گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
					و گرته های روشن تاريخ را هنوز
					شلّيک می کنند
					از کوچه های خاکی تبريز
			
					گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
					وَ می وزد
					در خواب های دَرهم و آشفته ی شبش
					صبح هزار واقعهْ بيداری
					سرريز
			٭
					گفتی:
					چندين هزار بالْ بالْ که پَرپَر شد.
					امّا هنوز
					اين آشيانه ها، سر اين شاخه ها ـ ببين ـ :
					چندين هزار دفعه کبوتر به زير پر دارند!
			
					گفتی: بگو!
					چندين هزار شاخه ـ بگو ! ـ
					چندين هزار بار، کبوتر دارند؟
			٭
					گقتی: هنوز شهر تماشاييست
					و گرته های روشن تاريخ را هنوز
					شلّيک می کنند
					از کوچه های خاکی تبريز
			
					ديدم هنوز رهگذری می رفت
					از سنگری به سنگر ديگر
					در گرد و خاک خاطره های
					اميرخيز!
					
						
							|  | 
						
							| 
							محمد علی اصفهانی۱۴ مرداد ۱۳۸۷
 بازنويس شعری به جا مانده از ۱۳۶۵ 
					هجری شمسی
 و شايد از ۱۳۲۴ هجری قمری
 |