۱۴ آذر ۱۴۰۱
اگر راه درست را نادرست برویم به مقصد
نمی رسیم؛ و راه نادرست را حتی اگر درست هم برویم، باز یا به
بنبست خواهیم خورد، و یا تا همیشه در راه خواهیم ماند.
بنابر این، در نخستین گام باید دستکم دو چیز را مشخص کنیم:
ـ راه درست را،
ـ و درست راه رفتن را.
راه درست اما همیشه همانی نیست که بود یا هست. مگر آن که
بخواهیم از روی نقشه، مثلاً از میدان انقلاب به میدان آزادی
برویم. یا از سه راه جمهوری سابق به خیابان شاهرضای اسبق!
راه درستِ بیرون نقشه، نام و نشان ثابت ندارد. بلکه مرتباً
تغییر میکند و خودش را همانطور که از گذشته به حال رسانیده
است، از حال به آینده میرساند.
و چون حال، در دست به دست شدن بیوقفهٔ گذشته و آینده است که
معنی میشود، راه درست، یا در گذشته، درست بوده است، و یا در
آینده، درست خواهد بود.
تکلیف راهیانِ راه درست، این است که از گذشته عبور کنند و در
حال نمانند و در آینده گام بر دارند.
یعنی خودشان را به جلوی خودشان پرتاب کنند.
اگر بخواهیم این مفهوم فلسفیِ اما نه انتزاعی را به خیزش
انقلابی جاری تعمیم دهیم، باید:
ـ به گذشته بر نگردیم و خود را به تب و تاب نوستالژی نسپاریم؛
ـ به آنچه در برابر خود میبینیم دل نبندیم،
ـ و در آنچه باید در پیشِ رو باشد زندگی کنیم.
آنچه باید در پیشِ رو باشد اما از جمع دیالکتیکی گذشته و حال
ساخته میشود.
ولی فرق است میان آنچه باید در پیش رو باشد، با آنچه در پیشِ
رو خواهد بود.
خواهد بود بیان حالت است، و باید باشد بیان فعل.
فقط در صورتی که ما خودمان فاعلِ ساخته میشود باشیم است که
داریم گام برمیداریم؛ وگرنه، در فعال ترین حالت هم داریم
درجا میزنیم. درجا پا میزنیم.
درجا پا زدن، درجا زدن، هزار مرتبه بدتر از بیحرکت ماندن است.
آدم اگر درجا پا بزند حس میکند که دارد حرکت میکند؛ و این حس
کاذبِ گام برداشتن، او را از رفتن باز میدارد. اما بیحرکت
ماندن میتواند او را به فکرِ حرکت کردن بیاندازد.
ــــــــــــــــــــ
همانطور که از آنچه جرقهٔ این خیزش را زد عبور کردهایم و به
فضاهای تازهیی رسیدهایم، از آنچه امروز جریان دارد هم باید
بگذریم و در آینده گام برداریم. وگرنه، دل خوش داشتن به حال،
یعنی زندگی کردن در گدشته.
حال، فقط یک سوء تفاهم است. آنچه وجود دارد گذشته است و آینده!
من نمیدانم که فقط گفتن این که در فلان شهر این اتفاق افتاد و
در بهمان شهر آن اتفاق، و این هم ویدئوهایشان؛ و خوشحال شدن
یا بدحال شدن، و یا تحسین کردن این و تقبیح کردن آن، تا کجا
میتواند به پیروزی این خیزش کمک کند.
اما میدانم که این، منتظر یک اتفاق بزرگ ماندن است، و خود را
تا آن زمان، گرم کردن یا گرم نگاه داشتن.
از طریق درجا زدن.
درجا پا زدن!
ــــــــــــــــــــ
هیچ مشکلی با «مبارزهٔ مسالمتآمیز» و «مبارزهٔ مدنی» ندارم که
سهل است، خیلی هم دلم میخواهد که با مبارزهٔ مدنی و مبارزهٔ
مسالمتآمیز، بساط ج.ا را بتوان برچید. همانطور که دلم
میخواهد که در گریز از این جهان بیترحمِ معراج پولاد و
اصطکاک فلزات، فرورفته در خلسهٔ شعر سهراب، سر بر دامان پرمهر
زن اثیرییی که هیچوقت نداشته ام بگذارم و دستهایش روی
گونههایم را ببوسم و با او بگویم:
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی،در این عصر معراج
پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه، دور از شب اصطکاک فلزات
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم وَ افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم وَ تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
قناری، نخ زرد آواز خود را
به پای چه احساس آسایشی بست
چه ادراکی از طعم نان در مذاق رسالت تراوید
و آنوقت، من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید
اما میترسم که وقتی که در چنان خواب دلنشینی فرو رفته باشم،
معشوقِ مرا در کوچه و خیابان به خون کشیده باشند، و باغی که
به او وعده داده بودم را غارت کرده باشند و بعد هم تمام
درختانش را از ریشه در آورده باشند و تمام شاخ و برگهایش را
سوزانیده باشند.
و او وقتی که بیدار شدم در کنارم نباشد تا بتوانم از او بخواهم
که برایم بگوید که چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت
تراوید.
می خواهم از در و دار و دیوار بپرسم که چه باید کرد تا طعم
مجهول نان، در مذاق همهٔ مردمان سرزمین من بتراود. که بچه ها
صبح ها نان و پنیر و چایی بخورند و مادران کیف و کتابشان را
روی کول و زیر بغل آنها بگذارند و روانهٔ مدرسه کنندشان نه
گرسنه به کورههای آجرپزی و سطلهای زباله بفرستندشان. که عطر
گیسوان رهای دختران را بادها با خود ببرند و بیاورند و پسران
کوچهیی که قلب فروغ، آن را از محلههای کودکیاش دزدیده است،
و به آنها عاشق هستند و با همان موهای درهم و گردنهای باریک
و پاهای لاغر، منتظرشان ماندهاند را بیتاب کنند. که پاسخ
عشق، تازیانه وسنگسار نباشد.
که بتوان هوا را بلعید. که بتوان زندگی کرد. که بتوان خندید.
میخواهم آن من که به خلوت خود دعوتم میکند را به کوچه و
خیابان بیاورم، یا از پشت شیشههای پنجره، لورکا وار، خون را
بر سنگفرش خیابان نشانش بدهم.
ــــــــــــــــــــ
میگویند مبارزهٔ مسالمتآمیز، همراه دفاع از خود.
و من میپرسم، دفاع از خود وقتی گلولهباران میکنندت چگونه می
تواند مسالمتآمیز باشد؟ گلوله را فوت کردن و از خود دور کردن؟
یا با دست جلوی آن را گرفتن شاید؟
فکر نمیکنید که در چنین شرایطی، دفاع از خود و مبارزهٔ
مسالمتآمیز را نمیتوان با یکدیگر جمع کرد؟
فکر نمیکنید که در این میان باید یکی را انتخاب کنید؟
فکر نمیکنید که با خودتان تناقض دارید؟
طبعاً معنای دفاع از خود، یک خط هندسی نخواهد بود که از درون
جمعیتِ تظاهرکنندگان بهسوی نیروهای انبوه سرکوبگران
نشانهگیری شده باشد. این، خودکشی است و همرزمکشی. این،
پرهزینهتر کردن تجمعات اعتراضی و تظاهرات است.
چنین چیزی را آن نادان نامسئولی که از نهانگاه امن خود مرتباً
شعار «آتش جواب آتش» سر میدهد، و هیچکس هم به حرفش گوش
نمیکند، شاید بتواند بخواهد؛ اما هیچ انسان خردمندی که یک
حرکتْ بعد از حرکت اول را پیشاپیش میخواند و پیشبینی می کند
و میسنجد، و هیچ انسان شرافتمندی که خون آدمیان برایش با آب
انار یکی نیست، چنین چیزی را نمیتواند بخواهد.
بحث بر سر این نیست. بحث بر سر تابو نساختن از مبارزهٔ
مسالمتآمیز یا مبارزهٔ «غیر مسالمتآمیز» است.
از آنجا که به این موضوع، در مقالهیی دیگرـ بدون صدور هیچ
حکمی، و بدون هیچ نوع قطعیتی و نتیجهگیرییی ـ فقط در حد طرح
مسأله، پرداختهام و بررسی و نتیجهگیری را به خرد جمعی سپرده
ام(۱)، این سخن را فعلاً در اینجا رها میکنم.
ــــــــــــــــــــ
ج.ا بدون نبرد «غیر مسالمت آمیزِ» آخرین، تسلیم نخواهد شد، و
مثلاً هیچوقت به رفراندم تغییر رژیم و اینقبیل چیزها تن
نخواهد داد.
اما آنچه میتواند زمان آخرین نبرد را به جلو بیاندازد، و
میتواند تعداد کشتهشدگان را کمتر کند، اعتصابهای سراسری در
مراکز حیاتی اقتصاد و صنعت است.
به بیان دیگر، به کسانی که در این مهم، امروز و فردا و اینپا
و آنپا می کنند باید خاطرنشان کرد که هر یک روز تعلل و تأخیر
آنها، به بهای جان دیگران ـ که آنها خودشان هم یکی از این
دیگران هستند ـ و ویرانی بیشتر ایران تمام میشود.
این اعتصابها ضمناً به تعمیق خواستها، یا، اگر بهتر گفته
شود، به روشنتر شدن و ملموستر شدن خواستها، میانجامد، و
مطالبهٔ عدالت اقتصادی را که بیشک در ذات همین اعتراضهای
اخیر نهفته است ولی به وضوح بیان نمیشود، مستقیماً وارد
مبارزه میکند.
آن هایی که به هنگام ادعا و بحث و تئوریپردازی، مرتباً از
نبرد طبقاتی میگویند و مینویسند، در پیوند با آنچه «طبقهٔ
کارگر» نامیده میشود ـ و البته در بافت اقتصادی و اجتماعی
امروز ایران چندان دقیق و قابل تعریف نیست(۳) ـ در این مورد
قاعدتاً باید احساس مسئولیت مضاعف داشته باشند، و تلاش بیشتری
بکنند.
اما به که باید گفت این را که «چپ» سنتی ما، یعنی همینهایی که
خودشان را چپ می نامند، و بیشتر چپ های ما ـ در تعریف
مندرآوردی وطنی «چپ» ـ را همینها هستند که تشکیل می دهند،
همچنان درگیر دگمها و جزمهایی هستند که آنها را نه تنها از
پذیرش چنین مسئولیتی، که حتی از شناخت هرچند ابتدایی ماهیت
خیزش انقلابی جاری در ایران باز میدارد.
به کسانی که از یک سو خود را درون خیزش انقلابی جاری تعریف
میکنند و پی در پی رهنمود هم می دهند، و از سوی دیگر نه
میتوانند بپذیرند که این خیزش ـ خوب یا بد ـ یک خیزش همه با
همی و فراطبقاتی با انواع گرایش های متفاوت و گاه متضاد سیاسی
و غیر سیاسی است، و نه حتی میتوانند این واقعیتِ از نظر
خودشان ناپسند را اقلاً ببینند و واقعیت داشتنش را بپذیرند، و
در گریز از این، و در وحشت از این، و در احساس ناتوانی در
برابر این، پتویی بر سر میکشند و خواب های خوش میبینند و
برای یکدیگر نقل میکنند و تعبیر میکنند و دلشان خوش است که
خیلی انقلابی و «رادیکال» هستند چه باید گفت؟
(...)
ــــــــــــــــــــ
خوشبختانه، افکار عمومی مردمان کشورهای جهان، دست دولتهای
آنها را در تلاش برای حفظ ج.ا (حالا به هر دلیلی، مثلاً
نامشخص بودن آنچه با سرنگون شدن ج.ا پیش خواهد آمد) تا حدود
زیادی بسته است.
خودکشی ج.ا با فروش (و یا تقدیم) پهباد به روسیه برای جنگ در
اوکراین، مزید بر علت شده است و آنها را اینبار نه به لحاظ
انطباق با افکار عمومی، بلکه به لحاظ منافع امپریالیستی خود،
نگران کرده است.
شاید چندان هم بیراه نمیگویند کسانی که معتقدند که روسیه،
مخصوصاً این فضاحت را بر ملا کرده است تا راه پس و پیش و راه
دودوزه بازی را بر ج.ا ببندد و آن را هرچه بیشتر به خودش محتاج
و وابسته کند و همزمان دخل برجام را هم بیاورد ـ که این یکی هم
باز به محتاجتر و وابستهتر کردن ج.ا به «شرق» بر میگردد، و
همچنین به شانس بیشتر دادن به روسیه در اِعمال فشار بر غرب از
طریق گاز و نفت.
آنچه اما باید واقعاً در خود درونی کرد و عملاً در محاسبات خود
ـ و نه فقط در ذهن خود ـ در نظر داشت این است که هیچ کشوری، چه
در سطح جهانی، و چه در سطح منطقهیی، یک ایران آباد و آزاد و
مستقل و توانمند را که بالقوه قادر خواهد بود نقش بسیار
تعیینکنندهیی در بازیهای جهانی قدرت ایفا کند، و حرف اول و
آخر را در منطقه بزند دوست ندارد، و تا آنجا که بتواند، مانع
تحقق آن خواهد شد.
ــــــــــــــــــــ
سخن به درازا کشید و ناگفته ها و نانوشته های بسیاری باقی
ماندند. اما دستکم یک موضوع دیگر را باید حتماً اگرچه به
اختصار در این مقاله جا داد:
ـ ضرورت مبرم یک نهاد هماهنگ کننده در غیاب ناگزیر و اجتناب
ناپذیر یک رهبری واحد برای خیزش انقلابی جاری.
دست یافتن به یک رهبری واحد، در شرایط کنونی تقریباً ناممکن
است؛ اما دست یافتن به یک نهاد هماهنگ کنندهٔ عمومی، چندان
ناممکن نیست.
این نهاد هماهنگ کننده، از ائتلاف و اتحاد و اینجور چیزها
حاصل نخواهد شد. و اگر از آن طریق، حاصل شدنی بود تا حالا
میبایست حاصل شده باشد.
تلاش برای اتحاد و ائتلاف میان کسانی که هیچکدامشان آن دیگری
را قبول ندارد، و هر کدامشان میخواهد آن دیگری را تحت هژمومی
خود قرار دهد، جُستن گوگرد احمر است و به هدر دادن فرصتها. آن
هم فرصتهایی تا به این اندازه زودگذر و از دست رونده.
دولت در تبعید که دیگر بدتر. چرا که در این طرف، خودش مایهٔ
اختلاف همه با همه خواهد بود و تعمیقکنندهٔ کینه و حقد و حسد
و غیره و غیره. و در طرف مردم هم، ناامید کننده و دلسرد کنندهٔ
کسانی که ساختار آن را نمیتوانند قبول داشته باشند.
و حق هم دارند که قبول نداشته باشند.
در این باره، در مقالهٔ پیشین(۳)، پیشنهادهایی داده ام و
نکاتی را مطرح کرده ام که به هیچ وجه کفایت نمیکنند، و باید
بیشتر به این مقولهٔ اساسی و این نیاز مبرم پرداخت، و با حرف
های قشنگ اما غیر منطقییی مثل این که هر نفر یک رهبر است، و
یا مثل این که رهبری، خود به خود در جریان خیزش به وجود خواهد
آمد، دل خویش را خوش نداشت.
نه مجالی برای خیالپردازی داریم، و نه فرصتی برای آزمون و
خطا.
۱۴ آذر ۱۴۰۱
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
٭٭٭
۱ ـ آیا زمان مبارزهٔ مسلحانه توده
یی فرا رسیده است؟ ـ به همین قلم ـ ۲ مهر ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220924.html
۲ ـ
گریزی به روز کارگر، در متن مبارزات جاری ـ به همین قلم ـ
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
www.ghoghnoos.org/aak/210501.html
چند پرسش و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه مه ـ به همین قلم ـ
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
www.ghoghnoos.org/aak/200501.html
ده کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه ی قضایا ـ به همین
قلم ـ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
www.ghoghnoos.org/aak/v960211.html
۳ ـ
و این، خیز بلندی است تا ارتفاع انقلاب ـ به همین قلم ـ ۲۷
مهر ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/221019.html
این «هَمِه باهم»، آن «هَمَه با هم» نیست! ـ به همین قلم ـ ۱۹
اردیبهشت ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220509.html