۱۸ آبان ۱۳۹۲
--------------
حسن روحانی بايد بداند ـ و به خوبی هم می داند ـ که کسی عاشق
چشم و ابروی او و اسپانسر اصلی او هاشمی رفسنجانی نبود و نيست،
و او اگر توانسته است بر مسند «رياست جمهوری ايران» تکيه زند،
صرف نظر از اصل کلی و هميشگی محدويت های مرسوم در «انتخابات»
زير سايه ی ولايت فقيه و قانون اساسی کذايی و متمم هايش، به
برکت وجود جنبش خرداد است و بخش هنوز عمده و محوری آن يعنی
جنبش سبز.
و حسن روحانی بايد بداند ـ يعنی بايد به او تفهيم کرد ـ که
بدون تلاش جدی و فعال و چشمگير در جهت کمک به برآورده شدن
حداقل های، و يا حداقل های حداقل های خواست های توده های جنبش،
به او اجازه داده نخواهد شد که تصويری متفاوت با کارگزاران
ديگر نظام برای خود بسازد و تبليغ کند.
و حسن روحانی بايد بداند که آن کس که ـ به هر دليل و با هر
انگيزه و با هر توجيه ـ سرخاب و سفيداب در دست، به مشاطه گری
چهره ی اهريمن جماران، و توجیه جنايات او و عوامل او و نيرو
های تحت امر او بپردازد، پايانی خوش تر از خود او نخواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
روزنامه ی فرانسوی لوموند، در ششم نوامبر، گفتگوی نسبتاً مفصلی
را با جواد ظريف (که البته در زمينه ی رفع تنش بر سر بحران
اتمی، مذاکره کننده ی توانمندی است) ترتيب داده است.
لوموند، بعد از «مسائل اصلی»، و در پايان گفتگو، به يک مسأله ی
فرعی کوچک و کم اهميت و بی ارزش نيز می پردازد: حقوق بشر. آن
هم در ابتدايی ترين شکل آن.
لوموند، از ظريف می پرسد:
ـ رييس جمهور، روحانی، در هنگام تبليغات انتخاباتی خود، وعده
داده بود که موقعيت حقوق بشر در ايران را بهبود بخشد. اما علی
رغم اين، همچنان در ايران زندانيان سياسی وجود دارند، اعدام ها
انجام می شوند، و...
و ظريف، پاسخ می دهد:
ـ هيچکس در ايران به دلايل سياسی، اعدام نشده است. قوه ی
قضائیه ی ما مستقل است. رييس جمهور، روحانی، وعده داده است که
يک منشور حقوق شهروندی تهيه کند؛ و اين کار را خواهد کرد. اما
ما خواهان يک حداقل احترامگزاری متقابل [در اين زمينه] هستيم.
و بلافاصله اضافه می کند:
انتخابات، يک موضوع جدی در کشور ما ست.
و آن وقت، «انتخاب» شدن روحانی بر خلاف پيش بينی ها را به رخ
می کشد و می گويد:
ـ اين، دموکراسی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنان ظريف را معنی کنيم:
ـ «هيچکس در ايران به دلايل سياسی اعدام نشده است».
معنا:
همه ی کسانی که اعدام شده اند، مجرمانی بوده اند که حالا اگر
در نظام «اعتدال»، حکمشان اعدام نباشد، اقلاً حبس ابدی، سی چهل
سال زندانی، تعزيری و چند ضربه شلاقی هست.
جرم آن ها سياسی نبوده است. چرا؟ چون مرتکب محاربه و يا فساد
فی الارض شده اند. چرا کار آن ها محاربه و يا فساد فی الارض
بوده است؟ چون با يک نظام مصلح فی الارض در افتاده اند. چگونه؟
مثلاً از طريق تشويش افکار عمومی، طرح مسائلی انحرافی مثل حق
برخورداری از حداقل های حقوق قومی و مليتی، پخش يک اعلاميه،
سخنرانی يک دقيقه يی در خاوران، و جرائم غير سياسی ديگری از
اين نوع.
خاوران کجاست؟ من چه می دانم؟ مگر من بايد همه چيز را بدانم؟
می توانيد از جناب وزير دادگستری ما، حجت الاسلام و المسلمين
مصطفی پور محمدی بپرسيد که به عنوان عضو «هيأت سه نفره ی مرگ»،
صد ها نفر را با دست های مبارک خودش روانه ی آنجا کرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «قوه ی قضاييه ی ما مستقل است».
معنا:
به دولت روحانی چه ربطی دارد؟ درست است که در قسمت هايی از
همين قانون اساسی يی که او سوگند نگاهبانی آن را خورده است
تأکيد شده است که رييس جمهور به عنوان شخص دوم مملکت، مکلف و
موظف است که بر اجرای قانون اساسی در تمامی نهاد ها و در تمامی
کشور نظارت کند و ضامن اجرای صحيح مواد قانون اساسی باشد، ولی
رييس قوه ی قضائيه را ولی فقيه، منصوب می کند.
و چون و چرا کردن در کار منصوب ولی فقيه، چون و چرا کردن در
کار امام معصوم است که ايشان جانشين بر حق اوست، و چون و چرا
کردن در کار امام معصوم هم چون و چرا کردن در کار پيغمبر است
که فرستاده ی خدا ست، و چون و چرا کردن در کار خدا هم محاربه
است و فساد فی الارض است، و حکم محارب و مفسد فی الارض هم که
معلوم است چيست.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «رييس جمهور، روحانی، وعده داده است که يک منشور حقوق
شهروندی تهيه کند؛ و اين کار را خواهد کرد.».
معنا:
فعلاً بگذاريد بقيه ی مفسدين فی الارض و محاربان را هم اعدام
کنند، و بعداً سر فرصت، يک «منشور حقوق شهروندی»، مطابق همانچه
در بالا خدمت شما عرض کردم، و چند ده هزار اعدام از گروه ها و
سازمان ها و تشکل ها و منفردين سياسی طی سال های گذشته را
اعدام سياسی نمی داند تنظيم کنيم و ببينيم چه می شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
- «اما ما خواهان يک حداقل احترامگزاری متقابل [در اين زمينه]
هستيم.».
معنا:
لطفاً تفاوت های فرهنگی را در نظر بگيريد. در فرهنگ ما، برای
مفاسد بزرگ اخلاقی، از قبيل معاشقه ی زن و مرد، قبل از صيغه
شدن زن توسط مرد، احکام حیات بخشی مثل شلاق، سنگسار، (يا اگر
خيلی بخواهيم به شما تخفيف بدهيم، اعدام به جای سنگسار) پيش
بينی شده است که با فرهنگ شما ممکن است اندکی فرق داشته باشد.
يا در فرهنگ شما اگر يک مرد، دخترکی بی سرپرست را به
فرزندخواندگی قبول کند، نمی تواند با اجازه ی پدر يا جد پدری
او يا حاکم شرع، او را در همان حال به عقد ازدواج دائم يا موقت
خود در آورد، اما در فرهنگ ما مطابق قانون اخيراً به تصويب
نمايندگان منتخب مردم رسيده، چنين کاری از آنجا که به مستحکم
تر شدن پيوند های خانوادگی ميان فرزندخوانده و پدرخوانده کمک
می کند، اجر دنيا و آخرت را يکجا با هم دارد.
نگران سن و سال دخترک هم نباشيد. تا نه سالگی، يا يازده سالگی،
پدرخوانده حق ندارد با او همبستر شود، و مطابق فتوای حضرت امام
می تواند از طرق ديگری غير از همبستری، از او متمتع گردد.
از بيان شرح اين نوع تمتع معذورم. چون در فرهنگ شما، برخلاف
فرهنگ ما، اين نوع تمتع، تجاوز، پدوفيلی، خشونت جنسی، خشونت
عليه کودکان، سوء استفاده از ضعف قربانی، و اينجور چيز ها
محسوب می شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «انتخابات، يک موضوع جدی در کشور ما ست.».
ـ «اين، دموکراسی است.».
معنا:
ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
هشت سال پيش، در نوزدهم تيرماه ۱۳۸۴، درست در سرآغاز دور اول
رياست جمهوری احمدی نژاد، در مقاله ی «می خواهند بحران حقوق
بشر را با بحران اتمی جانشين کنند»، با توضيح اين که تا قبل از
آن ـ در عصر خاتمی ـ «بحران حاد اتمی» وجود نداشت، و در همه جا
سخن از بحران حقوق بشر در ايران خامنه ای بود، نوشته بودم:
در دل حاکميت ملايان، به طور مشخص، اين خود خامنه يی و
باندهايی که او آن ها را نمايندگی می کند هستند که عالماً و
عامداً، به اصطلاح «بحران اتمی» را، در اين شرايط معین، دامن
می زنند.
اراذل و اوباشی که اين بار در اين امر، فعالند، تقريباً همه يا
از زير عبای ولی فقيه در آمده اند، و يا همان هايی هستند که او
را زير عبای داشته يا نداشته ی خود، پناه داده اند.
و اين، تصادفی نيست.
هدف اصلی، منحرف کردن افکار عمومی جهانی است از مسائل اساسی
ايران، و به طور خاص، از مسأله ی حقوق بشر و آزادی های سياسی،
که به برکت مبارزات مردمی، به مسأله ی اصلی ايران در افکار
عمومی جهان، بدل شده است.
آن ها می خواهند صورت مسأله را عوض کنند. و راه چندان نامناسبی
را هم برای رسيدن به اين هدف، انتخاب نکرده اند:
می بينيم که کم کم ، اين که «ايران»، به فلان کار و بهمان کار
در زمينه ی برنامه های اتمی خود پرداخته است و نپرداخته است، و
يا خواهد پرداخت و نخواهد پرداخت، دارد در افکار عمومی جهان، و
نيز دولت های غربی، جای همان اظهار نگرانی های هر چند صد تا يک
غاز يا ده غاز يا صد غازی را می گيرد که در اين ايام، در مورد
موقعيت حقوق بشر در ايران، کم و بيش به همه جای جهان گسترش
يافته بود...
نبايد اجازه داد که ملايان، مسأله ی حقوق بشر را که مسأله ی
ملت ايران است و بر سر آن قادر به معامله نيستند، با مسأله ی
«اتم» که دستکم به صورت کنونی اش مسأله ی آمريکا و اسراييل
است، و بر سر آن، قطعاً ظرفیت معامله دارند عوض کنند.
بايد اين بازی را به هر قيمتی برهم زد.
نبايد گذاشت صدای «خامنه ای بايد برود» که دقيقاً همچون «شاه
بايد برود»، معنايی ندارد به جز «نظام حاکم بر ايران ـ همانچه
جمهوری اسلامی ناميده می شود ـ بايد گورش را گم کند»، جايش را
به شعار مطلوب آمريکا و اسراييل بدهد:... ايران را گروگان
آمريکا کنيد. و همان بلايی را بر سر مردم ايران بياوريد که طی
سال های سياه بعد از تجاوز جرج بوش بزرگ تا هنگام تجاوز جرج
بوش کوچک به عراق، بر سر مردم عراق آورديد. (۱)
و حالا باز هم همان را تکرار می کنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
در نوزده خرداد ۱۳۹۱، هفت سال بعد از هشت سال پيش، و سه سال پس
از به خاک و خون کشيدن خيزش مردم در دفاع از حق رأی خود، در
مقاله ی «مردم را می کُشند و می روند بر سر ميز های مذاکره می
نشينند»، نوشته بودم:
فقر و فلاکت، بی کاری، ستم طبقاتی در وسيع ترين و سبعانه ترين
شکل، خفقان و اختناق و پامال کردن ابتدايی ترين حقوق انسانی و
مدنی و سياسی، زندان و شکنجه و قطع دست و پا، و اعدام های
روزمره که اخيراً مطابق يک آمار به چيزی در حد متوسط هر سه
ساعت يک اعدام رسيده است، مسأله ی ما ست؛ و هر آن کس که
عالمانه و عامدانه می خواهد اين مسأله را به نفع مسأله ی اول
[بحران اتمی ] در محاق ببرد ـ بی برو برگرد ـ در تمامی اين
جنايات سهيم است. اگرچه برای قربانی، در آشکار اشک تمساح
بريزد، و آه و ناله سردهد.
هموست که صندلی را از زير پای اعدامی هايی که دوستاقبانان نظام
به پای چوبه های اعدام می برند به کنار می زند.
هموست که دست و پای قربانی را می بندد تا قاتل، کارد بر گلوی
او بمالد.
هموست که که کارگران را فوج فوج از کارخانه ها بيرون می کند.
هموست که در زندان ها تازيانه را به دست شکنجه گران می دهد.
هموست که کودکان کار را به جای مدرسه، روانه ی خيابان ها و
کوره های آجرپزی و کارگاه ها می کند.
هموست که دختران جوان ايران را برای بردگی به شيخ نشين های
خليج فارس می فرستد.
هموست که در تمامی فجايع، همدست خامنه ای و حکومتگران ريز و
درشت ديگر است. اگرچه به عنوان يک رقيب، و يک خصم آشتی ناپذير.
(۲)
و حالا باز هم همان را تکرار می کنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بنابر اين:
نخست، حساب خودمان را در آنچه پيرامون مسئوليت روحانی و دولت
او، و ضرورت هرچه بالاتر بردن مطالبات مردمی از اين دولت، و
رها نکردن گريبان آن، می نويسم و می نويسيم، از حساب آن کسانی
که در بالا به آن ها اشاره شد جدا کنم و جدا کنيم.
دروغ می گويند، و شيادانی بيش نيستند کسانی که از يک سو تظاهر
به دلسوزی برای حقوق مردم و زندانيان و اعدام شدگان می کنند، و
از سوی ديگر، خودشان را جرواجر می دهند تا بر آتش بحران اتمی
بدمند، و از اين که ـ خوشبختانه ـ احتمال آرام شدن نسبی اين
بحران می رود، بر فرياد و فغان هميشگی خود افزوده اند که تا
چند ماه يا چند دقيقه ی ديگر، با شليک يک موشک اتمی از کمينگاه
نظام ملايان، کره ی زمين از مدار خود در کهکشان شيری خارج
خواهد شد.
و اين در حالی است که سال هاست که تأسيسات اتمی ايران تحت
کنترل دقيق رسمی و غير رسمی، و آشکار و پنهان، و قانونی و غير
قانونی «جامعه ی جهانی» قرار دارد، و نمی توان با جعل و تحريف،
بنا به فرموده يا بنا به نفرموده، مثلاً کروکی دقيق «مراکز بمب
سازی» (دقيقاً با همين عنوان) در اين طرف و آن طرف ايران را در
آستانه ی برگزاری کنفرانس ژنو با يک چوب توی دست، بر روی
تابلويی از نوع همان تابلويی که نتانياهو آن شاهکار هنری معروف
خود در سازمان ملل متحد را روی آن خلق کرد، همراه جای دوست و
دشمن، به «جامعه ی جهانی» نشان داد، و انتظار داشت که کسانی به
جز همان ها که بايد، اين معرکه گيری را جدی بگيرند و يا حتی
سکه يی به کاسه ی معرکه گير پرتاب کنند.
و همچنين، دروغ می گويند کسانی که به دلايلی که خودشان می
دانند، و دانستنش برای اهل سياست، چندان دشوار نيست، به هرچيزی
که از روحانی به دستشان می رسد، از «مدرک دکترا» گرفته تا
خودکشی پسر، و تا انفجار در آرژانتين، و تا تحت الحنک، و
احياناً بند تنبان او گير می دهند، ولی هدفشان بر هم زدن ميز
رفع تنش با آمريکا و غرب بر سر بحران اتمی است.
و در مواردی نيز شايد انجام مأموريت برای دستگاه های اطلاعات
موازی در ايران (...)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
برای توجيه دعوت نادرست از مردم به بالا نبردن سطح مطالبات از
روحانی، اینطور استدلال می شود که:
ـ روحانی و دولت او با مشکلات فراوانی از سوی «جناح های تندرو»
در داخل حاکميت، رو برو هستند، و ما نبايد بر اين مشکلات
بيافزاييم.
ـ بايد به روحانی فرصت داد تا کم کم بتواند به وعده های خود
عمل کند.
ـ قوه ی قضاييه، و مجلس، از حوزه ی اقتدار روحانی خارج هستند.
ـ و «استدلال» هايی که کم و بيش، به يکی از همين سه مورد بالا
منتهی می شوند.
اين «استدلال» ها، يا اين توجيهات، در شرايطی ديگر شايد می
توانستند منطقی و معقول به نظر بيايند، اما در شرايط جوشان و
مستعد انفجار کنونی، و در کنار آتش نهفته ی جنبش خرداد در زير
خاکستر هايی که با اولين توفان، یکسره پراکنده خواهند شد، نه!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
امروز، ديگر ترديدی باقی نمانده است که خامنه ای دارد همان
بازی به غايت ابلهانه يی را می کند که در قسمتی از مقاله ی
پيشين، «سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنايت نيست، حماقت هم
هست» (۳) مورد بررسی قرار داده بودم:
بازی با دو کارت.
به اين نيت که هم روحانی و رفسنجانی را تضعيف کند تا زير پای
خودش خالی نشود، و هم مسائل بين المللی خود را از طريق آن ها
حل و فصل کند.
و اين، نتيجه يی جز اين نخواهد داشت که طرف های خارجی، به دليل
مشاهده ی ضعيف بودن دولت روحانی، اعتماد چندانی به قول و قرار
های او و دولت او نکنند، و از هرگونه توافق اصولی نسبتاً
پايدار با او و دولت او اجتناب بورزند.
و خامنه ای بماند و آش نخورده و دهان سوخته، مانده از اينجا و
رانده از آنجا. در انتظار پايان نزديک کار خويش.
هدف اعدام های پی در پی اخير در مناطق مرزی، متشنج کردن اين
مناطق است، و اين اعدام ها بهترين ياری رسانی به آن دسته از
دشمنان خارجی ايران هستند که خواهان به هم ريختگی و از هم
گسيختگی ايران يکپارچه اند تا زمينه ی تجاوز نظامی مستقيم و
غير مستقيم به ايران، تجزيه ی ايران، و در بهترين حالت، تبديل
کردن ميهن ما به سوريه را فراهم کنند.
اين اعدام ها توسط قوه ی قضاييه انجام می پذيرند که کاملاً تحت
امر و تحت انقياد شخص خامنه ای است، و او به راحتی و بدون کوچک
ترين مشکلی می تواند آن را کنترل کند.
تريبون های نماز جمعه هم همين وضعيت را دارند.
و چند مرکز مهم ديگر نيز.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
در چنين موقعيتی:
اولاً:
رفع تنش با غرب و نيز با همسايگان ايران در منطقه، فعلاً با
روحانی (و رفسنجانی) گره خورده است، و در اين زمينه اگر کاری
برآيد، از همان «کليد» روحانی ايران کنترايی و جک استرايی است
و بس.
ثانياً:
کنار گذاشتن روحانی، کار آسانی نيست. هم به دليل بالا، و هم به
همان دليلی که خامنه ای را در برآيند جدال های داخل حاکميت با
هم، و نقش مردم در استفاده از موقعيت پيش آمده، و هم مجموعه ی
شرايط اقتصادی و سياسی و داخلی و بين المللی، به نوشيدن اولين
جرعه ی جام زهر، يعنی تن دادن به دولت روحانی ـ رفسنجانی،
وادار کرد.
ثالثاً:
با توجه به موارد بالا، و چند مورد ديگر، همچنان که قبلاً هم
نوشته ام، با وجود همه ی مشکلاتی که بر سر راه است، باند
پراگماتيست روحانی ـ رفسنجانی، بالقوه (اگرچه نه بالفعل) دست
بالا را دارد. يعنی می تواند دست بالا را داشته باشد.
ولی اين، مشروط است به برخورداری نسبی روحانی از حمايت های
حداقلی مردم و جامعه ی مدنی از او.
و همچنين مشروط است به جرأت و شهامت ريسک پذيری روحانی. چيزی
که ممکن نخواهد بود مگر با اعتماد به نفس.
و تنها امری که می تواند اين اعتماد به نفس را، به صورت واقعی
و کمتر خلل پذير، و نه به صورت ذهنی و طبعاً در همان آغاز خود
فروريزنده، به وجو بياورد، و توانايی بالقوه را فعليت بخشد،
تکيه بر مردم است، نه بر ولی فقيه.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
انتخاب، با روحانی است.
بر سر اين دو راهی:
ـ اگر او راهی که از ميان مردم می گذرد را انتخاب کند، هيچ
دليلی وجود ندارد که مردم ضمن سازماندهی جنبش های مدنی، سياسی،
صنفی، سنديکايی، و بدون لحظه يی غفلت از اين وظيفه ی خطير، در
حد امکان، از فرصت پيش آمده استفاده نکنند.
به خصوص که مردم در چهار سال اخير تجربه های گرانبهايی هم کسب
کرده اند که می تواند به آن ها کمک کند تا با بازنگری در نقاط
ضعف و قوت خود، توان خلاقيت مبارزاتی خود را دو چندان و چند
چندان کنند.
ـ اما اگر او راهی که به بن بست بيت رهبری منتهی می شود را
انتخاب کند، بايد مردم تکليف خود را با او از همين حالا يکسره
کنند.
اينچنين یکسره کردن تکليفی با روحانی و دولت او، مانع گم شدن
در پی سرابی می شود که نتيجه يی ندارد به جز از دست دادن فرصت
های واقعی، از تپش و هياهو افتادن شر و شور جنبش، امکان فرو
افتادن کامل افراد و نيرو های متزلزل اين جنبش در دامچاله ی
«اعتدال بنفش» به جای همراه کردن خود با ارتفاع رويش سبز.
ضمن فراموش نکردن تمرکز حمله از همه سو به خيمه گاه ولايت فقيه
و نيرو های تحت امر آن، همچون قوه ی قضاييه و اهرم های ديگری
که در اختيار ولی فقيه هستند، بگذار سطح مطالبات عمومی از دولت
روحانی را آنچنان بالا و بالاتر ببريم که يا او تکليف خود را
با خود تعيين کند، يا ما تکليف خود را با او تعيين کنيم.
۱۸ آبان ۱۳۹۲
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جايگزين سازند
ـ به همين قلم ـ ۱۹ تير ۱۳۸۴
http://www.ghoghnoos.org/ak/ka/mikhahand.html
۲ ـ مردم را می کُشند و می روند بر سر ميز های مذاکره می
نشينند ـ به همين قلم ـ ۱۹خرداد ۱۳۹۱
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/mzk.html
۳ ـ سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنايت نيست، حماقت هم هست
ـ به همين قلم ـ ۱۰ آبان ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/sokoot.html
تا دير نشده بايد خاک ايران را به توبره بکشيم ـ به همين قلم ـ
۲۹ مهر ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/bolton-gv.html
٭ ضمناً فراموش نکنيم که اعدام
ها فقط در اعدام های سياسی و عقيدتی، و زندانيان فقط در
زندانيان سياسی و عقيدتی، خلاصه نمی شوند.
روزی نيست که يک يا دو يا چند نوبت، خبر اعدام «مجرمان عادی»
را نخوانيم و نشنويم. آن هم در ابعاد وسيع. و با شنيع ترين
شيوه ی قتل. يعنی حلق آويز.
چرا، و به چه مجوزی، و با کدام وجدانی، ما بايد اعدام آن
قربانيان فقر و فلاکت و درهم پاشيدگی فرهنگی يی که ارمغان اين
نظام است را به همان اندازه، جدی نگيريم که اعدام زندانيان
سياسی و عقيدتی را؟