در شانزدهم آذر امسال، در شانزدهم آذر
ترين شانزدهم آذر، جنبش از مرز پانزده که نمره ی متوسطِ خوب
است گذشت و شانزده گرفت. و شاگرد اول ها می داننند که نمره های
خوب، از شانزده تا بيست هستند. تا بيست. نه تا بيست و دو. نه
تا بيست و دو بهمن!
حرف، اين نيست که حتماً تا بيست و دو بهمن، بايد کار را مردم
يکسره کنند. چون به احتمال بسيار قوی، چنين آرزويی تحقق نخواهد
يافت.
حرف، اين نيست. حرف، اين است که به مصداق «از امروز کاری به
فردا ممان»، تا بيست و دو بهمن، جنبش بايد به نمره ی بيست
رسيده باشد و آماده ی مقابله با خطراتی شده باشد که آن را
تهديد می کنند. و اين خطرات، فراوانند و جای برشمردنشان اينجا
نيست؛ و اساساً فقط در جريان عمل، و طی زمان، معلوم خواهند
شد...
راقم اين سطور، هميشه در مورد اين جنبش، به جای کلمه ی «خيزش»،
از کلمه ی «جنبش» استفاده می کند. چرا که «جنبش»، الزاماً و
حتماً بايد ساخت و ساختار داشته باشد و در مسير حرکت خود، خود
را تعريف و تکميل کند؛ ولی «خيزش» يا همان «قيام»، برخاستن
است. چه با ساخت و ساختار؛ و چه سرکش و طاغی و بی محاسبه و بی
محابا. بسيار گاهان به سرعت فرونشيننده يا سرکوب شونده. و گاهی
هم پيروز.
و تازه، «پيروزی» هم هميشه پيروزی نيست. «پيروزی» بی ساخت و
ساختار درست، می تواند چيزی باشد مثل «پيروزی انقلاب ضد
سلطنتی».
البته بگذريم از اين که در تعريفی دقيق تر:
يکی از نشانه های انقلاب، پيروز نشدن است. هيچ انقلابی نبايد
پيروز شود. انقلابِ پيروز شده، انقلاب نيست. پيروزی انقلاب،
يعنی شکست انقلاب. و اصلاً يعنی نبود انقلاب. انقلاب، تنها در
دل مجموعه يی پيوسته در حرکت معنا می شود. نقطه يی به نام
پيروزی وجود ندارد که بايد به آن رسيد و بعد، خود را روی آن
استوار کرد... پيروزی، رسيدن است. و رسيدن، نشستن است...
٭
يک جنبش می تواند قيام را در پی داشته باشد و يا نداشته باشد.
و اين نيز بستگی به نوع جنبش و هدف و اهداف تعيين شده ی آن، و
شرايط و عوامل درونی و بيرونی دارد.
«جنبش خرداد» (آنگونه که نويسنده، آن را نام می نهد و تفاوت
هايی کيفی ميان اين نام و اصطلاح رايج شده ی «جنبش سبز» می
بيند) هدف خود را بر جمهوری در تقابل با خلافت قرار داده است؛
و بر دموکراسی در تقابل با حاکميت فقيهان و کاريکاتور های بزک
کرده ی «انقلابی» يا ضد انقلابی شان، و نيز در تقابل با
مشابهان اين دو دار و دسته ی سپری شده، يعنی با کسانی که
خواهان تحميل عقايدِ درست يا نادرست خود بر آرای مردم هستند.
و چنين هدفی گرچه از سرنگونی می گذرد، اما در سرنگونی خلاصه
نمی شود...
پاره کردن و آتش زدن و زير پا گذاشتن عکس امام راحل، يا به قول
روزنامه ی جمهوری اسلامی «زير دست و پا ماندن» آن تمثال مبارک
در روز دانشجو، بعد از انجام همين عمل با عکس خامنه ای در روز
دانش آموز، جزيی از ارتقاء آگاهی مبارزاتی، و پيشتر و بيشتر از
آن، جزيی از باور جنبش به توانمندی خويش را در خود سمبليزه می
کند.
سيمای کودتا، اين صحنه ی خجسته را، بار ها و بار ها با هدف
معينی پخش کرد که نبايد گذاشت به نتيجه ی مطلوب برسد:
واکنش ها به اين عمل سيمای کودتا ـ که کاملاً حساب شده و
برنامه ريزی شده بود ـ با يکديگر تفاوت داشتند:
ـ دفتر امام و سايت محسن رضايی و ... اين را توهين به امام به
منظور بهره برداری سياسی در جهت برخورد با مخالفان دانستند و
از اين «حرمت شکنی» دوستانشان گله گزاری و ابراز تأسف کردند.
ـ طرف های مورد خطاب سيمای کودتا، دست به کار همان بهره برداری
پيش بينی شده و برنامه ريزی شده شدند. از داد و بيداد و فغان
«واخمينيا» و اعلام راهپيمايی و تعطيل حوزه ی علميه ی قم گرفته
تا تأکيد بر ضرورت «برخورد قاطع» با مردم و جنبش و «سران
فتنه». (بيچاره ها فکر کردند که اين هم مثل مقاله ی «احمد
رشيدی مطلق» است، و امروز هم مثل پريروز!)
ـ بخشی از افراد دخيل در «جنبش سبز» (که نبايد آن را با «جنبش
خرداد» يکی دانست) از يک موضع تدافعی شرم آور ـ با ظاهر تهاجمی
ـ از اساس، پاره کردن و آتش زدن و لگد مال کردن عکس خمينی را
بيشتر توطئه ی خود کودتاگران دانستند و به «رفع و رجوع» قضيه
«همت» گماشتند! و متأسفانه بخشی نه چندان اندک از ميان کسانی
که از ته دل و با تمام وجود، آرزوی چنان «حرمت شکنی» مبارکی را
داشتند نيز با آن ها همصدا شدند.
روی سخن، طبعاً با اين هاست؛ و نه با دو دسته ی اول:
برخورد تدافعی ما دشمن را جری تر خواهد کرد. او در موضعی نيست
که بتواند به تهاجمی خيلی قوی تر از آنچه تا کنون به آن دست
زده است، متوسل شود. و ما در موضعی نيستيم که در برابر اينگونه
حرکات دشمنی که روز به به روز در حال فروپاشی از بيرون و درون
خويش است، نيازی به دفاع از خود داشته باشيم و به زبان ساده
تر: در برابر يک ترفند مبتذل و از سر استيصال، جا بزنيم.
کوچکترين احساس ضعفی در ما از سوی دشمن ـ به درستی ـ احساس قوتی به همان
تناسب، در او به وجود خواهد آورد، و او را به اقدام هايی که
از قبل پيش بينی کرده است تشويق خواهد کرد.
اين جنبش، در تضاد با ولی فقيه معمم و بی عمامه، در تضاد با
«راهبر عقیدتی» و «امام» تشيع صفوی در شکل کلاسيک و یا در شکل
«مدرن» و در واقع کاريکاتوريزه شده ی آن است. و از همين رو
پيشتر از اين نيز دستگاه تبليغات و ضد تبليغات کودتا (بدون
نقاب) و متحدان عينی او (درپشت نقاب دوست جنبش) شعاری را
ساختند (يا ـ با عدم موفقيت ـ سعی در مطرح کردن و دامن زدن به
شعاری کردند) که سخنانِ از روز اول تا امروز تکرار شده ی سران
کودتا را عليه جنبش، بيان و تئوريزه می کند: «موسوی بهانه ست ـ
کل نظام نشانه ست». شعاری با دستکم يک نتيجه ی منفی يا يک هدف
کثيف:
ـ دوقطبی کردن نيرو های «واقعاً موجود» درون جنبش «واقعاً
موجود»: آن بخش بسيار قابل توجه از اين نيرو ها که به موسوی
احترام می گذارند و يا حتی او را رهبر (نه امام و راهبر عقيدتی
و جان جانان) خود می دانند، با بخش ديگری از اين نيرو ها که با
وجود خواست هايی کاملاً فراتر از خواست های موسوی و کروبی و
اصلاح طلبان و رفرم گرايان، از اين حداقل آگاهی نسبت به اصل
«تحليل مشخص از شرايط مشخص» برخوردارند که بکوشند تا در حد
توان خود (و تا هر زمان که امکان پذير باشد و با پرنسيب ها
تضاد پيدا نکند) از پراکندگی نيرو های درون جنبش، و مخصوصاً
دوقطبی شدن اين نيرو ها جلوگيری کنند.
«چون که صد آمد، نود هم پيش ماست». شعار های «مرگ بر
ديکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، و
رفتار هايی چون پاره کردن و آتش زدن و لگدمال کردن عکس های
خامنه ای و خمينی، هم خواسته های اصلی «جنبش خرداد» را بيان می
کند، و هم به موسوی و کروبی و چهره های مطرح «جنبش سبز» («جنبش
سبز» و «جنبش خرداد» با يکديگر وجوه اشتراک و وجوه افتراق
دارند) پيام می دهد که:
ـ بس کنيد اين دولّا دولّا راه رفتن را. اين «امام راحل، امام
راحل» گفتن را. و اين «دفاعيات» را به عنوان متهم در برابر
دادگاهی که کوتاه تر از قامت شماست...
و اين همه، بدون کين توزی و نفرت پراکنی ميان نيرو ها و افراد
درون جنبش؛ و بدون دوقطبی کردن آن.
به همان اندازه که «جنبش خرداد»، بزرگ است و وسيع است و پر از
متن و حاشيه است، نوشتن در باره ی آن نيز کار يک يا دو يا سه
يا ده يا صد مقاله نيست. بنابر اين، سخن را در همينجا با طرح
صورت يک مسأله ـ برای تأمل و انديشيدن و باز انديشيدن و شايد
هم يافتن پاسخ ـ موقتاً کوتاه کنيم که:
ـ در شانزدهم آذر امسال، در شانزدهم آذر ترين شانزدهم آذر،
جنبش از مرز پانزده که نمره ی متوسطِ خوب است گذشت و شانزده
گرفت. و از شانزده تا بيست، فقط چهار قدم باقيست. اما اين قدم
ها کدامند و چگونه بايد برداشته شوند؟
۲۱ آذر ۱۳۸۸
----------------------------------------
٭ از مقاله ی «انقلاب نمرد؛
زنده است انقلاب» از راقم همين سطور در نشانی زير:
www.ghoghnoos.org/goftar/enghelab.html