بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl
 

 

تا بغبغوی دورترِ مانده در هوا

محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
   

بازنويس يک شعر قديمی، اين بار به حرمت آن سبز که دیگر به سرخ زده است و آن سرخ که به جان دشت زده است و آن بغبغوی در گلو شکسته ی مانده در دور تر های هوا، که در همين نزديکی هاست.
۳۰ تير ۱۳۸۸


سبزی به سرخ می زد و سرخی به جان دشت
آوازخوان، کبوتر بی بالی
پر می کشيد و در نفس باد می گذشت
 
من ايستاده بودم و من با عبور ابر
در ذهن دور ِ دورترين خاک، رُسته بود
بارانِ بعدتر، نفس خشک باد را
در عطر خيس پيشتر راه، شسته بود
 
ـ بارانِ بعدتر!
کبوتر بی حاصل
در منتهای باد، درو شد. درو. درو.
ـ ای عطر خيس پيش! بعدتر از پيشتر کجا؟
ديگر تمام شد، ديگر. برو! برو!
 
(تک تير های رهگذر از انبساط خويش
بيچاره ها دچار توهّم بودند.
غافل که پشت همهمه ی پيدا
در نقطه چين سايه ی خود امّا
از ديرباز گمشده، گم بودند.)
 
ای بغبغوی دورتر ِ مانده در هوا!
ترجيع من ـ دوام کبوتر ـ باش
ای وقتِ بعد! ای من ِ ديگر: ابر!
تا دورتر
عبور بعدتر ِ تر باش!
 
بهار ۱۳۶۴

 
بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl