خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
هفت‌ پرده از واقعيت ‌های زندگی كارگری
 
 
 
خبرگزاری ايلنا
 
 

قراردادهای سفيد، قراردادهای موقت كار، كار با دستمزدی كمتر از حداقل اعلامی در شورای عالی كار، كار در محيط معدن با كم ترين تجهيزات كه بتوان جان خود را به آنها سپرد، كار بدون بيمه تامين اجتماعی و بيشتر از ۸ ساعتی كه سال هاست كارگران سراسر جهان برای آن می جنگند و ... بخشی از اين واقعيت هاست...

واقعيت اين است كه كارگران ما امروز نيازمندند، وقتی حتی ۴۰۰ هزار تومان هم حقوق بگيری باز هم به نيمی از خط فقر اعلامی نمی رسی. جمعيت عظيمی از جوانان و اخراجی های ساير كارخانه ها هم در صف انتظار برای اشتغالند. بسياری از كارگران ما نيازمندند و همين نياز، شرايط غيرانسانی بيشتری را بر آنها تحميل می كند.
 
جامعه كارگری ايران علاوه بر مشكلات ريز و درشت معيشتی كه اكثريت ايرانيان را آزار می دهد، معضلاتی منحصر به فرد را نيز تجربه می كند. نبود امنيت شغلی، آينده ای نيمه روشن، نازل بودن استانداردهای بهداشتی و امنيتی محيط های كار، بی تفاوتی مسوولان در برابر مشكلات و ... محورهای اصلی مشكلات اين جامعه است كه وزير كار آينده، لزوماً بايد با درك اين مشكلات راه كارهايی برای حل آنها ارائه دهد.
پرده نخست:
۱۹ سال سابقه كار در يكی از سخت ترين و زيان آورترين كارهای ممكن، حداقل اين دل خوشی را برای انسان به همراه دارد كه زودتر از ساير كارگران به بازنشستگی دست يابی و پيش از آنكه مرگ تو را دريابد، تو سهمی از زندگی را بچشی.
با اين حال، هراسی مثل خوره به جانت می افتد كه نكند سرنوشتی كه كارگران نساجی مازندران را در بند گرفت، تو را نيز اسير خويش كند.
چند سال پيش، كارگران نساجی قائم شهر نيز هر روز صبح بر سر كارهای خود حاضر می شدند تا شامگاه، وقتی كودكانشان از مدارس بازگشتند، با يك بغل خواروبار و ميوه به خانه هايشان بازگردند، تا اگر از صبح تا شب با نعره دستگاه های ريسندگی و بافندگی، مجال لختی آسايش و آرامش را نمی يابند، حداقل در خانه هايشان، لبخندی بر لبان كودكانشان بنشانند. نساجی قائم شهر اما فروريخت تا امروز هم با گذشت چند سال، هنوز رو پای نايستد و دل كارگرانی كه بازنشستگی را در يك قدمی خود می ديدند، لك بزند برای همان صداهای آشنای ماشين های نساجی. نساجی فرو ريخت و به دنبالش، چه بسيار خانواده هايی كه فرو ريختند برای يك لقمه نان حلال.
چه كارگر ايران خودرو باشی، چه ايرالكو، چه صدها كارخانه بزرگ و كوچك ديگر، امروز با همين هراس زندگی خواهی كرد. هراس از فردايی كه معلوم نيست بتوانی ريالی در جيب داشته باشی تا لحظه ای لبخند بر لبان همسر و كودكانت بنشانی و شرم داری از اين كه با آنها رودررو شوی.
پرده دوم:
كارگران هم مثل ساير مردم در آستانه ماه مبارك رمضان هستند؛ ماه مهمانی خدا. ماهی كه معلوم نيست سفره های روزه داران كارگر مهمان خدا، با قيمت های امروز و حقوق هايی كه ۸ تا ۹ ماه و بعضی وقت ها ۲۲ ماه تعويق را هم تجربه می كنند، چگونه قرار است پر شود. سفره هايی كه سال هاست كوچك و كوچك تر می شوند تا به سادگی بتوان با متر كردن آن، سهم سالانه كارگران از عدالت را در آن ديد.
"آقا شرمنده زن و بچه ها هستيم". در يكی از كارخانه های توليد لوازم خانگی در شرق تهران كار می كرد. پشت تلفن بود و حتی از پشت خط هم هراس داشت كه نامش را بگويد، شايد بعدها برايش دردسرساز شود. "۶ ماه است حقوق مان عقب افتاده است. به خدا تلويزيون خانه مان را هم فروخته ايم". خانمش تلفن را از او می گيرد و با لحنی تلخ تر می گويد: "دخترمان دانشگاه دولتی از نوع غيرانتفاعی آن می رود، دانشگاهی كه اسمش دولتی است اما شهريه اش از دانشگاه آزاد هم بالاتر است. الان به اين فكر رسيده است كه درس را ول كند و دنبال يك كار بگردد. شما معنای شرمندگی پيش فرزندان را می دانيد؟"
پرده سوم:
"سال گذشته كارم را از دست دادم. همين مواقع بود. كارفرما بعد از من، كارگر ديگری را به جای من مشغول كار كرد. فكر كنم به خاطر استخدام آن كارگر، حدود ۱۰ ميليون تومان وام گرفت". اصغر راست می گفت. توافق سال های پيش تامين اجتماعی و وزارت كار مبنی بر اينكه كارفرمايان برای اشتغال هر فرد، ۱۰ ميليون تومان وام بگيرند، بيش از آنكه سبب اشتغالزايی در كشور شود، سبب سودجويی برخی كارفرمايان شد. برخی كارگران سابقه دار با قراردادهای موقت اخراج شدند تا كارفرما، با جايگزين كردن عده ای ديگر به جای آنها، بتواند به وام های آسان و كم بهره دست پيدا كند.
اصغر حدود يك سال است كه بيكار شده و از آن روز تا حالا، فقط ۲ تا ۳ ماه در يك كار ساختمانی به طور موقت مشغول شده است. البته با تعريف مركز آمار كه هر فردی در هفته با ۲ ساعت كار شاغل است، اصغر هم شاغل به حساب می آيد، اما خود وی اعتقاد دارد كه اگر هر مسوولی ۲ روز مثل وی زندگی كند، آن وقت ديگر دم از وضعيت مناسب مردم نمی زند.
پرده چهارم:
در خبرها می خواند كه يكی از هزاران مسوولی كه دم از وضعيت نسبتاً مناسب مردم می زند، اعلام كرده كه امسال چون گرانی در پيش نداريم، از توزيع بن ماه مبارك رمضان بين كارمندان و كارگران خبری نيست. نمی داند بايد خوشحال باشد يا نه؟ آخر او سال گذشته، وعده بن گرفت ولی از بن هيچ خبری نشد، ولی ناراحت است چون به هرحال كارمندان هم وضع بهتری از او و امثال او ندارند. ۴ سال است كه قرارداد موقت است؛ يعنی ۴ سال انتظار برای اينكه هر لحظه پشت در كارخانه بماند و برگه ای ببيند مبنی بر اعلام نام وی به عنوان مازاد. البته باز هم وضع او بهتر است از كارگرانی كه در ابتدای كار، مجبورند برگه های سفيدی امضا كنند به عنوان قرارداد و حتی گاهی مجبور شوند كلی سفته بدهند تا اگر اعتراض كردند، از هستی ساقط شوند.
ياد داستان گرانی می افتد. ميوه كه هيچ، پول خريد شام و ناهار مناسب هم ندارد ولی باز می گويند وضع خوب است. چند روز پيش حساب كرد كه اگر كل حقوق ۳۰۰ هزار تومانی اش را پس انداز كند؛ يعنی خود و خانواده اش نخورند، نپوشند، نبينند و نشنوند، باز هم برای خريد يك واحد ۶۰ متری در جنوبی ترين نقاط تهران، با متری ۹۰۰ هزار تومان قيمت، بايد ۱۸۰ ماه پس انداز كند؛ يعنی ۱۵ سال از عمرش، آن هم در روزگاری كه همه از ركود در بازار مسكن و كاهش حدود ۳۰ درصدی قيمت مسكن در كشور خبر می دهند.
پرده پنجم:
نمی شود بدون اين كه به عمق حتی ۱۰ متری زمين رفت، فهميد كه كار در معدن چيست. نمی شود فهميد كه وقتی كارفرمايی برخی دستگاه ها را به بهانه هزينه بالا خاموش می كند و متان سراسر ريه را پر می كند و آن وقت جرقه ای كافی است تا حتی ذره ای از تو هم پيدا نشود، كار در معدن چه معنايی پيدا می كند. نمی شود فهميد كه چرا بايد به فاصله چند سال، فاجعه دوباره و سه باره تكرار شود و آن وقت تنها دل مشغولی مسوولان اين باشد كه چرا به خانواده قربانيان ديه داده نشد. با اين حال می شود فهميد كه چرا با وجود چنين سابقه ای در يك معدن، كارگری بر اساس نيازهای خود حاضر به كار در آن معدن می شود.
پرده ششم:
ناهار با خود نان و پنير می آورد. روزی حدود ۱۵ هزار تومان حقوق می گيرد، ولی می داند كه كار موقت است و وقتی ساختمان تمام شد، باز هم بيكار است و بايد بگردد به امان خدا. روزی ۱۵ هزار تومان می گيرد ولی می داند كه اگر خدای ناكرده، غفلتی شود بايد تا آخر عمر خودش تاوان آن را بدهد. روزی ۱۵ هزار تومان حقوق می گيرد، اما می داند كه چند سال ديگر كه ديگر نای كار سخت ساختمانی را ندارد، بايد به كميته امداد يا جاهای مشابه پناه ببرد، چون نمی توان روزی ۱۵ هزار تومان گرفت و به بيمه و بازنشستگی هم فكر كرد. كار هم كه تمام می شود به اتوبوس پناه می برد تا به خانه مستاجريش برسد، چون می داند كه الان كاری دارد با روزی ۱۵ هزار تومان حقوق و معلوم نيست كه فردا هم اين كار و اين ۱۵ هزار تومان را داشته باشد.
پرده هفتم:
دو سال است كه در مغازه كار می كند. ۱۲۰ هزار تومان امسال حقوق می گيرد و باقی درآمدش بستگی به لطف و كرم كسانی دارد كه شايد شاگردانه ای به او بپردازند. البته اميدوار به اين است كه نهايتاً كار را ياد بگيرد و با دو سه مشتری كه همين ۲ ساله با آنها آشنا شده است، كسب و كاری به هم زند، ولی هنوز بيمه نيست و نمی داند بايد چند سال ديگر اين وضع را تحمل كندو به ازدواج و تشكيل خانواده فكر نكند، تا شايد روزی ستاره بخت او هم چشمكی بزند.
تمام گفته های فوق بخشی از واقعيت هايی است كه هر روز بخش گسترده ای از كارگران كشور را رنج می دهد. قراردادهای سفيد، قراردادهای موقت كار، كار با دستمزدی كمتر از حداقل اعلامی در شورای عالی كار، كار در محيط معدن با كم ترين تجهيزات كه بتوان جان خود را به آنها سپرد، كار بدون بيمه تامين اجتماعی و بيشتر از ۸ ساعتی كه سال هاست كارگران سراسر جهان برای آن می جنگند و ... بخشی از اين واقعيت هاست. واقعيت اين است كه كارگران ما امروز نيازمندند، وقتی حتی ۴۰۰ هزار تومان هم حقوق بگيری باز هم به نيمی از خط فقر اعلامی نمی رسی. جمعيت عظيمی از جوانان و اخراجی های ساير كارخانه ها هم در صف انتظار برای اشتغالند. بسياری از كارگران ما نيازمندند و همين نياز، شرايط غيرانسانی بيشتری را بر آنها تحميل می كند.

شهريور ۱۳۸۸

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول