بعضی خبر ها و وقايع اتفاقيه هستند که
انسان را هر قدر هم که خويشنن دار و تکثرگرا و بردبار باشد،
اگر نه به نثار دشنامی چند، دستکم به کمی خويشتن ناداری و کمی
تکثرناگرايی و کمی نابردباری وسوسه می کنند.
و از جمله ی اين وقايع اتفاقيه، ظهور ناگهانی «اصلاح طلبان
زرد» در برابر اصلاح طلبان سبز است.
نشانه های اصلاح طلبان سبز را می دانيم. و در تجربه های ی
ساليان دراز با آن آشنا شده ايم. به خصوص در تجربه ی گرانبهای
«جنبش سبز».
اما نشانه های اصلاح طلبان زرد چيست؟:
ـ «اصولگرا» نيستند، چون بر عکس بسياری از «اصولگرايان»، به
هيچ اصلی اعتقاد ندارند.
ـ اصلاح طلب هم نيستد، چون پايبندی به هيچيک از الزامات اصلاح
طلبی را در آن ها نمی توان يافت.
ـ دردشان يا بيرون رانده شدگی از حوزه ی قدرت است، يا راه
نيافتن به آن تا امروز.
ـ به لحاظ اصولی، هيچ مشکلی با اعلام برائت از «اصلاح طلبان
سبز»، و مخصوصاً با «سران فتنه» ندارند. اگر اعلام برائت از
آنان نمی کنند، از ترس مردم است، و اگر اعلام برائت از آنان می
کنند از ترس ولی فقيه است.
ـ وقتی که بوی کباب از هر خانه يی، و مخصوصاً از بيت رهبری
بلند شود، آب از لب و لوچه اشان سرازير می شود.
ـ در صورتی که در سطح وزير و وکيل و رييس جمهوری و کوفت و زهر
مار شدن باشند، در هر انتخاباتی خود را کانديدا می کنند، حتی
اگر از آن ها خواسته شود که برای پذيرفته شدن صلاحيت اشان
تنبان خود را به سر بکشند و در کوچه های شهر خود بگردند.
و از اين دست نشانه ها بشمار تا می توانی.
اگر هم فکر می کنی که نمی توانی، به دور و بر خودت نگاه کن تا
ببينی که می توانی!
--------------------
انتخابات خرداد ۹۲ در همه حال، و در هر چرخشی که رخ دهد، به
زيان خامنه ای خواهد بود. بيهوده نيست که او مرتباً به ميدان
می آيد و در مورد اين انتخابات هشدار می دهد.
او بر آسيب پذيری خود و کل نظام در برابر مقدمات و مؤخرات و
پيش در آمد ها و تبعات اين انتخابات به خوبی واقف است.
به نظر نمی رسد که خامنه ای بتواند به راحتی از شر احمدی نژاد
و باند او خلاص شود. دلايل بسياری بر اين مدعا وجود دارد که
مجال پرداختن به آن ها در اين مجمل نيست. اما کافی است که به
شکست های پی در پی باند خامنه ای از باند احمدی نژاد، و به
اعتماد به نفس احمدی نژاد در برابر عدم اعتماد به نفس خامنه ای
نگاهی بیاندازيم، و انبوه ماجرا ها و اخبار يکی دو سال ـ و به
خصوص پنج شش ماه اخير ـ را در ذهن خود مرور کنيم.
پذيرش صلاحيت مشايی (که به اعتقاد من نه آنگونه که می گويند،
با از ما بهتران غير زمينی، بلکه با از مابهتران زمينی روابط
مستحکمی دارد) دور از ذهن به نظر می آيد، اما با توجه به وحشت
آشکار حامنه ای از باندی که احمدی نژاد و مشايی چهره های
بيرونی آن هستند، نمی توان آن را مطلقاً غير ممکن دانست.
احمدی نژاد اگر موفق نشود که مشايی يا مهره يی ديگر را، با
شانس بالای پيروزی، به صحنه ی انتخابات بياورد، درست ترين کاری
که می تواند انجام دهد، و احتمالاً انجام خواهد داد، اعلام
ناتوانی از برگزاری انتخاباتی است که «شرايط قانونی» برگزاری
آن فراهم نشده است، و برگزار کردن آن «خيانت به سوگند قانون
اساسی» خواهد بود.
او می داند که در صورت وادادن، بعد از پايان دوران رياست
جمهوری، کارش را خواهند ساخت. حتی شايد اعضای باند خودش.
ميان «اصولگرايان» سنتی، وحدت نظر و وحدت عمل لازم وجود ندارد.
و ميان ولی فقيه با آن ها نيز.
رفسنجانی هم نمی تواند گزينه ی خوبی برای خامنه ای باشد. حتی
از سر ناچاری. چرا که او در صورتی که دوباره به قدرت بر گردد،
خرده حساب ها و کلان حساب های بسياری برای تسويه کردن با خامنه
ای دارد، و ضمناً ناچار است که پاره يی از انتظار هايی که نيرو
های بينابينی، و حتی بسياری از مردم، از او دارند را پاسخ دهد.
شايد رويکرد اصلاح طلبان زرد به خامنه ای، دو سويه باشد. يعنی
خامنه ای هم برای وقت خريدن، و نجات خود از مخمصه، به آن ها
روی آورده باشد، يا سرانجام به آن ها روی بياورد.
حالا يا فقط به منظور گرم کردن بازار انتخابات؛ يا به منظور
تقويت کردن شانس کانديدايی سازگار تر با خود را با استفاده از
سرشکن شدن آرا ؛ و يا به منظور داشتن يک رييس جمهوری اصلاح طلب
زرد واداده ی وارفته ی شل و ول و لق و لوق و بی پايگاه و از
اينجا مانده و از آنجا رانده که به مراتب بيشتر از يک اصولگرای
استخواندار و با ريشه اما غير خودی، قابل کنترل خواهد بود.
تعقيب و دستگيری بی وقفه ی «اصلاح طلبان»، و توقيف مستمر
نشريات آن ها، شايد در همين راستا باشد، و به دو منظور:
ـ کم کردن شر رسانه های داخل کشوری يی که می توانند در مسير
تحقق اين هدف ـ با هر انگيزه يی ـ کارشکنی کنند.
ـ خالی کردن ميدان از اصلاح طلبانی که حاضر نيستند در آستانه ی
بهار و سبز شدن عالم و آدم، در کنار زرد ها بنشينند.
آيا بسياری از مردم، بر مبنای همان اصل «انتخاب ميان بد و بد
تر»، در چنين دام احتمالی يی خواهند افتاد و ناخواسته در ياری
ولی فقيه شرکت خواهند کرد؟
نبايد پاسخ به اين پرسش حياتی را به آينده واگذاشت. بايد از
اساس، صورت مسأله را يکسره پاک کرد.
و اين، هوشياری مردم و سبز ها را می طلبد.
طرد کامل، و افشای بی ملاحظه و بی وقفه ی هر اصلاح طلب زردی که
خود را کانديدای ايفای نقش در اين بازی می کند، و ابراز نفرت
عمومی نسبت به او، می تواند بازی احتمالی را هنوز شکل نگرفته
به هم بريزد.
--------------------
اما افراد و جريان های سياسی درون صف خلق، از اصلاح طلب تا
انقلابگرا، غير از پرداختن به وجه سَلبی، پرداختن به وجه
ايجابی را نيز بايد در دستور کار خود داشته باشند.
فرصتی استثنايی و زودگذر پيش آمده است. مثل خيلی فرصت های
استثنايی و زودگذر ديگر در فاصله ی آغاز جنبش تا امروز.
تا زمانی که «همراهان جنبش»، همچنان در ميان مردم حضور فيزيکی
داشتند، در محدوه ی همان تعهداتی که به مردم سپرده بودند و
توده های ميليونی مردم نيز، همچون بخش بزرگی از نخبگان شايسته
و معتبر سياسی و مدنی و فرهنگی، با وجود علم بر محدود بودن
همان تعهدات، به آن ها اعتماد کرده بودند ـ انصاف را ـ از چيزی
فروگذار نکردند، و در مسير حرکت نيز روز به روز به سوی افق های
بازتر گام برداشتند.
اما پس از «حصر» بدتر از زندان آن سه تن، پيوسته بايد نگران
ناتوانی ها، سستی ها، کم درايتی ها، و حتی وادادگی های بعضی ها
در ميان مجموعه ی کسانی که داعيه دار ادامه ی راه آنان هستند
باشيم.
در اين باره، و آنچه به نظر من لازم است که افراد و نيرو های
سياسی مستقلی که به صورت سنجيده و هوشيارانه، با «جنبش سبز»
همراهی و همگامی می کنند به آن توجه داشته باشند، قبلاً بار ها
نوشته ام. ٭
--------------------
- آيا کانديداتوری خاتمی، در مجموع به سود برهم زدن توازن قوا
در جهت منافع جنبش و مردم (از اصلاح طلب تا انقلابگرا) تمام می
شود يا به زيان آن؟
موضوع را در دو وجه فرضی اش، مورد بررسی قرار دهيم.
فرض اول:
اگر خاتمی با پيش شرط آزادی زندانيان سياسی، يا حد اقل «رفع
حصر» از رهنورد و موسوی و کروبی، خود را کانديدا کند، و بتواند
ستاد های فعال در سراسر ايران بر پا سازد، و پيشاپيش نيز تعهد
بسپارد که در صورت عدم تحقق «رفع حصر» از آن سه تن تا قبل از
روز برگزاری انتخابات، نهايتاً از شرکت در خود انتخابات (و نه
کانديداتوری و فعاليت های تبليغاتی) امتناع خواهد کرد.
جدا از موضوع امکان يا عدم امکان تحقق چنين فرضی در فضای
موجود، در آنچه به خود خاتمی بر می گردد، قبل از هرچيز، بايد
ديد که آيا خاتمی کشش و توان چنين کاری را دارد يا نه. تجربه
نشان داده است که او بر خلاف موسوی، فرد جدی و پيگيری نيست، و
خلاصه نمی شود روی او آنطور حساب کرد که بايد.
اين را موسوی نيز به خوبی درک کرده بود. او در انتخابات سال
۱۳۸۸وقتی که ديد خاتمی حاضر نيست از کانديداتوری خود، اعلام
انصراف کند و منتظر اعلام انصراف اوست، ناچار شد که صريحاً و
علناً اعلام کند که تحت هيچ شرايطی به بهانه ی حفظ وحدت، و
کانديدای واحد و اين قبيل حرف ها خود را به نفع کانديدايی ديگر
کنار نخواهد کشيد.
و به خاطر داريم که اين سرسختی موسوی، در ابتدا باعث رنجيدگی
خيلی از کسانی شده بود که کمی بعد تر ـ فردای ۲۲ خرداد ـ
فهميدند که چرا او با اتخاذ چنين موضعی، خاتمی را وادار کرد که
به نفع او اعلام انصراف کند.
فرض دوم:
اگر خاتمی کشش و توان و يا اصلاً انگيزه ی چنين کاری را نداشته
باشد. در آن صورت، کانديداتوری او روی هم رفته، به زيان جنبش
خواهد بود.
بعضی ها اين استدلال را مطرح می کنند که در صورت کانديداتوری
حتی بدون شرط و شروط خاتمی می توان در ستاد های انتخاباتی و در
تجمعات انتخاباتی او فعال شد، و به جنبش سبز و خواسته های آن
تکانی داد و تحرکی بخشيد.
اما به نظر من، اين استدلال، دستکم يک نقطه ی ضعف عمده دارد:
خاتمی اگر بدون پيش شرط هايی که در بالا آمد، خود را کانديدا
کند، پيشاپيش، عقب نشينی جنبش را پذيرفته است. و در چنان
صورتی، ديگر سخن از جنبش در ستاد ها و تجمعات انتخاباتی او،
سخن از جنبش در هيأت کنونی آن نخواهد بود؛ بلکه سخن از جنبشی
شکست خورده خواهد بود که به يک عقب نشينی خفت بار تن داده است.
مگر آن که کسانی بخواهند بروند و آن تجمعات را با نام حمايت از
جنبش سبز به هم بزنند و شلوغبازی به راه بياندازند، که البته
کار بسيار زيانبخش و تفرقه افکنانه و نفرت انگيزی است که
آبرويی برای جنبش باقی نخواهد گذاشت.
به زبان ساده تر، يعنی يا بايد رفت و برای شکست و عقب نشينی
جنبش هورا کشيد، و يا بايد رفت و به نام دفاع از جنبش شلوغ
بازی در آورد و مفت و مجانی بهترين خدمت را به دشمنان جنبش
کرد.
و نبايد چنين شود.
ـ هم به اين دليل که جنبش، علی رغم آرزو ها و تمنيات آشکار يا
پنهان بدخواهانش، گرچه ظاهراً آرام به نظر می آيد، هرگز شکست
نخورده است، و با نخستين توفان خواهيم ديد که خاکستر ها کنار
می روند و آتش پنهان، شعله ور خواهد شد.
ـ و هم به اين دليل که دشمن، در چنين صورتی، احساس هرچند کاذب
پيروزی خواهد کرد، و بر جنايات خود که يک قلمش همين پر کردن
زندان ها و بگير و ببند هاست، خواهد افزود.
رد صلاحيت کردن خاتمی،برای خامنه ای کار آسانی نيست، و هزينه
های داخلی و خارجی بسياری خواهد داشت.
خاتمی را مردم، راحت تر از خامنه ای می توانند رد صلاحيت کنند.
در صورتی که او بدون پيش شرط های لازم، وارد گود شود.
برای ولی فقيه، در صورتی که نتوانسته باشد باند رقيب و نيرومند
و مصمم و در راه اهداف خود ثابت قدمی را که فعلاً احمدی نژاد و
مشايی چهره های آشکار و بيرونی آن هستند از صحنه ی انتخابات
حذف کند، و يا در صورتی که نتوانسته باشد مهره ی خاص الخاص خود
را به جای يک اصولگرای استخواندار و با ريشه اما غير خودی و
متکی بر باند های ديگر قدرت، بر کرسی رياست جمهوری بنشاتد، يک
خاتمی بی خاصيت، که در صحنه ی بين المللی بتواند مشکلات موجود
را تا حدودی حل و فصل کند، و در صحنه ی داخلی معرف شکست جنبش و
عقب نشينی آن باشد، و در حالی مراسم تحليف را به جا بياورد که
حتی دوستان نزديک خودش در زندان و حصر هستند، شايد چندان هم
غير قابل تحمل نباشد.
مگر نه اين است که خامنه ای نيز خود اينک در شرايط وارفتگی و
اضمحلال ، تنها انتخابی که در پيش روی خويش دارد انتخاب ميان
بد و بد تر است؟
۲۷ اسفند ۱۳۹۱
--------------------
٭ از جمله، در مقاله ی «حتماً در پای همسايه خاری هست...» ـ به
همين قلم ـ ۱۰ تير ۱۳۹۱
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/khaar.html
٭٭ خوانندگان گرامی، لطفاً از
موضوع مهم ديگری که با جان هم ميهنان ما که ميان ماليخوليای
«رهبر پاکباز مقاومت» و اوهام شوم و خونين او از سويی، و سلاخی
«رهبر معظم انقلاب» و نزاع های داخلی عراق از سوی ديگر، به
گروگان گرفته شده اند بستگی دارد غافل نمانند. داده های تازه،
از جمله داده های ۴۸ ساعت اخير، ابعاد نهفته ی ديگری از اين
گروگان گيری رذيلانه را بر ملا ساخته است که بايد جداگانه در
باره اش نوشت.
فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در
کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/liberty.html
شايد فردا برای ما و ساکنان ليبرتی دير
شده باشد
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/liberty-sh.html