسانی نيست.
اما آنچه می توانيم پيش بينی کنيم اين است که جنگ مسلحانه يی که در حال حاضر، در سوريه جريان دارد، به درازا خواهد کشيد؛ و سقوط نظام سوريه، هرگز کار يک روز و دو روز ديگر نيست. اگرچه اين، علی رغم انشقاق هايی که در نظام رخ داده است، و شوک روانی و مدياتيک حاصل از اين انشقاق ها، و علی رغم اوج گرفتن آرزو ها و آمال بسياری از افراد باشد.

آن هايی که وارد اين بحران شدند، و مخصوصاً آن هايی که برای نظامی کردن انقلاب سوريه پول پرداخته اند و اپوزيسيون را با پول و سلاح، مجهز ساخته اند، قصدشان کمک به دموکراسی و حقوق بشر، و آزاد کردن مردم از سلطه ی نظام خونريزی نيست که کرامت و آزادی انسان را پايمال می کند.
آن ها انتظار داشتند که رسيدن به اهداف شان در سوريه، بيش از چند هفته، و يا حد اکثر چند ماه، طول نکشد.
اما فاجعه ی اشتباه محاسبات، کار خود را کرد.

نظام سوريه، در تمام اين مدت توانسته است مقاومت کند. چرا که بيشتر انشقاق هايی که در صفوف آن ديده می شوند، صرفاً مدياتيک هستند و در کادر جنگ روانی معنا می دهند؛ و نقشی جدی در تضعيف نظام نداشته اند.

نام های بزرگ. بله. اما بدون ريشه ی واقعی، و يا مربوط به عناصری که نقشی کليدی در دايره ی تصميم گيری ها داشته بوده باشند.
درست است که در جريان اخير، چهار شخصيت برجسته ی امنيتی، و در ميان آن ها وزير دفاع و معاون او آصف شوکت کشته شدند.
اما همچنين، اين هم درست است که چگونگی و تفاصيل اين جريان، هنوز مبهم مانده است، و هيچ کس مسئوليت کار را نپذيرفته است، و ما هنوز فرد يا افرادی را که در اين کار شرکت داشته است يا داشته اند نمی شناسيم. و نيز هدف از چنين کاری را نمی دانيم.
هدف از اين کار چه بوده است؟ آيا اين کار، يک اقدام اتتحاری بوده است؟ يا عمليات کارگذاری مواد منفجره؟ و چگونه انجام پذيرفته است؟

همه ی سناريو ها قابل تأمل هستند. ولی من دوست ندارم به سناريوی مهمتر در ميان همه ی سناريو ها کم بها دهم:
احتمال اقدام به اين عمل، به وسيله ی خود نظام سوريه، و يا جناح مهمی از اين نظام، به منظور تصفيه ی اين افراد.
تصفيه يی بر اساس شک به وفاداری اين افراد به نظام. و يا تصفيه يی در پی کسب اطلاعاتی از دستگاه های اطلاعاتی خارجی (مثلاً دستگاه اطلاعاتی روسيه) مبنی بر وجود ارتباط هايی ميان اين افراد با غربی ها به منظور سرنگون کردن نظام.

قابل توجه است که بعد از حذف شدن اين افراد، ارتش سوريه بر سبعيت خود افزود، و موفق شد بر شهر دمشق مسلط شود. در حالی که نزديک بود اين شهر به دست «ارتش آزاد» سوريه و همياران آن بيافتد.
و همچنين، ارتش توانست بخش بزرگ تری ازمنطقه ی صلاح الدين در شهر حلب را بازپس بگيرد. اگرچه نه همه ی آن را.

اين، ما را به ياد قضيه ی قتل عبدالفتاح يونس، رييس سابق نيرو های اپوزيسيون ليبی، به وسيله ی خود آن ها، می اندازد.
در پی قتل رييس سابق نيرو های اپوزيسيون ليبی به دست خود اين اپوزيسيون بود که شهرها، پی در پی، يکی يکی، فتح شدند. از مصرانه تا طرابلس و سرت و بنی وليد.

٭ ٭ ٭

تغيير تعادل قوا، به نفع نظام سوريه و همپيمانان آن، دليلی بر ضعف مخالفان نيست. بلکه، چنين تغيری، به اين خاطر است که همپيمانان مخالفان، از ترس خسارت هايی که خواهند ديد دچار ترديد شده اند؛ و انجام عمليات انتحاری با پشتيبانی روسيه و چين و [حکومت] ايران هم محتمل است.
چين و روسيه و [حکومت] ايران، هر ورقی را که در جعبه ی بازی خود دارند به کار می برند تا مانع سقوط نظام سوريه شوند. لا اقل تا حالا چنين بوده است.


شور و شوق ترکيه در پشتيبانی از مخالفان سوری، رو به کاهش و پژمردگی گذاشته است. و تهديد های اردوغان، تُن ملايم تری گرفته اند. البته اگر نگويیم که در ايام اخير، اصلاً از بين رفته اند:
بعد از تصاعد عمليات حزب کارگران کردستان ـ PKK ـ و استفاده ی آن از پنج استان در شمال سوريه به عنوان پايگاه عمليات عليه دولت ترکيه.
و همچنين بعد از اوج گرفتن صدا های مخالف در ترکيه، عليه دخالت اين کشور در بحران سوريه.
و بعد از فاش شدن قضيه ی گام هايی که به سوی نزاع قومی بين اقليت علوی که توسط بعضی از مجموعه های کردی حمايت می شوند با اکثريت سُنی، برداشته می شود.

به نظر می رسد که دولت آمريکا، به عنوان مهم ترين خزانه دار مخالفان سوری [خزانه داری با بهره گيری از خزانه ی عوامل خودش مثل پادشاهی سعودی و قطر و ديگر شيخ نشين های خليج فارس ـ م] در اتخاذ سياست های خود در قبال سوريه، دچار سر در گمی و گيجی شده باشد.
آمريکا مايل است که به مخالفان سوری در جهت تسريع سقوط نظام کمک کند. اما در همان حال، از آن می ترسد که سلاح ها به دست سازمان های اسلامی افراطی و القاعده بيافتند که ديگر انکار حضور آن ها در سوريه دشوار است.

جنگندگان در منطقه ی حلب ـ که مهمترين صحنه ی نزاع است ـ از کمبود حاد مواد ذخيره شده حرف می زنند. اين، به زبان ساده یعنی که شانس ارتش سوريه برای بازگرفتن کامل شهر بيشتر شده است. مسأله، مسأله ی وقت است. و نه چيزی بيشتر از اين.

موضوع آشکاری است، و از خلال بعضی سخنان غربی ها هم می توانيم متوجه شويم، که نقشه ی «دوستان مردم سوريه»، چنين بود که قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا [در نوامبر امسال] نظام اسد را بر اندازند، و بر مخزن تسليحات اتمی آن استيلا يابند. با دو هدف اساسی:
اول، اين که در الجزاير، شعله ی انقلاب مردمی را بر افرورند تا رژیم فعلی را سرنگون کند.
و دوم، اين که شروع به عملی کردن پيمان آمريکا ـ اسراييل، برای حمله به مراکز اتمی ايران کنند. بعد از خنثی کردن عامل سوريه، و منزوی کردن و محاصره ی حزب الله در لبنان؛ و احتمالاً تصفيه [ حذف و نابودی] آن به لحاظ سياسی و نظامی در يک هجوم وسيع.

تصادفی نيست که جليلی، نماينده ی خامنه ای، به بازديد ناگهانی از بيروت و دمشق می رود، و در بيروت با حسن نصرالله ملاقات می کند، و در سوريه با بشار اسد به گفتگو می نشيند؛ و تأکيد می کند که «ايران اجازه نخواهد داد محور مقاومت که سوريه يک ضلع آن است شکسته شود.».

جنگ جاری در سوريه، يک جنگ فرقه يی است. نزاع و کشمکش برای قدرت است. و انتظار می رود که ماه ها و حتی سال ها تا زمانی باقی مانده باشد که يکی از دو طرف، جنگ را به لحاظ نظامی برنده شود و طرف ديگر را شکست دهد و وادارد که بهای شکست خود را، همچون مورد ليبی، بپردازد.

راه حل صلح آميز، به خاک سپرده شده است. بعد از آن که مأموريت کوفی عنان شکست خورد، و او با نا اميدی و تأسف، منطقه را ترک کرد، و جانشينی برای او تا اين لحظه تعيين نشده است. و اين همه، در سايه ی نزاع سبعانه يی که ميان قدرت های بزرگ، بر سر نفوذشان در منطقه درگرفته است، و به سوی يک جنگ بزرگتر می رود که در سراسر زمين جاری خواهد شد.

روسيه و چين، که در عراق و ليبی شکست خورده اند، و قبل از آن هم در افغانستان شکست خورده بودند، نمی خواهند که در سوريه هم شکست بخورند. يا به زبان ديگر، آن ها می خواهند انتقام خدعه ی بزرگی که به وسيله ی آمريکا و متحدان غربی آن، و عرب های نفتی، در این کشور ها با آن ها شده است را بگيرند.
و اين است آنچه دفاع آن ها از اسد را توضيح می دهد.

٭ ٭ ٭

پادشاه اردن، ملک عبدالله دوم، را می توان مثل يک دماسنج دانست. و يا مثل يک ذره بين واقعی برای مشاهده ی کم وکيف آشی که برای منطقه دارد پخته می شود.

هموست اولين نفری که در مورد هلال شيعی، شش سال قبل هشدار داد، و بر ضرورت شکل گيری هلال سُنی برای مقابله با آن تأکيد کرد.
اين غيبگويی او، در شش سال پيش، حالا روی زمين، عينيت و تجسد و تحقق می يابد.
و هموست اولين نفری که وجود شش هزار جنگجوی القاعده در سوريه را کشف کرد.

ديروز، پادشاه اردن، ما را غافلگير ساخت. او در گفتگو با شبکه ی آمريکايی معروف سی ان ان، اعلام کرد که بايد مراقب باشيم که بشار اسد و ياران او به منطقه ی علوی ها پناه نبرند و در آنجا حکومت فرقه يی برپا نکنند.

بر ما ست که اين اخطار او را کاملاً جدی بگيريم. اين مرد، از روی هوا و الکی حرف نمی زند.
دو ماه پيش، کشور او ميزبان مانور های نظامی «الاسد المتأهب» (شيری که حاضر و آماده ی نبرد است) بود. مانور هايی که نوزده کشور به رهبری آمريکا در آن شرکت داشتند.
اين مانور ها تحت عنوان [آمادگی برای] مداخله ی نظامی به منظور ايمن کردن انبار سلاح های شيميايی سوريه، انجام گرفتند.
اردن، در حال حاضر، محلی است برای ناراضيان سياسی نظام اسد، و شايد نظاميان سوری.

اعلام خطر کردن در مورد موجويت و حاکميت مستقل علوی، اولين، و قوی ترين اشاره است به جدی بودن احتمال تقسيم و يا تکه پاره کردن سوريه بر اساس فرقه و نژاد. يعنی چيزی که کاملاً با هدف انقلاب مردم سوريه متفاوت است. مردمی که خواهان اسقرار حاکميتی دموکراتيک هستند که در پناه آن، تمام فرقه ها و اديان و نژاد ها، در شرايط مساوی با يکديگر زندگی کنند.

سوريه، به سمت سناريوی مهيب تکه پاره شدن پيش می رود. و اين، سناريويی است که اگر موفق شود، بی شک، به دولت هايی که در ساقط کردن نظام سوريه عجله دارند نيز سرايت خواهد کرد.
و در آن صورت، هيچ دولتی در امان نخواهد بود. از جمله دولت های اردن و ترکيه و دولت های خليج فارس و مخصوصاً عربستان سعودی.

اگر يک دولت شيعی اولاً، و يک دولت سُنی ثانياً، و يک دولت کردی ثالثاً، و يک دولت دروزی رابعاً، در سوريه به وجو د بيايند، منتظر باشيم برپايی دولت حجاز و دولت نجد و دولت عسير و دولت احساء را. و احتمالاً همچنين دولت قبطی را نيز در مصر...
و فراموش نکنيم در اين مجال، لبنان را هم.
«نظريه ی دومينیو»، درست ترين نشانی مرحله ی بعدی را به ما می دهد.

توضيح ضروری در باره ی جمله ی بالا:
عبدالباری عطوان، جمله ی بالا را چنين نوشته است:
«نظرية أحجار الدومينو التفتيتية قد تكون العنوان الأبرز للمرحلة المقبلة.»
و من آن را به صورتی که آمد، ترجمه کرده ام تا با شرح زير، تکميل و تفسيرش کنم:
«نظريه ی دومينو »، نظريه يی است که در دوران جنگ سرد، عنوان شده است، و يکی از مصاديق مهم به کارگيری آن، مورد جنگ ويتنام است.
و خلاصه ی آن اين است که نظام کمونيستی وقتی که در منطقه ی مساعدی مثل جنوب شرق آسيا، در کشوری مستقر شود، به طور طبيعی، و همچون سنگ های بازی دومينوی سنگی، کشور های ديگر را هم به آن کشور و نظام آن، در يک همبستگی فکری و عملی و حکومتی، پی در پی و يکی پس از ديگری، متصل خواهد کرد.

«نزعة التفتينيه»، به جنگ يا به سياستی اطلاق می شود که به قصد تکه پاره کردن و ايجاد انشقاق ها در کشور های مورد نظر پی گرفته می شود تا بتوان بر اثر آن تکه پاره شدن ها و انشقاق ها، راحت تر بر آن کشور ها استيلا يافت.

نئوکان ها هم «نظريه ی دومينو» را بعد از پايان جنگ سرد، به صورتی ديگر باز سازی کرده اند: استقرار «دموکراسی» ـ دموکراسی به تعبیر جرج بوش پسر و امثال او ـ در يک کشور خاورميانه، باعث آن می شود که کشور های ديگر هم يکی بعد از ديگری به دموکراسی برسند!

بيهوده نبود که کاندا ليزا رايس، فجايع جنگ سی و سه روزه در لبنان را که اسراييل به نيابت نئوکان ها پيش می برد و با شکست مفتضحانه روبرو شد، «درد های زايمان خاورميانه ی بزرگ» توصيف کرده بود. همانطور که در همان زمان طی مقالات و ترجمه های متعددی توضيح داده ام، هدف از آن جنگ، و اقداماتی ديگر، تجاوز نظامی به ايران به منظور تغيير کيفی جغرافيای منطقه، و استقرار دموکراسی ابوغريب در ميهن ما بود.

روی هم رفته، عبدالباری عطوان، به اجمال و ايجاز می گويد که:
اگر اين سياست کنونی که به وسيله ی عناصر مزدور عربستان سعودی و قطر و مابقی شيوخ خليج فارس، بنا به فرموده، برای سوار شدن بر جنبش توده يی مردم سوريه، اجرا می شود ادامه يابد، سر انجام، دامان تک تک آن کشور ها را هم خواهد گرفت، و آن ها را يکی پس از ديگری، تکه پاره خواهد کرد.
۲۱ مرداد ۱۳۹۱


يادداشت ها
--------------
عنوان و لينک مقاله ی عطوان: العاهل الاردنی و'الدولة العلوية'
alquds.co.uk/index.asp?fname=data\2012\08\08-08\02z999.htm

خواندن چهار مقاله ی زير، در کنار بقيه ی مقالات راقم اين سطور در ارتباط با جنبش های توده يی در منطقه، می تواند به روشن تر شدن بحث، کمک کند:

٭ در اولين ساعات سقوط اسد، ممکن است در موقعيتی «استثنايی» قرار بگيريم ـ به همين
قلم

http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/estesnaa.html

٭ ٭ سران جنبش عدم تعهد را در ايران به تعهد وادار کنيم ـ به همين قلم

http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/taahod.html

٭ ٭ ٭ مگر ايران هم جزء «خاورميانه ی بزرگ» نيست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ ـ به همين قلم

http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-kh.html

٭ ٭ ٭ ٭ ايران ليبی نيست؛ به دام جنگ طلبان نيافتيم ـ به همين قلم

http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/liby.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول