۲۲ بهمن ۱۴۰۰
اگر واژهٔ انقلاب را از روی فرهنگ لغات سیاسی
معنا کنیم، لازم نیست که آن را پدیده یی الزاماً مثبت و رو به جلو
بدانیم.
انقلاب، اما بیان فلسفی زیبایی هم می تواند داشته باشد که در جایی با
معنای سیاسی متداول انقلاب با بار مثبت کلمه ـ که در این نوشته هم همان
مورد نظر است ـ تلاقی پیدا می کند:
انقلاب، در دل همهٔ ذرّه هاست، و میخواهد آنها را بشکافد و بیرون
بیاید.
و این کار را هم میکند. امّا در محدودهٔ امکان ها:
در عالم جمادات، هر ذرّهیی، به تنهایی، از مجموعهیی در حال انقلاب
تشکیل شده است؛ ولی در شرایط عادی، نیروی حفظ وضع موجود، در آن بیشتر
از توان انقلاب است.
در عالم نباتات، و درعالم حیوانات هم، ذرّهها، به تنهایی، همین حالت
را دارند، امّا در ترکیب با نیروی حیات، با قوانین تازهیی سر و کار
پیدا کردهاند، و با مفهوم دیگری از «وضع موجود».
در آن ها، نیروی حیات، وضع موجود را به نفع یک وضع موجود دیگر تغییر
میدهد:
رشد، تکامل، مبارزه با محیط، انطباق، دفاع، و...
در انسان امّا، قضیه به این سادگی نیست.
انسان، از نخستین سنگ بنای خود، با انقلاب آغاز میشود. با تن ندادن
به وضع موجود، و تلاش در جهت دیگرگون کردن آن.
ولی نه به واسطهٔ آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است. بلکه با به
کار گرفتن آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است به واسطهٔ آنچه میان
او و نبات و حیوان، مشترک نیست:
ایده! ٭
ـــــــــــــــــــــــــ
سخن اما در اینجا از پدیدهیی است که «انقلاب پنجاه و هفت» نام گرفته
است. پدیدهیی موسوم به «انقلاب پنجاه و هفت».
در ماجرا های ـ کم و بیش ـ دو سالِ منجر به ۲۲ بهمن ۵۷، دو مرحلهٔ
نهایتاً در همتنیده را باید از یکدیگر تمیز داد.
مرحلهٔ اول:
تمرکز بر محدود کردن اختیارات شاه در چهارچوبی که قانون اساسی مشروطیت
برای او تعیین کرده بود؛ تأمین آزادی های سیاسی؛ تضمین امنیت فعالیت
های سیاسی؛ برگزاری انتخابات سالم؛ رعایت قوانین برآمده از مجلس و دولت
منتخب آینده؛ و حرکت در جهت عدالت اجتماعی و اقتصادی.
در آن مرحله، تشکل ها و سیاستمداران کلاسیک، مدافعان حقوق بشر،
روشنفکران، اهالی مطبوعات، نویسندگان، و شاید ـ بالقوه ـ بخشی از
کارگران، هژمونی داشتند.
مبارزه ی چریکی، هم به بن بست رسیده بود، و هم با باز شدن نسبی فضای
سیاسی، جاذبه ی خود (و فلسفه ی وجودی خود) را از دست داده بود، و فقط
می توانست ذهن تعداد بسیار اندکی از مبارزان را همچنان به خود مشغول
داشته باشد.
مرحلهٔ دوم:
رویش قارچگونهٔ خمینی و روحانیت سیاسی که عملاً بقیه را یا از صحنه
راندند، و یا به دنبال خود کشانیدند.
از آن پس، آنچه تحت عنوان «انقلاب» ادامه یافت، تحت هژمونی ضد انقلاب
قرار گرفته بود و سنخیتی با یک انقلاب مردمی نداشت. اگرچه حضور وسیع
مردم بود که آن را شکل داد. مردمی که عمدتاً هیچ وقت سیاسی نبودند و
ناگهان سیاسی شده بودند.
نهایتاً پس از فعل و انفعالات متراکمِ بسیار، ضد انقلاب که پیشاپیش بر
روند انقلاب مسلط شده بود، در ۲۲ بهمن ۵۷ موفق به در اختیار گرفتن
حاکمیت نیز شد.
۲۲ بهمن ۵۷ روز پیروزی ضد انقلاب است، نه روز پیروزی انقلابی که مثلاً
بعد از آن منحرف شده باشد.
و این، همان واقعیت تلخ و آزار دهنده یی است که خیلی ها در گریز از
برخورد با خود، یا نمی بینندش، یا می بینند و انکارش می کنند، و یا
هزار الّا و امّا در آن می آورند.
ـــــــــــــــــــــــــ
حضرت امام، در ۱۰ آبان ۱۳۵۶ـ زمانی که هنوز صدا و طنین صدای خردمندان و
اهل قلم و اندیشه بود که در فضای مبارزات سیاسی می پیچید ـ در «سخنرانی
در جمع روحانیون درباره قدرت روحانیت و خدمات علمای شیعه»، در شهر نجف
در عراق، از بی عملی و جبن و زبونی ملایان پیرو خویش اظهار ناراحتی و
گله می کند و به آنان نهیب می زند که:
«امروز یک فُرْجه پیدا شده. من عرض می کنم به شما یک فرجه پیدا شده.
اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمی شد در ایران. یک
فرجه ای است این. اگر الآن غنیمت بشمارند این را، این فرصت است.
این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند. الآن
نویسنده های احزاب دارند می نویسند، امضا می کنند...»
«... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند و [اعتراض] کردند
و همۀ حرفها، بسیاری از حرفها را زدند و امضا کردند و کسی هم
کارشان نداشت. فرصتی است این؛ این فرصت را نگذارید از دست برود...»
٭٭
ـــــــــــــــــــــــــ
خمینی انقلاب را ندزدید. خمینی انقلاب را تحویل گرفت. دزدی وقتی اتفاق
می افتد که دزدزده یا غایب باشد، یا حاضر باشد اما نبیند، یا ببیند اما
زورش نرسد.
تو یا باید چشمت را بسته باشی، یا باید حضور نداشته باشی، و یا باید
حضور داشته باشی امّا ناتوان باشی، تا دزد بتواند کالایت را بدزدد.
و ما، هم چشم هامان باز بود، هم حضور داشتیم، و هم توانا بودیم. امّا
کالایمان را با دست های خودمان به خمینی و ملایان تحویل دادیم.
آن ها چیزی را ندزدیدند. چیزی را از ما تحویل گرفتند. خیلی راحت.
خیلی راحت تحویلش گرفتند و ملاخورش کردند. ٭٭٭
نه بعد از ۲۲ بهمن. خیلی قبل از ۲۲ بهمن.
منظورم از ما، کسانی است که بعد از فرو افتادن هژمونی به دست خمینی و
روحانیت سیاسی از نیمه هایراه، به راهی دیگر نرفتیم.
راهی که قطعاً از راهی که راهنمایش رو به عقب گام بر می داشت و چشم
اندازش نه روبرو که پشت سر می بود جدا میبایست باشد. نه فقط جدا از
آن، بلکه در مقابلِ آن.
این که چه قدر موفق می شدیم یا نمی شدیم، و این که اصلاً چه از دست ما
بر می آمد یا بر نمی آمد، بحثش دیگر است.
انقلاب را با براندازی تاخت زدیم. مردمگرایی را با پوپولیسم. و انسان و
تردید هایش را با رادیکالیسم.
رادیکالیسم و پوپولیسم، ما را مجذوب یا مرعوب توان بسیج توده یی خمینی
کردند و «شاه باید برود» او.
ما انقلاب نکردیم.
و انقلابی که نکردیم را کسی از ما ندزدید.
آن که شهامت برخورد با خودش را ندارد، بیجا می کند که مدعی انقلاب می
شود. چه مدعی، به معنای ادعا کننده به، و چه مدعی به معنای ادعاکننده
بر.
چه لَه، و چه علیه.
ـــــــــــــــــــــــــ
انسان در آزمون و خطاست که شکل می گیرد و تعریف می شود و خود را تعریف
می کند.
از نخستین روز های تولد تا پایان زندگی.
از ساده ترین آزمون ها و ساده ترین خطا ها تا پیچیده ترین آزمون ها و
پیچیده ترین خطا ها.
از زمین خوردن های مکرر و بلند شدن های مکرر تا راه رفتن را آموختن.
در صواب ساختن از خطا.
و لازمهٔ صواب ساختن از خطا، خطا کردن است طبعاً.
اصلاً خطا خودش صواب است، وگرنه، نه صواب معنا می داشت و نه خطا.
خطا، صوابی است ساده که به صوابی ـ نسبت به خود ـ پیچیده می رسد.
و آن صوابِ پیچیده، سکوی پرش خطایی پیچیده تر از خطای قبلی می شود برای
رسیدن به صوابی پیچیده تر از صواب قبلی.
و همینطور تا آخر.
کدام آخر اما؟
وقتی که هر آخری، اول یک آخر دیگر است!
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
٭ از پانویس شعری در مجموعهٔ شعر «با ساکنان ساحل فردا» به همین قلم.
دانلود نسخهٔ دیجیتال مجموعهٔ شعر
«با ساکنان ساحل فردا»:
www.ghoghnoos.org/al/etc/211109.html
٭٭
گونه شناسی امام راحل (پنج به
علاوهی یک) ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/gooneh.html
و همراه تفصیلاتی دیگر:
روحانیت سیاسی، بیشتر یک کاتالیزور
بود ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org/aak/200128.html
٭٭٭ خاطرههایی خط خطی از ۲۲ بهمن ۵۷ در لابلای نوشتهیی در بزرگداشت
یاد همیشه بیدار م. امید ـ به همین قلم:
یک جوانهْی ارجمند از هیچ جاتان
رُست نتْواند:
www.ghoghnoos.org/ah/hb/sales97.html