۲ اسفند ۱۳۹۶
يک
ــــــــــــــــــــ
رفراندوم، برگزار شده است، و ج.ا هم نتایجش
را تأیید کرده است. نپذیرفته است، اما تأیید کرده است.
و فرق است میان تأیید کردن و پذیرفتن.
رفراندوم، چند بار تا حالا برگزار شده است.
دستکم از خرداد هشتاد و هشت. از شعار مرگ بر دیکتاتور تا شعار مرگ بر
اصل ولایت فقیه.
و تا شعار «اصلاح طلب، اصولگرا ـ تمومه ديگه
ماجرا» که جوهر و پيام کیفی قيامی است که در ادامه ی جنبش خرداد هشتاد
و هشت، از دی ماه نود و شش شروع به شکل گرفتن کرده است.
اصل ولایت فقیه، اصلی است در قانون اساسی. و
چه شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، معطوف به این اصل باشد، و چه شعار مرگ
بر اصل ولايت فقيه، معطوف به بنيان ولايت فقيه باشد، آنچه نظام متناقضی
با نام «جمهوری اسلامی» را معنا می کند و اجزای نامنسجم آن را به
يکديگر پيوند می دهد و برپا
نگاه می دارد، و ماهيت ايده ئولوژیک آن را تبیین و تعیین می کند، ولايت
فقيه است چه به عنوان قانون اساسی و چه به عنوان يک بنيان مستقل
اعتقادی.
دو
ــــــــــــــــــــ
اگر ج.ا نتايج اين رفراندوم ها را تأييد نمی
کرد، از تکرارشان وحشت نداشت و ـ درست بر عکس ـ خواهان تکرارشان می شد
تا به نتيجه يی برسد که باب طبع او باشد.
همين که ج.ا از اين که مردم دوباره به
خيابان ها بريزند وحشت دارد، دليلی است بر اين که نتايج اين رفراندوم
ها را تأييد کرده است.
تأيید کرده است، اما نپذيرفته است.
اگر ج.ا نتایج اين رفراندوم ها را می
پذيرفت، بايد کنار می رفت ـ که نرفته است، و نمی خواهد به نتيجه ی اين
رفراندوم ها تن بدهد و کنار برود.
و همين که ج.ا از پذيرش نتايج اين رفراندوم
ها که خودش سلامتشان را حتی بدون نياز به نظارت نهاد های بين المللی
تأييد کرده است، سر باز می زند، دليلی است بر اين که ج.ا تا زمانی که
توان مقابله با مردم را داشته باشد رأی و نظر مردم را نخواهد پذيرفت.
رفراندوم «مسالمت آميز» در باره ی اين که
آيا من بروم و برگردم به شغل کفن دزدی خودم و جايم را به يک «دموكراسى
سکولار پارلمانى مبتنى بر آرای آزاد مردم» بدهم يا نه را چه وقت بايد
به ج.ا تحميل کرد؟
وقتی که همچنان توان مقابله با مردم را
دارد؟
يعنی حالا؟
يا وقتی که توان مقابله با مردم را ديگر
ندارد؟
وقتی که ج.ا دیگر توان مقابله با مردم را
نداشته باشد، چرا مردم از او بخواهند که رفراندوم برگزار کند؟ جارويش
می کنند!
سه
ــــــــــــــــــــ
برگزاری رفراندومی که روحانی می گوید، از
برگزاری رفراندومی که بيانيه ی پانزده نفره می گويد، دستکم در تئوری،
عملی تر است.
اين که در پراتيک، عملی باشد يا نه، بحث
ديگری است.
اگر اهل رفراندومِ مسالمت آميز هستيد ـ و
اين، به ذات خود ندارد عيبی ـ چون رفراندوم مسالمت آميز در ج.ا برای
تغيير نظام، بی معنی است، بايد به فکر فراهم آوردن شرايط مناسب برای
برگزاری رفراندوم روحانی به منظور تعديل نظام، و بعد هم احياناً تغيير
آن باشيد.
و اگر به تغيير نظام ـ بدون نياز به عبور از
رفراندوم روحانی ـ فکر می کنيد، بايد از ايده ی تعيّن نيافتنی برگزاری
رفراندوم برای تغيیر نظام، دل برکنيد و به فکر مجلس مؤسسان باشيد.
و مجلس مؤسسان البته مال بعد از پايان کار
ج.ا است!
حالا، چون شما بچه ی خوبی هستيد، من به شما
تخفيف می دهم و اگر به همان مرحله ی مقدماتی، يعنی تغيیر نظام هم رضايت
بدهيد ـ که البته می دهيد ـ با هم کنار می آييم.
بعداً سر فرصت، فکری برای مجلس مؤسسان
خواهيم کرد.
شايد هم تبديلش کنيم به مجلس خبرگان.
که امام راحل فرمود «خدعه کردم» به فتح عين.
چهار
ــــــــــــــــــــ
مسالمت، بهتر است از خشونت؛ همانطور که علم
بهتر است از ثروت.
و يکی از دلايل اين که علم بهتر است از
ثروت، همچنانکه قبلاً هم نوشته ام اين است که اگر يک مرد عالم و يک مرد
ثروتمند به حمام بروند و لخت شوند، مرد عالم، علم خودش را با خود دارد
ولی مرد ثروتمند ثروت خودش را با خود ندارد.
البته سعيد طوسی معتقد است که در آن زمان و
در آن مکان، اين، موضوع مهمی نيست و مرد ثروتمند و مرد عالم، به لحاظ
اصولی فرقی با همديگر نخواهند داشت و همه چيز به خير و خوشی، تمام
خواهد شد.
تکليف مسالمت و خشونت را نمی توان مثل تکليف
علم و ثروت، در يک انشاء شسته رفته ی با نمره ی تضمينی تعيين کرد.
بايد در جهانِ نسبيت ها، به دنبال تعيين
تکليف با اين دو مفهوم بود.
گاهی، معنای مسالمت، تسليم پذيری است؛ و
گاهی معنای مسالمت، خلق و خوی آدمی داشتن و همچون دیو و دد نبودن يا
نشدن است.
گاهی، معنای خشونت، همچون ديو و دد بودن
است؛ و گاهی معنای خشونت، پنجه در پنجه ی ديو و دد افکندن است.
دفاع از ميهن، وقتی که با توپ و تانک و موشک
و هواپيما و بمب و خمپاره، آن را می کوبند و پيش می آيند، با توپ و
تانک و موشک و هواپیما و بمب و خمپاره، دشمن را کوبيدن و پس راندن است.
این، خشونت است.
خشونت، اين نيست؛ اين، اما خشونت است.
پنج
ــــــــــــــــــــ
«ما تمايلی به خشونت نداريم، اما اين ها
خشونت را بر ما تحميل کرده اند»، می تواند گزاره ی درستی باشد؛ اما در
مقام توجيه، استدلال درستی نيست.
وقتی بر ما چيزی را تحميل می کنند، و ما به
آنچه بر ما تحميل کرده اند تن در می دهيم، با آن ها که آن را بر ما
تحميل کرده اند، مبارزه نکرده ايم، بلکه به خواست شان تسليم شده ايم!
و «اين، خشونت نيست، و دفاع از خود است»،
وقتی می تواند رفتار «غير مسالمت آميز» ما را توجيه کند که:
ـ مقابله به مثل نباشد. مقابله به مثل، يعنی
مثل طرف مقابل شدن. مقابله به مثل، همان قانون قصاص است و چشم درآوردن
و دست و پا قطع کردن به ازای چشم و دست و پا.
ـ بازی در زمين طرف مقابل نباشد. اين ها
هميشه دوست داشته اند و هميشه دوست دارند که ما بی ملاحظه، و بدون سنجش
توازن قوا، در زمين خودشان با اين ها همان بازی يی را بکنيم که اين ها
در زمين ما با ما می کنند. و چون نه امکانات اين ها را داريم و نه
آنکاره ايم که اين ها هستند و نه می خواهيم آنکاره باشيم که اين ها
هستند شکست بخوريم.
ـ تنها راه باقی مانده يا مناسب ترين راه
باقی مانده باشد.
ـ به نتيجه ی مطلوب برسد. «مأمور به وظيفه
ايم، نه مأمور به نتيجه»، منطق خمينی است در انجام وظيفه ی فتح قدس از
طريق کربلا با نتيجه ی حاصل از جنگ هشت ساله.
شش
ــــــــــــــــــــ
در حال حاضر، مبارزه ـ بالقوه يا بالفعل ـ
اشکال و ابعاد گسترده ی توده يی يافته است، و عمليات مسلحانه، بدون در
نظر گرفتن توازن قوا، نقطه ی پايانی بر اين اشکال و ابعاد خواهد بود.
چرا که به دليل ماهيت خود، توده ها را از صحنه بيرون خواهد راند، و
صحنه را ـ تازه در صورت تداوم ـ به نيرو ها و افراد مسلح وا خواهد
نهاد.
از دوست تادشمن.
و از مردمی تا ضد مردمی.
تکليف ضد مردمی ها که روشن است.
اما در مورد مردمی ها، و بود يا نبود آن ها،
خصوصيات محتمل يا محتوم آن ها، آنچه هستند يا آنچه نيستند، و آنچه فرم
و محتوای مبارزه ی مسلحانه و محدوديت هايش از آن هاخواهد ساخت، حرف و
سخن، بسيار می توان گفت، و چون و چرا، بسيار می توان کرد.
که فعلاً بماند.
عمليات مسلحانه يی آنچنان ـ چه نامش را
عمليات بگذاريم و چه دفاع از خود و چه جنگ و نبرد آزادی بخش و غيره ـ
شايد دل آدم را خنک کند؛ شايد غرور زخمخورده ی آدم را ترميم نمايد؛
شايد دفاع از «ناموس» به حساب بيايد؛ شايد يک عکس العمل «طبيعی» در
برابر دشمن باشد؛ شايد بشود برايش شعر و حماسه سرود ... و شايد و شايد
و شايد.
شايد های خوشايند.
اما بيرون اين «شايد» های خوشايند، متأسفانه
يک «حتماً» ناخوشايند، انتظار ما را می کشد: شکست در معادله و معادلات
توازن قوا!
شکستی که نمی توان آن را با «اراده گرايی»،
پيروزی فرض کرد و دل به آن خوش داشت.
هفت
ــــــــــــــــــــ
با عمليات مسلحانه، مبارزه، به اشکال و
ابعاد گسترده يی که در حال حاضر ـ بالقوه يا بالفعل ـ به آن رسيده است،
نمی رسيد.
و ديديم که نرسيد.
و نمی شود اين ابعاد و اشکال گسترده را با
چنان عملياتی حفظ کرد و گسترده تر ساخت.
ديديم که چنان عملياتی، رسيدن به اين اشکال و ابعاد گسترده را تا سال
های سال به تأخير انداخت.
اين اشکال و ابعاد گسترده را، با چنان
عملياتی اما می توان از ميان برد و در آتش سلاحی که در شرايط فعلی، هيچ
کارآيی مثبتی ندارد سوزانيد و دود کرد.
حالا با هر توجيهی که باشد.
آيا عمليات مسلحانه، در نظام گذشته، به
نتيجه يی مطلوب رسيد؟
نه، نرسيد.
به نتيجه يی و نتايجی نامطلوب رسيد.
اما به نتيجه ی مطلوب نرسيد.
اين، در سه ـ چهار روز آخر عمر نظام پيشين
بود که درگيری مسلحانه ی محدود اما تعيين کننده يی مثل فتح بعضی مراکز
نظامی و غير نظامی، توانست نتايج مورد نظر را حاصل کند. اما آن نتايج
به چه دليلی حاصل شدند؟ به اين دليل که دستگاه سرکوب، فروپاشيده شده
بود.
اين فروپاشيده شدن، به خاطر چندين و چند سال
مبارزه ی مسلحانه نبود. بلکه به خاطر چند ماه حضور گسترده ی مردم در
کوچه و خيابان، و اعتصابات سراسری بود.
به علاوه ی عوامل ديگر.
طبعاً نظام پيشين و نظام ملايان، و شرايط آن
زمان و شرايط اين زمان را با نگاه هندسی، و يا در دستگاه منطق «این
همانی» با همديگر مقايسه کردن، راه به بيراهه خواهد برد. اما ترسيم
محور مختصات در حجم ـ و نه در خط ـ نهایتاً در جايی، به موقعيتی خواهد
رسيد مشابه موقعيت سه ـ چهار روز آخرِ منتهی به بیست و دو بهمن پنجاه و
هفت.
به بيان ديگر:
به احتمال زياد، در آخرين روز های عمر اين
حاکميتِ در حال اضمحلال، کار به درگيری مسلحانه ی تعيين کننده ميان
مردم و حاکميت کشيده خواهد شد.
تعيين کننده و اجتناب ناپذير.
ولی تا آن زمان چه بايد کرد؟
آيا بايد تجربه ی سال های مبارزات چريکی
عليه نظام پيشين را تکرار کرد؟
آيا بايد تجربه ی سال های نخستينِ بعد از سی
خرداد شصت را از سر گرفت؟
تا به چه رسيد؟
به آنچه آن تجربه ها، به آن رسيدند؟
يعنی به شکستی سنگين با بهايی سنگين تر؟