image image
 

اول ماه مه در متن خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی
 
 
محمد علی اصفهانی

 
محمد علی اصفهانی
 
باز نشر: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

 

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲


اول ماه مهِ امسال، نخستین روز جهانی کارگر در متن خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی است که پشتوانهٔ بزرگی به آن داده است، و پشتوانهٔ بزرگی را هم از آن انتظار دارد.
به رسم چند سال اخیر، خواستم از کنار این روز بی‌اعتنا نگذرم.

در جزییات، بر آنچه در مقالهٔ پیشین نوشته بودم تأکید می‌کنم، و در کلیات، آنچه به ذهنم می‌آید، کم و بیش همانی است که در سال‌های گذشته در این باب نوشته بودم.
گزیده‌های مختصر و مفید و بی‌مقدمه و مؤخره‌یی از آن نوشته‌ها را با کم و زیاد‌هایی، دستمایهٔ این مقاله کرده‌ام.


یک
ـــــــــــــــــــــــــ

هر چیزی، نه با تعریف خود ـ که اساساً امری غیر ممکن است ـ بلکه با شاخصه های خود شناسایی می‌شود.
به تناسب دیدگاه‌های علمی متفاوت، شاخصه‌هایی کلی و عام را برای آن‌چه «کارگر» نامیده می‌شود می‌توان برشمرد و توضیح داد و بررسی و احیاناً نقد کرد.
اما «کارگر»، علاوه بر شاخصه های کلی و عام خود، در هر جامعه یی، با شاخصه هایی خاص یا خاص الخاص، و با موقعیت خود در ساختار اقتصادی و فرهنگی آن جامعه است که به درستی از بقیه تمیز داده می‌شود.

دو
ـــــــــــــــــــــــــ

در کشوری، کارگر، به صفت یک طبقه، می‌تواند در حاکمیت و در سیاست، نقشی تعیین کننده ایفا کند، و در کشوری دیگر نه.
این، بستگی به عوامل متعددی دارد که به ماهیت و هویت و موقعیت و جایگاه و امکان‌ها و عدم امکان‌های این طبقه در کشور مورد نظر شکل می‌دهند.

سه
ـــــــــــــــــــــــــ

اتحاد و همبستگی جهانی کارگران، ایدهٔ درخشانی است، اما اگر فرضاً در اوایل پیدایش جهانی طبقهٔ کارگر در دل جوامعی معین، می‌شد روی عینیت دادن به آن حساب کرد (یا نکرد)، در جوامعی با موقعیت جامعهٔ ما در دل جهان پیشرفتهٔ امروز، حساب کردن روی آن، ساده‌دلی خطرناکی است که قطعاً به سرخوردگی و انفعال، یا دل خوش داشتن به رؤیا‌های شیرین اما بد‌تعبیر خواهد انجامید.
و در مواردی هم انجامیده است!

چهار
ـــــــــــــــــــــــــ

کارگرِ یک محدودهٔ اقتصادی و فرهنگی و جغرافیایی، ممکن است ماهیتی و هویتی و منافعی و خواسته هایی و عملکرد هایی متفاوت یا متناقض یا حتی گاه متضاد با ماهیت و هویت و منافع و خواسته ها و عملکرد های کارگرِ یک محدودهٔ فرهنگی و اقتصادی و جغرافیایی دیگر داشته باشد.

کارگر در یک کشور پیشرفتهٔ غربیِ مطرح در سیاست و اقتصاد جهانی، می‌تواند به عنوان جزیی از یک مجموعهٔ واحدِ شکل دهندهٔ سیاست و اقتصاد آن کشور، خواسته و ناخواسته در ستم طبقاتی و غیر طبقاتی، و سیاسی و غیر سیاسی، بر کارگران و غیر کارگران کشوری دیگر سهیم باشد، و اساساً منافع خود را در این ستم و تلاش برای تثبیت یا ثابت نگاه داشتن آن ببیند.
و همچنین در ستم به هم‌طبقه‌یی های خود در کشور خود، و حتی در محل کار خود!
نمونه‌ها فراوانند، و در سال‌های گذشته به تعدادی از آن‌ها پرداخته‌ام.

پنج
ـــــــــــــــــــــــــ

در نظام پیشین:

ـ جامعهٔ ایران توانسته بود خود را اندک اندک از بسیاری از واپس‌گرایی‌های فرهنگی که تا حدود زیادی، محصول واپس‌ماندگی‌های ساختار عقب ماندهٔ اقتصادی بودند رها سازد.

ـ رشد صنعت مدرن، به خصوص بعد از رفرم اساسی معروف به «انقلاب سفید»، می‌رفت تا راه شکل گیری تعیین‌کننده و نیرومند طبقهٔ کارگر در ایران را هرچه هموار‌تر کند.
و نیرویی که در مبارزات چریکی هدر شد، می‌توانست در این راه به یاری این طبقه بیاید.
و نیامد.

ـ آن روند، به دلیل ماهیت ارتجاعی و فئودالی و ماقبل فئودالی نهاد انگلی روحانیت، از همان آغاز، با کارشکنی های این نهاد، و آبشخور ها و خاستگاه های آن، یعنی فئودالیسم و بازار سنتی (با فرهنگ فئودالی اش) رو به رو شد، و «نهضت روحانیت» پدید آمد.

ـ با سقوط نظام پیشین، روحانیت و بخشی از عقب‌مانده‌ترین اقشار بازار سنتی و غیر سنتی که ناگهان از قرون و اعصار سپری‌شده، به قرون و اعصار جدید پرتاب شده بودند، به روی کار آمدند.
این‌ها اگر می‌خواستند هم نمی‌توانستند خود را با الزامات بورژوازی رو به رشدی که در مسیر طبیعی و تاریخی خود حرکت می‌کرد تطبیق دهند.
نه در ابعاد مادی، و نه در ابعاد فرهنگی.

و این‌چنین، در ایران، روند شکل گیری طبقهٔ کارگر در معنای کلاسیک آن، و در هیأت یکی از دو طبقهٔ اصلی جامعه در آن معنای کلاسیک، دچار اختلال جدی شد.

شش
ـــــــــــــــــــــــــ

با فرهنگ فئودالی و ماقبل فئودالی نمی توان مناسبات تولیدی جامعهٔ پسافئودالی را اداره کرد.
می توان وارد این مناسبات شد. اما نمی توان خود را با آن، و با الزامات آن تطبیق داد.
و در این کشاکش، همین پدید می‌آید که پدید آمد!

در نظام پیشین نیز ورود به مناسبات جدید، در آغاز، کاملاً مستقل از فرهنگ مناسبات گذشته نبود، و نمی توانست باشد. اما سدّی و راه‌بندانی برای شکل‌گیری فرهنگ مناسبات جدید وجود نداشت، و حتی فرهنگ مناسبات جدید، هم تقویت می‌شد و هم تزریق می‌شد.

نگاهی به جوامع شهرنشینِ (و بخشی از جوامع غیر شهر نشینِ) میهن ما در دههٔ پایانی عصر پهلوی، علی رغم رشد ناموزون شهر و روستا، و شهر و شهر، و تولید و کار کاذب،
گویای طبیعی بودن (یا شدن) نسبی روند تأثیرات متقابل مناسبات تولیدی و فرهنگ، و فرهنگ و مناسبات تولیدی است.
بحث سیستم سیاسی و تأثیرات منفی آن مثلاً بر شکل گیری مناسبات ویژه‌یی از نوع تشکل و مبارزه در دل مناسبات جدید، البته بحثی دیگر است.

هفت
ـــــــــــــــــــــــــ

روحانیت مبارز و اراذل و اوباش نامتعارفی که پس از سقوط نظام متعارف پیشین، مقدرات جامعهٔ ما را در دست گرفته اند، می‌خواستند اما نتوانستند فرهنگ جامعه را آسان و بی درد سر به عقب، یعنی به عصر فئودالیسم و ماقبل فئودالیسم، بازگردانند.

دشواری کار آن‌ها دلایلی چند داشت، از جمله:
ـ در آغاز:
علاوه بر جامعه در کلیت آن، مجموعه‌یی که بدنهٔ ج.ا و توده های (آن زمان) وسیع همراه و همدل با آن را تشکیل می‌داد، در فرهنگ مدرن پسافئودالی دوران پایانی نظام پیشین پرورش یافته بود، و چه می‌دانست و چه نمی‌دانست، و چه می‌خواست و چه نمی‌خواست، با فرهنگ سپری‌شده، ناسازگار بود.
ـ و بعد‌تر تا حالا:
حصار‌هایی که بنا بود میان جامعهٔ ما و جوامع دیگر، پیوسته مستحکم و برپا بمانند و مردمان جامعهٔ ما را در انزوا قرار دهند، در برابر جهان گلوبال معاصر تاب نیاوردند و هر روز سست‌تر و متزلزل‌تر و فرو‌ریخته‌تر شدند.

ضریب بالای رشد جمعیت در دهه های نخستین، و تغییرات سنی جامعه، شاید بالقوه می‌توانست ـ و تا حدودی هم توانست ـ به یاری ج.ا که اینک آموزش و پرورش از نقطهٔ صفر و منابع و مسیر ها و ابزار های ارتباط فرهنگی را هم در کنترل خود داشت بشتابد.

ج.ا در پذیرانیدن فرهنگ خود با شکست مواجه شد، اما در ایجاد اختلالات فرهنگی در جامعه موفق شد.
قسمتی از ناهنجاری‌هایی که در اپوزیسیون ـ به خصوص در اپوزیسیونِ خودرو و جوان ـ می‌بینیم، و آن‌چه در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرد، همه و همه بر تناقض‌های تزریق شده در جان جامعهٔ ما گواهی می‌دهند.

امروز، در بخش هایی از نسل های پرورش یافتهٔ یکی دو دههٔ نخستین ج.ا ـ و به تبَع آن، پرورش یافتگانِ دامان این نسل ها ـ افراط و تفریط‌ها، تناقضات، سر در گمی‌های فرهنگی و سیاسی، و بعضی پندار ها و گفتار ها و کردار هایی را شاهدیم که گاه تا حد وارونه کردن تمام معیار های معقول و جهانشمول و متداول و مورد قبول و مشترک جوامع متعارف دنیای معاصر هم پیش می‌رود.
نتیجهٔ مستقیم تلاش ج.ا در جهت تحمیل جهانِ سپری شده بر جهان امروز و بر آموزش و پرورش و رشد و نمو نسل های جدید ما نمی شد چیزی جز این باشد.

هشت
ـــــــــــــــــــــــــ

نمی توان اکثریت مطلق (و دیگر مطلق تر از مطلق) مردمان ایران را که زیر یا حول و حوش خط فقر هستند ندید، و به جای متمرکز شدن بر ضرورت یک اقتصاد نسبتاً قابل قبول، اگرچه اقتصاد نرمال سرمایه داری متعارف، بر نفی فوری ستم طبقاتی در تمام ابعاد آن متمرکز شد، و به بهانه هایی مثل لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، جنبش ها و حرکت های مبارزاتی را تخطئه کرد، و یا به خاطر عدم انطباق‌شان با چنین خواسته‌یی و چنین خواسته‌هایی حرص و جوش خورد!
و یا ـ بدتر از آن ـ انفعال یا چیزی که به دلیل غیر عملی بودنش به انفعال خواهد انجامید را تبلیغ کرد.

خیزش انقلابی جاری، قطعاً و در ابعادی وسیع، هم از آشفتگی‌های اقتصادی کنونی، و هم از ستم طبقاتی، تأثیر‌های فراوانی گرفته است.
اما این تأثیر‌ها خود را همیشه به صورت مستقیم و آشکارا نشان نمی‌دهند، بلکه در جان خیزش نهفته‌اند و با شیوه‌ها و ساز و کار‌های تحلیل و تجزیهٔ علمی، به خوبی می‌توان تشخیص دادشان.

نُه
ـــــــــــــــــــــــــ

بخش مهمی از پیچیدگی مبارزه در شرایط کنونی کشوری که یکباره از جهان معاصر، به جهان ماقبل معاصر، پرتابش کرده‌اند ـ اما به دلیل پویایی ذاتی خود، هرگز نه توانسته است و نه خواسته است که با این پرتاب شدگی کنار بیاید و به آن خو کند ـ در گره‌خوردگی مبارزهٔ مدنی و مبارزهٔ سیاسی و مبارزهٔ طبقاتی با هم است.

بدون تأمین شرایط حداقلِ حقوق مدنی، تأمین شرایط حد‌اقلِ یک مبارزهٔ سیاسی سالم نا‌مقدور است؛ و بدون تأمین شرایط حداقلِ یک مبارزهٔ سیاسی سالم، تأمین شرایط حداقلِ یک مبارزهٔ طبقاتی هم غیر ممکن.

دَه
ـــــــــــــــــــــــــ

مرحلهٔ کنونی مبارزه، مرحلهٔ مبارزه با «نظام جهانی سرمایه»، امپریالیسم، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و غیره و غیره نیست، اگرچه باید به این پدیده‌ها، تا جایی که ـ و فقط و فقط تا جایی که ـ خطری برای مرحلهٔ کنونی مبارزه باشند حساسیت معقول داشت.

مرحلهٔ کنونی مبارزه، در هم کوبیدن نخستین سنگر، یعنی ج.ا، با هدف رسیدن به سنگر های بعدی است.
و این، لازمه‌اش داشتن نقشهٔ راه است.
اما این نقشه باید نقشهٔ تا حد امکان ساده‌یی باشد که جهت و سمت و سو و نقطهٔ عزیمت و نقطهٔ رسیدن دارد، ولی چندان وارد کوچه پسکوچه ها نمی شود و راهیان را سر در گم نمی کند، و یا بر سر اسم و رسم و موقعیت و منزلت این کوچه و آن پس‌کوچه، آن ها را به جان یکدیگر نمی اندازد!

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
اول ماه مه ۲۰۲۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا

و حالا در فاصلهٔ میان دو طوفانِ پیش از رنگین کمان ـ به همین قلم ـ ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
www.ghoghnoos.org/aak/230402.htm
l
گریزی به روز کارگر، در متن مبارزات جاری ـ به همین قلم ـ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
www.ghoghnoos.org/aak/210501.html

چند پرسش و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه مه ـ به همین قلم ـ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
www.ghoghnoos.org/aak/200501.html

ده کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه ی قضایا ـ به همین قلم ـ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
www.ghoghnoos.org/aak/v960211.html

 
image image