خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
در حاشيه ی دو خبر مهم ولی کم سر و صدا
 
 
محمد علی اصفهانی
 

در آستانه ی روز دانشجو، دو خبر مهم، که نمی دانم چرا آنگونه که بايد مورد توجه قرار بگيرند مورد توجه قرار نگرفته اند، به صورت جسته گريخته و مختصر، در اينسو و آنسو منتشر شده اند.
در سرزمينی که سی سال است به دست کفن دزدان و مرده خور ها افتاده است، مداحان، مخصوصاً مداحان اهل بيت رهبری، برای خودشان يک بساط کامل مافيايی در همه جا پهن کرده اند. با پدرخوانده ها و رييس باند ها و تيم ها و نفرات. و با تقسيم حوزه های نفوذ و عمليات، و گاه نيز زد و خورد ها ميان يکديگر. درست شبيه فيلم های سينمايی.
پدرخوانده ی اين پدرخوانده ها، مداحی است به نام «حاج منصور ارضی»، از مقربان بارگاه خليفه ی جماران.
«رجا نيوز»، سايت خبری يی که گفته می شود با چماقداران مسلح در ارتباط است، در گزارشی از «سخنرانی» اين موجود در مراسم روز عرفه، چنين نوشته است:
«حاج منصور ارضی با انتقاد از رها کردن عوامل اصلی حوادث اخير و عدم اراده برای برخورد با آن ها تأکيد کرد: چنانچه مسئولين به وظيفه خود عمل نکنند، مردم خود به بند "م" وصيت نامه سياسی ـ الهی امام خمينی عمل خواهند کرد. [»]
«اين مداح مشهور تهران که در حسينيه لباس فروش های تهران سخن می گفت، افزود: در حال حاضر تمرکز عوامل حوادث اخير بر روی دانشگاه هاست و از آنجايی که عوامل اصلی يعنی آن ۳ نفر آزاد هستند و کسی کاری به آن ها ندارد، به فتنه انگيزی های خود ادامه می دهند. [»]
«ارضی با بيان اينکه هنوز وصيت نامه سياسی امام خمينی منسوخ نشده است، ادامه داد: در صورت مسامحه مسئولين در برخورد با عوامل اصلی، مردم خود به بند ميم وصيت نامه عمل خواهند کرد و اگر تاکنون نيز برخوردی نکرده اند، به احترام گل روی رهبر انقلاب بوده است.».
 
نمی دانم «بند ميم» وصيتنامه ی «امام خمينی» چه زهر ماری بوده است، و حوصله اش را هم ندارم که اينطرف و آنطرف به دنبال آن بگردم؛ اما محتوای اين «بند» را حاج منصور به صريح ترين شکلی آب داده است:
ـ ما اراذل و اوباش، به صورت «خودسر»، مطابق وصيتنامه ی امام، کروبی و موسوی و خاتمی را خواهيم کشت؛ و از مجازات نيز مصون خواهيم ماند. [و شايد هم اگر اوضاع، بر وفق مراد نگشت، بگوييم که اين سه تن را مثل بقيه ی کشته شدگان، خود «اغتشاشگران» کشته اند تا ما را بدنام کنند.]. [و البته يک وقت هم ديديد که خودمان را هم بعد از پايان تاريخ مصرف، به سرنوشت سعيد امامی مبتلا کردند و مطابق فرمان مقام معظم رهبری معلوم شد که جد اندر جد از عوامل نفوذی سيا بوده ايم و الی آخر.]
 
اين سخنان، مخصوصاً اگر در کنار ياوه های روزمره ی حسين شريعتمداری که بی وقفه از ضرورت برخورد با «سران فتنه» می نويسد بگذاريمش، می تواند نه يک تهديد ضمنی، بلکه گويای طرحی از پيش آماده شده باشد که سهواً و يا به منظور تست واکنش عمومی در برابر آن، بر دهان هرزه ی «حاج منصور» جاری شده است.
نمی دانم که خاتمی کی و کجا حسابش را از کروبی و موسوی جدا خواهد کرد يا نخواهد کرد. اما شواهد اينچنين نشان می دهد که کروبی و موسوی قصد ندارند حسابشان را دستکم از «جنبش سبز» با همان تعريفی که خود از آن ارائه می دهند جدا سازند، و تن به ولايت آن کس دهند که همراهان و همفکرانشان نيز درباره اش می گويند:
خامنه ای قاتله ـ ولايتش باطله.
سقف «جنبش سبز»، به ارتفاع «جنبش خرداد» (عنوانی که راقم اين سطور برای نخستين بار، به خيزش عمومی جاری داد) نيست. ابداً و اصلاً. اما تا مدت زمانی همچنان شايد نه چندان کوتاه، خواسته و ناخواسته، و به عمد يا از سر اجبار، با اين ارتفاع، موازی است. پرداختن به چند و چون اين امر، کاری است جدا از اين مقاله، و نيازمند به ورود به چند مبحث پايه يی. و من پيشتر از اين، در مقاله يی جداگانه، به گوشه يی از اين کار پرداخته ام.٭
بنابر اين، در مرحله ی کنونی ، نه فقط «بنا به ملاحظات انسانی» (که ديگر کلامی کهنه و از رنگ و رو افتاده شده است) بلکه دقيقاً بنا به ملاحظات انقلابی، حساسيت نسبت به سلامت و امنيت کروبی و موسوی و ديگر چهره های مطرح «جنبش سبز»، برای هر آنکس که دل در گرو پيروزی «جنبش خرداد» دارد، ضرورتی است که هيچ بهانه يی نمی تواند گريز از آن را توجيه کند.
البته، همه، دل در گرو پيروزی جنبش خرداد ندارند. صرفنظر از «کودتاگران»، ديگرانی هم هستند که چنينند. و اين «ديگران» نيز انگيزه هاشان يکی نيست.
هستند در ميان اين «ديگران»، آن ها که پيروزی اين جنبش مردمی را نه تنها در تضاد مطلق با پرت و پلا گويی های هميشه مکرر خود می دانند، بلکه اين پيروزی، به معنای شکست ابدی آن ها و ويران شدن کاخ های آمال و آرزو های شيرين بنا شده بر آب و بادشان نيز خواهد بود. همان کاخ ها که به خاطر برپا شدنشان تن دادن به هر پليدی و پلشتی يی مجاز بود و هست و خواهد بود.
اينان، طبعاً جرأت بر زبان آوردن آرزوی در دل نهفته را ندارند، و بر مبنای ذات و ماهيتشان، خود را همراه و دلنگران جنبش نشان می دهند، اما لحظه يی در به کار بردن انواع ترفند ها به قصد به شکست کشانيدن آن کوتاهی نمی کنند. از طرح ايده ی ماجراجويی های کودکانه به منظور غليظ کردن فضای امنيتی و نظامی و باز کردن دست «ولی فقيه» (که ديربازی است در عين تضاد سياسی مطلق با او، در آنجا که به مبارزه با «خصم مشترک» بر می گردد، متحد عينی او هستند) گرفته تا دوباره علم کردن خطر منفجر شدن کره ی زمين در روز ها و هفته های آينده بر اثر بمب اتمی ملايان، به منظور پوشانيدن و کمرنگ کردن انعکاس جهانی خبر های جنبش خرداد، و طبعاً کم کردن توجه افکار عمومی جهان به آن. و به منظور يافتن جای پايی برای خود در امر خطير «حفظ امنيت جامعه ی جهانی».
و می بينيم که ولی فقيه و عوامل او هم درست در همين خط، حرکت می کنند. همين يکی دو روز پيش بود که خودشان اعلام کردند که می خواهند ده مرکز اتمی ديگر در مقياس مرکز نطنز بسازند!
البته، به نظر می رسد که اينبار همه دست همديگر را خوانده اند، و طرف های اصلی مذاکره و منازعه ـ گرچه اوضاع به کام هيچکدامشان نيست ـ ترجيح می دهند که بدون سپردن نقشی به واسطه و محلل و کارگزار، خود مستقيماً با يکديگر طرف شوند...
 
اما کم نيستند کسانی با حسن نيت کامل (يا در مواردی، اقلاً عدم سوء نيت) که دلِ خوشی از جنبش خرداد ندارند. از نظر اينان، گويا بايد واقعيت ها را در کتاب ها جست، و نه در کوچه خيابان ها. و گويا بايد هنوز منتظر روزی بود که بالاخره در آينده يی نامعلوم فرا خواهد رسيد، و در آن روز، اوراق کتاب ها هستند که پرچم مبارزه ی توده ها خواهند شد، نه پيراهن به خون آغشته ی ندا ها، شال گردن سبز سهراب اعرابی ها، تن سوخته ی ترانه ی موسوی ها، دهان خرد شده ی محسن روح الامينی ها، و پهلو و گلوی سوراخ شده ی اشکان سهرابی ها...
باب بحث را با اين دوستان گشودن، جزيی از ضرورت های جنبش است. بحثی که قطعاً دشوار به پيش خواهد رفت. اما... اما... اما به پيش خواهد رفت!
و اين سخن بگذار تا وقت دگر...
 
و خبر دوم، پيشنهاد احمد صدر حاج سيدجوادی، از مبارزان مسالمتجوی ديرين، و از ياران نزديک مهندس بازرگان است. همان بازرگان که ـ به درستی ـ در دادگاه آريامهری هشدار داده بود که: ما آخرين افرادی هستيم که با زبان قانون اساسی با شما حرف می زنيم. پس از ما ديگران با زبانی ديگر با شما سخن خواهند گفت. (نقل به مضمون.)
احمد صدر حاج سيد جوادی پيشنهاد کرده است که موسوی و کروبی و همفکرانشان، به جای تأکيد بر قانون اساسی موجود، خواستار اجرای قانون اساسی اوليه، يعنی «پيشنويس قانون اساسی» شوند که در آن به تصريح او نشانی از «ولايت فقيه» نبود، و باز به تصريح او در حضور خود او و دولتمردان وقت، مورد تأييد و حتی امضای مکتوب خمينی قرار گرفته بود.
احمد صدر حاج سيدجوادی توضيح می دهد که اگر قانون اساسی موجود را «مجلس خبرگان» ـ که خمينی، طبق سنت جاری خود، با زير پا گذاشتن وعده ی تشکيل مجلس مؤسسان، آن را بر مردم تحميل کرده بود ـ تصويب کرده است، قانون اساسی ديگری هم هست که آن را پدر جد مجلس خبرگان، یعنی خود خمينی تصويب کرده بوده است. قانون اساسی يی که در آن، «ولايت فقيه» وجود نداشت. (و عجب وروجکی بوده است ـ خودمانيم ـ و چه قشنگ پشتک و وارو می زده است آن امام راحل!)
 
اين، می تواند برای موسوی که مرتباً خواهان «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» می شود، يک نقطه ی عزيمت خوب، آبرومندانه، و درست باشد.
من هرگز تأکيد موسوی بر «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» را آنگونه که بعضی ها ـ به خصوص کسانی که می خواهند به هر قيمتی بر او بتازند‌ ـ تفسير می کنند تفسير نمی کنم؛ بلکه در عين مخالفت صد در صد، و دويست درصد، و سيصد در صد، و هزار در صد با اين تأکيد او، خواست مشخص او را از اين تأکيد «می فهمم».
اين، چيزی است از جنس همان خواستی که در مراحل نخستين کم و بيش دو سالی که به انقلاب ۲۲ بهمن انجاميد، توسط تقريباً همه ی «سياسی کار» های آن زمان، از جمله خود من مطرح می شد، و در همان زمان نيز موافقان و مخالفانی داشت. غرض، در آن مرحله، اين بود که با استفاده از حداکثر ظرفيت قانون اساسی وقت، زمينه برای مراحل بعدی فراهم آيد.
صرفنظر از تفاوت های ميان قانون اساسی نظام سلطنتی و قانون اساسی نظام فقاهتی، به نظر می رسد که موسوی هنوز نپذيرفته است (يا نخواسته است بپذيرد) که امروز، نه ديروز نظام سلطنتی است، و نه حتی ديروز نظام فقاهتی قبل از ۲۲ خرداد.
امروز، جنبش موجود، از مراحل اوليه ی خود گذشته است؛ و همچنانکه در مبارزه با نظام پيشين، جنبش وقت، پس از عبور از مرحله ی درخواست اجرای بدون تنازل قانون اساسی، به شعار های «بگو بگو مرگ برشاه» رسيد، اينک نيز جنبش وقت، به شعار «مرگ بر ديکتاتور ـ مرگ بر خامنه ای» رسيده است.
و طبعاً او که خود از مبارزان سياسی کار زمان شاه بود، می داند که «بگو بگو مرگ برشاه»، معنايی به جز «مرگ بر نظام سلطنتی ـ زنده باد جمهوری» نداشت.
و حالا هم، بعد از عبور از «رأی من کو؟»، ماجرا همان است:
معنای واقعی و عينی «مرگ بر ديکتاتور ـ مرگ بر خامنه ای»، چيزی نيست به جز: «مرگ بر نظام فقاهتی ـ زنده باد جمهوری سکولار!»
«جمهوری ايرانی» هم که شعار بسياری از مردم شده است، همان جمهوری سکولار است، نه مثلاً يک نوع جمهوری من درآوردی. معنای واقعی کلمه ی «سکولار»، به درستی جای خود را در جامعه باز نکرده است، و بسيارانی از مردم، به اشتباه، گمان می کنند که گويا تناقضی ميان اعتقاد به دين و اعتقاد به يک حکومت سکولار وجود دارد. هم از اين روست که نبايد زياد در مورد صفت «ايرانی» در «جمهوری ايرانی» سختگيری کرد، و مثلاً خواهان جايگزينی اجباری آن با «جمهوری سکولار» و از اين دست شد. چون در آن صورت، عين همين سختگيری را بايد نسبت به صفت «سکولار» و از اين دست، در «جمهوری سکولار» و از اين دست هم نشان داد. چرا که در واقع امر، و در شرايطی ديگر، می بايست، و می بايد، هرگونه صفتی را از مقابل کلمه ی «جمهوری» برداشت و گفت:
ـ «جمهوری». نه يک کلمه بيشتر. نه يک کلمه کمتر!
مگر نه اين است که (در عمل، و در عينيت) معمولاً «جمهوری» هايی که صفتی را با خود يدک می کشيدند و می کشند به ناکجا آباد رسيدند و رسيده اند؟...
 
... از سخن دور نيافتيم. جدی گرفتن پيشنهاد احمد صدر حاج سيدجوادی، از سوی کروبی و موسوی و ديگر چهره های مطرح «جنبش سبز»، هم در همان چهارچوب «جنبش سبز» می گنجد و از خط و خطوط راهنمای عمل «جنبش سبز» خارج نشده است، و هم می تواند پرشی باشد برای نزديک شدن به ارتفاع «جنبش خرداد»!
۱۰ آذر ۱۳۸۸
---------------------------------
٭ در مقاله ی «به جای اذيت کردن موسوی، کار خودمان را بکنيم». در آن مفاله تلاش شده است تا به عنوان مقدمه يی کوتاه بر متنی نانوشته ـ از جمله ـ توضيح داده شود که چگونه «رفرم» می تواند در خدمت «انقلاب» قرار گيرد.
لينک مقاله:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/kaare-khodemaan.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول