خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
نقدی بر موضع تحريم گرايان
 
 
کامران صفايی
 
 

مقاله يی که  در زيرمی خوانيد را به نقل از سايت «روشنگری»، به اين دليل در «ققنوس»، بازتکثير می کنم که:
رهبری سازمان مجاهدين ـ که به نظر می رسد در اين روز ها تا حدود زيادی از بابت به نتيجه نرسيدن تلاش های مستمرّ سال های اخيرش برای هموار کردن تجاوز آمريکا و اسراييل به ايران، به نوعی سرخوردگی دچار شده است، همزمان با تبليغات حاکميّت ملّايان (به خصوص بعد از به روی کار آمدن دلقکی به نام احمدی نژاد) با شتابزدگی يی بيشتر از پيش، در تنور مقوله يی موسوم به «خطر اتمی» يی که «صلح جهانی» ـ به روايت  جنگ طلبان در آمريکا و اسراييل ـ را از ناحيه ی ايرانِ امروز تهديد می کند، می دمد. با هدفی مشخّص:
ـ در صورت امکان:  افروختن جنگ، و يا اقدام به بمباران مراکز اتمی کشور ايران؛
ـ و در صورت عدم امکان: تحريم فراگير مردم آخوند زده ی سرزمين ما که شايد بزرگترين گناه نابخشودنيشان طرد توأمان ولايت فقيه و ولايت «رهبر ايده ئولوژ يک» و روی آوری به مبارزات مستقلّ خود باشد.

طبعاً بحث بر سر فردی که در اين مقاله به او اشاره شده است نيست. بحث بر سر افشای خطّ مشخّصی است که می کوشد تا تجاوز دشمن به حريم زندگی ملت ايران را  مشروع و اصلاً ضروری جلوه دهد...
در باره ی کردار دستگاه رهبری مجاهدين، علاوه بر مطالب چندی که در «ققنوس» آمده است، در صورتی که لازم تشخيص داده شود، جداگانه می توان  به تفصيل نوشت...
محمد علی اصفهانی
۱۷ خرداد ۱۳۸۶

دفاع از تحريم: همدستی با رژیم اسلامی و آمريکا در شکنجه مردم ايران

نقدی بر مواضع تحريم گرايان

کامران صفايی

منبع: سايت روشنگری

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=
20070130010755.html

مقدمه
شروع فاز نخست تحريم های اقتصادی عليه ايران و خطر حمله نظامی آمريکا و اسراييل به ايران, بر محور تنش و رويارويی در پرونده هسته ای, بحث در ميان گروههای مختلف مخالف جمهوری اسلامی را دامن زده است:آيا بايد از تحريم اقتصادی غرب عليه ايران حمايت کرد؟ اگر مفروض بگيريم که ائتلاف با رژيم جمهوری اسلامی در منازعه اخيرش با غرب تصورناپذير وغير قابل قبول است, نتيجه اش نبايد ائتلاف و همکاری با آمريکا و اسراييل و سياست تهاجمی آنها باشد؟
از جمله افرادی که وارد اين بحث ها شده اند, ايرج مصداقی است که در تارنمای "صدای ما", يک پرسش و پاسخ با خود ترتيب داده و با پاسخ دادن به پرسش های خودش به حمايت از تحريم گسترده اقتصادی ايران پرداخته است. مقاله مصداقی از آنجا که به انبوهی از مسايل و ديدگاهها اشاره دارد, و حتی به پيش بينی آينده هم پرداخته است, يک نقد منسجم الزامی ندارد که وارد همه اين جزئيات شود. هدف فقط نشان دادن ابعاد و پيامدهای گريزناپذير سياست مورد دفاع ايرج مصداقی و هم انديشان اوست:
 
 الف: انکار آپارتايد هسته ای, و فرو افتادن نقاب دفاع از حقوق بشر
 
مصداقی در پاسخ به سوال خودش در اين مورد که: "پاکستان، هند و اسرائيل در منطقه‌ای حساس دارای قدرت‌ هسته‌ای هستند چرا آن‌ها از اين حق برخوردارند اما اين حق نبايستی در ارتباط با ايران مورد شناسايی قرار گيرد. چرا از سوی جامعه بين‌آلملل برخوردی دوگانه صورت مي‌گيرد؟" می نويسد: "در مباحث حقوقی برخورداری از "حق" همراه با مسئوليت‌ پذيری است. رژيم جمهوری اسلامی رژيمی مسئوليت ناپذير است. مادامی که به سطح مسئوليت ‌پذيری نرسد نمي‌تواند از چنين حقی برخوردار باشد. برخورد دوگانه توجيه مسخره‌ای است که رژيم به آن متوسل مي‌شود."
 
ولی اين ها استدلال نيست. آيا رژيم نظامی پاکستان, "مسووليت پذير" است؟ آيا اسراييل که با بمب های خوشه ای هزاران شهروند غيرنظامی را در جنوب لبنان به خاک و خون کشيده "مسووليت پذير" است؟ آيا آمريکا که اولين کشور جهان است که از بمب هسته ای استفاده کرده "مسووليت پذير" است؟ با کدام معيار؟
 
روشن است که ايرج مصداقی "مباحث حقوقی" و "مسووليت پذيری" در زمينه هسته ای را از روی مطامع و منافع اخص آمريکا و متحدانش در خاورميانه که نام خود را گذاشته اند "جامعه بين الملل" تعريف کرده است تا از اين طريق نظام آپارتايد هسته ای حاکم بر جهان را از اساس منکر شود.
او اين واقعيت روشن تر از روز را منکر می شود که آمريکا درست به خاطر قدرت عظيم هسته ای اش و تسليح رژيم های فرمانبردارش به سلاح هسته ای به جهان زور می گويد و با نگداشتن سايه جنگ اتمی بر فراز ملت های ضعيف بزور در پی اعمال سلطه بر آنهاست. از نظر مصداقی و هم انديشان او کشوری که با بمب اتم هيروشيما و ناکازاکی را به خاکستر تبديل کرد و ميليونها انسان بی گناه را کشت؛ و شب و روز بر استفاده از بمب های هسته ای کوچک "بانکر باستر" در عمليات نظامی احتمالی آينده در خاورميانه تاکيد می کند, يا اسراييل که با سلاح های مرگبار ممنوعه جنوب لبنان را نابود کرده و مردمان غيرنظامی را به خاک و خون کشيده, معيارهای "مسووليت پذيری" و "حق" در سطح جهان در رابطه با دارا بودن يا دارا نبودن سلاح هسته ای هستند.
ايرج مصداقی و هم انديشان او با اين انديشه, عملا نشان می دهند که حقوق بشر را از کدام منظر نگاه می کنند: در "حقوق بشر" آنها قتل عام شدگان هيروشيما و ناکازاکی, قربانيان غير نظامی وحشيگری های اسراييل در جنوب لبنان, و فلسطين, ميليونها پاکستانی فقيری که لقمه نان آنها را از سفره شان دزيده و خرج توليد سلاح هسته ای کرده اند, و ساير قربانيان مستقيم و غيرمستقيم سلاح های کشتار جمعی و ممنوعه در سراسر جهان "بشر" به حساب نمی آيند.
 
برای مقابله با تبليغات جمهوری اسلامی نيازی به انکار آپارتايد هسته ای نيست. زيرا اگر چه اين آپارتايد يک واقعيت انکار ناپذير است, اما راه مقابله با آن مسلح شدن به سلاح هسته ای توسط کشورهای هنوز غيرهسته ای نيست. تزوير انکارکنندگان آپارتايد هسته ای در آن است که غالبا آنچه را مضر و مخرب می دانند و به آن نقد و اعتراض دارند, به عنوان "حق" برای عده ای از کشورها قائل می شوند. در حالی که کشتار توده ای انسان ها در هيچ جا "حق" نيست, ضد حق است. هيچ جا "خوب" نيست, بد است و با هيچ تشبثی نظير "مسووليت پذيری" و غيره قابل توجيه نيست. چون سلاح هسته ای هيچ جا خوب نيست, و هيچ جا قابل توجيه نيست, خودداری از داشتن آن عليرغم برخورداری ديگران هم بخشی از مبارزه عليه دسترسی و کاربرد و انبار اين سلاح ها و به خطر انداختن بيشتر صلح در جهان است.
مرز واقعی مخالفان آپارتايد هسته ای با مصداقی و جمهوری اسلامی در اين است که آنها سلاح هسته ای را در هيچ کجا و برای هيچ کس نمی خواهند: نه برای آمريکا و نه برای اسراييل و نه برای جمهوری اسلامى. به همين دليل است که آنها در اعتراض به آپارتايد هسته ای با احمدی نژاد و هم انديشان ايرج مصداقی همصدا نيستند و داشتن سلاح های هسته ای توسط رژيم هايی مثل اسراييل و پاکستان و خود آمريکا را توجيه نمی کنند.
 
ب:دفاع و حمايت از کشتار مردم ايران به نام سرنگونی جمهوری اسلامی
 
ايرج مصداقی مانند بسياری ديگر از طرفداران تحريم اقتصادی از قتل عام مردم ايران جانبداری می کند, البته به بهانه دفاع از سرنگونی جمهوری اسلامی. او از اين طريق عملا خط سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی را بشدت تضعيف می کند و به رژيم جمهوری اسلامی در اين زمينه کمک می رساند که خواهم گفت چرا و چطور. اما اول لازم است نظر وی را در مورد تحريم و رابطه آن با مردم ايران آورد.
 
مصداقی پس از تاکيد بر اين که"زمان را نبايستی از دست داد." و اين که "به نظر من تحريم مي‌بايستی تشديد و تسريع شود تا کارساز باشد" اين سوال را از خود می پرسد:"اين تحريم مي‌تواند شرايط سختی را برای مردم ما به ارمغان بياورد آيا فکر آن را کرده‌ايد؟" و پاسخ می دهد:"اين شرايط سختی که شما از آن صحبت مي‌کنيد ۲۵ سال است که توسط رژيم بر مردم ما تحميل شده است و هر روز وضعيت مردم بدتر از قبل شده و وضع وابستگان رژيم و باندهای سياه قدرت و وابستگانشان بهتر از پيش."
 
او در عين حال تلاش برای پنهان کردن ابعاد واقعی اثرات تحريم که بعدا مشروح به آن اشاره خواهم کرد, مجبور می شود به شکلی کم رنگ بپذيرد که تحريم به مردم ضربه می زند و "قرار است مردم به سختی و تنگنا بيافتند" و می نويسد:"بدون ترديد مردم نيز در اين رهگذار متحمل خساراتی خواهند شد و با مشکلات عديده‌ای روبرو مي‌شوند."
 
با اين حال او معتقد است "برای خلاص شدن از شر (رژيم؟) اين دوره سختی بهتر از آن است که يک عمر سايه‌ی چنين رژيمی بر سر مردم ايران باشد." (پرانتز از من است)
 
دقت در استدلال ايرج مصداقی جای ترديدی نمی گذارد که او "سختی" و "تنگنا" و "مشکلات عديده" مردم در اثر تحريم ها را اضافه بر ۲۷ سال زجر و شکنجه مردم توسط رژيم جمهوری اسلامی مطرح می کند. او در مقاله اش به مرگ در اثر آلودگی هوا, مرگ و مير در جاده ها و فروپاشی اقتصاد و خاصيت منفی همه اين ها بر زندگی مردم اشاره می کند ولی در کنار آنها خواستار آن است که تحريم هم بر اين مجموعه اضافه شود.
 
به عبارت ديگر پيام واقعی مصداقی و همفکران او با حمايت از تحريم اقتصادی غرب برای مردم ايران اين است: ۲۷ سال از دست رژيم زجر کشيده ايد, حالا همين زجرها را بکشيد باضافه زجر تحريم ها را؛ وگرنه "يک عمر سايه‌ی چنين رژيمی بر سر (شما) مردم ايران" خواهد بود.(پرانتز از من است)
 
اپوزيسيون واقعی اگر بخواهد بشارت گر پايان رنج ها و مصائب ناشی از بقای حکومت قرون وسطايی مذهبی باشد و اين رهايی را با تکيه بر نيرو و اراده ملت ايران بخواهد, و براساس آمادگی واقعی اکثريت مردم ايران در پرداخت هزينه های ناشی از اين رهايی اقدام کند, نمی تواند نقدا کنار آمريکا و اروپا که در همسايگی ايران نيم ميليون کودک و زن و پير و جوان عراقی را در اثر يک دهه تحريم ها کشته اند بايستد و به مردم بگويد که بدبختی ها و مصائب جديد را بر روی بدبختی ها و مصائب تاکنونی تان تحمل کنيد تا آمريکا کار اين رژيم را بسازد. مردم ايران حاملان چنين تفکر و انديشه ای را از ميان خود طرد خواهند کرد و حق دارند که چنين کنند.
"اپوزيسيونی" که به جای نشان دادن راه خوشبختی و آسايش و رفاه مردم, با تکيه بر نيروی مردم به شيوه ای بلاواسطه آزادی ادعايی بعدی آنها در يک زمان نامعلوم را به مجازات و شکنجه بلافصل آنها به دست يک قدرت سلطه گر خارجی مشروط می کند نمی تواند مورد تاييد و حمايت مردم قرار بگيرد.
اصولا چرا بايد مردمی را که هم اکنون به دست جمهوری اسلامی شکنجه می شوند, به نام مبارزه با جمهوری اسلامی شکنجه کرد؟ آيا اين کار جز ضربه زدن به سرنگونی رژيم و تضعيف نيروی سرنگونی و راندن مردم از خود معنای ديگری دارد؟ اگر چهره اپوريسيون آن است که مصداقی توصيف می کند, مردم ايران چرا بايد به آن اعتقاد داشته باشند؟ "اپوزيسيونی" که ريشه در ميان مردم ندارد, دردها و مصائب آنها را ابزاری برای سوار شدن بر آنها می داند, چه فرقی با جمهوری اسلامی دارد؟ مگر همين جمهوری سرکوبگر بقای خود را با گروگان گرفتن مردم و کشاندن آنها به دامچاله تحريم ها و توجيه پذيرش مصائب تحريم ها بر روی رنج ها و مصائب فعلی آنها گره نزده است؟
دفاع از فلاکت مضاعف مردم به خاطر منافع آمريکا در ايران, در اصل چه فرقی دارد با دفاع از فلاکت مضاعف مردم به خاطر منافع رژيم جمهوری اسلامي؟ مگر فلاکت مردم فقط زمانی شايسته انتقاد است که به دست آخوندها به مردم تحميل شود و اگر ولايت فقيه جهانی موسوم به "جامعه بين المللی" آن را بر مردم ايران تحميل کند قابل ستايش است؟ و اگر پاسخ مصداقی و همفکرانش در اين زمينه مثبت است که ميدانيم که هست, اين کار آنها جز دادوستد با رنج های مردم ايران و مشارکت نظری در شکنجه آنها و همدستی عملی با شکنجه گران جهانی موسوم به "جامعه بين‌آلملل" چه معنايی دارد؟
 
مصداقی در توجيه حمايت از تحريم ها مثال هايی می زند و تصويری وارونه از مبارزات يک صد ساله اخير مردم ايران در راه رهايی و آزادی از زير يوغ استبداد و استعمار ارائه می دهد. او تلاش و فعاليت های آزاديخواهانه بر عليه جمهوری اسلامی را مورد تمسخر قرار می دهد تا از اين طريق ثابت کند که جز حمايت از تحريم اقتصادی هيچ سياستی درست نيست و نظر و اقدام و طرح ديگران "آبکی" است. به همين دليل لازم می دانم عليرغم طولانی شدن اين نوشته به برخی از آنها اشاره کنم:
 
مصداقی برای توجيه تحريم های اقتصادی و رد استدلال کسانی که می گويند تحريم ها مجازات مردم ايران است, می نويسد:
 
"اگر فردا کارگران شرکت نفت، مانند دوران انقلاب، دست به اعتصاب سراسری زده و اجازه خروج يک قطره نفت را ندادند، تکليف مردم در اين ميان چه مي‌شود؟ در آن شرايط نيز مردم با سختی و فشار اقتصادی مواجه خواهند شد..."
 
اما اين استدلال درست نيست و دفاع از تحريم اقتصادی غرب عليه ايران را توجيه نمی کند. اگر زمانی اعتصاب سراسری نفتگران شکل بگيرد, معنايش آن است که مردم ايران آگاهانه و با اراده خود خسارت معين و از نظر زمانی محدودی را که هم رژيم را فلج می کند هم خودشان را, پذيرفته اند. اين فرق دارد با اين که يک قدرت خارجی برای تسلط بر نفت و گاز ايران و کنترل منابع نفت جهان در قرن ۲۱ برای تضمين زورگويی و سلطه گری جهانی خود بخواهد ملتی را با تحريم هايش بشدت مجازات کند. خطای ايرج مصداقی در اين است که اراده يک قدرت قاهر سرکوبگر خارجی را با اراده آزاد نفتگران اعتصابی با هم تاخت می زند تا بگويد اگر ملت ايران به لحاظ نظری ممکن است زمانی اولی را بپذيرد, پس به طور عملی و بلافصل دومی را همين حالا بپذيرد.
 
او همه مقدرات و مقدمات الزامی ورود يک ملت يا بخش بزرگی از يک ملت به اعتصاب سراسری و بلوغ يافتگی مبارزاتی نامتنزع از آن را در زمينه مبارزه با استبداد حذف می کند و به جايش به شيوه آخوندهای حوزه علميه دو عدد خسارت مجرد را در برابر هم می گذارد. در حالی که فرق است وقتی که آدم خانه اش را برای ساختن خانه ای بهتر و بزرگ تر و مدرن تر آگاهانه و برنامه ريزی شده خراب می کند, با وقتی که با بلدورز می ريزند خانه اش را بر سرش خراب می کنند. در اولی, حتما پولی از قبل برای ساختمان جديد فراهم شده, نقشه ای کشيده شده, مصالح ساختمانی تهيه شده, نيروی کاری فراهم شده, و هزينه هايش برآورد شده, در دومی خانه ويران شده, ولی خانه جديدی در کار نيست و محل ويران شده می تواند به مرکز تجمع ماران خوش خط و خال و عقرب های گزنده سياسی تبديل شود. حالا به کسی که با اشاره به خراب شدن خانه در اين هر دو مثال, هر دو خرابی را از يک جنس و شيوه برخورد به هر دو را يکسان بداند و با لحن حق به جانب يقه بگيرد که با توجه به وارد شدن خسارت به خانه در هر اين هر دو حالت, چرا نسبت به هر دو يک واکنش نشان نمی دهيد, چه بايد گفت؟ آيا پناه بردن به چنين مثال هايی ضعف منطق و استدلال طرفداران تحريم را نشان نمی دهد؟ اگر يک زندانی سياسی برای مبارزه با استبداد دست به اعتصاب غذا زد, معنايش آن است که به زندانبان خود حق داده است که هر زمان نفعش اقتضا کرد گرسنگی را به او تحميل کند؟
 
ج: دفاع از اعمال "تحريم کارساز" يعنی دفاع از قحطی و گرسنگی و مرگ و مير توده ای مردم ايران
 
مصداقی برای هموار کردن راه پيشروی سياست آمريکا در محاصره اقتصادی ايران در باره تحريم اقتصادی به ضد و نقيض گويی می پردازد. او هم تحريم کارساز می خواهد, هم چون می داند که معنای "تحريم کارساز در کشوری با مشخصه ايران چيست, همه جا تلاش می کند تا نمودها را از جلوی ديد همه بردارد. او تاثير منفی تحريم بر مردم را به طور کلی قبول می کند, ولی وقتی همين تاثيرات به شکل نمودهای مشخص بيان می شوند, در قالب حمله به گروههای سياسی آنها را "دروغ بزرگ" می نامد. او هم می خواهد تحريم کارساز باشد و هم انکار می کند که تحريم کارساز معنايش حمايت از فقر و فلاکت توده ای است. او می نويسد:
 
"تحريم اقتصادی مي‌تواند رژيم را به زانو در آورد تا به خواسته‌ی بين‌المللی که منافع مردم ايران نيز در گرو آن است گردن بگذارد. تحريم در ارتباط با ايران لزوماً‌ راه به جنگ نمي‌برد. تحريم مي‌تواند سد راه جنگ شود. جنگی که در چشم‌انداز است."
 
و می نويسد: "زمان را نبايستی از دست داد. به نظر من تحريم مي‌بايستی تشديد و تسريع شود تا کارساز باشد."
 
در عين حال از نظر مصداقی نوشتن و تاکيد بر اين که "تحريم يعنی احتکار، گرانی، کمبود، تورم، بيکاری، محروميت از ابتدائي‌ترين نيازمندي‌ها", "يک دروغ بزرگ است."
 
باز هم او می نويسد که رژيم: "با واردات ۵۰ ميليارد دلاری به ظاهر در دهان مردم را بسته‌ است اما کشور و اقتصاد را به نابودی کشانده.."
 
و می نويسد:"با فروش نفت و تزريق پول آن به جامعه رژيم روی پا ايستاده است."
و می پرسد: "برای سرنگونی رژيم و آماده سازی شرايط برای به ميدان آمدن مردم بايستی منابع حياتی مالی رژيم را قطع کرد. مگر در هر جنگ واقعی قبل از هر چيز شريان‌های حياتی دشمن را قطع نمي‌کنند؟‌"
 
اين ها که از نوشته مصداقی نقل کرده ام فرار از نتايج بديهی تحريم های کارساز است. او از يک سو طرفدار "تشديد و تسريع" تحريم است تا تحريم "کارساز" باشد. "کارساز" بودن که از نظر او "آماده سازی شرايط برای به ميدان آمدن مردم" است بايد از طريق "قطع" "منابع حياتی مالی رژيم" صورت بگيرد. يعنی رژيم نتواند با "واردات ۵۰ ميليارد دلاری به ظاهر در دهان مردم را" ببندد و پولی در بساطش نباشد که با "تزريق پول به جامعه" بتواند سرپا بايستد. از سوی ديگر کاملا روشن است که در جامعه ای که به قول مصداقی با واردات ۵۰ ميلياردی سر پا بند است, قطع اين واردات به کمبود شديد مايجتاج عمومی و به احتکار و گرانی و بيکاری و محروميت از ابتدايی ترين نيازمندی ها می انجامد. ولی او در قالب انکار چنين پيامدهايی در دوره جنگ ايران و عراق می گويد که اين "يک دروغ بزرگ است."
 
از دو حال خارج نيست: يا مصداقی خواستار "تحريم کارساز" است که در اين صورت همانطور که ناچار شده در لابلای نوشته اش اشاره کند خواهان آن است که رژيم نتواند درآمدهای عظيم نفت و گاز را صرف واردات ميلياردی کند, که در اين صورت مردم از دسترسی به کالاهای اساسی محروم خواهند شد و قحطی و گرسنگی شکل خواهد گرفت, يا اين که او تحريم کارساز نمی خواهد. در اين صورت قطع شريان های مالی را که مستقيما به تامين مايجتاج مردم ايران مربوط است نمی تواند خواستار شود.
 
نمی توان "تحريم کارساز" خواست و قحطی و گرسنگی و مرگ و مير توده ای و احتکار و بيکاری و محروميت از ابتدايی ترين نيازمندی های ملت ايران را نخواست. خواست "تحريم کارساز" در درجه اول يعنی خواستن همين فقرات. اعمال تحريم قبل از اين که رژيم را از پا بياندازد و اصلا برای اين که بتواند در اين جهت سمت گيری کند اول بايد گرسنگی و قحطی را در ميان مردم به حد اعلا برساند يعنی اول بايد مردم را از پا بياندازد. تحريمی که نتواند چنان تاثير مخربی بر سطح زندگی مردم بگذارد که آنها را به انفجار وادارد, فشاری هم بر رژيم وارد نخواهد ساخت. تصور تحريم های "کارساز" که گويا به مردم کار ندارد, يا کار زيادی ندارد ولی رژيم را از پا می اندازد, وجود ندارد. مصداقی و همه طرفداران تحريم خوب است آن فقراتی از تحريم اقتصادی را که "کارساز" است و رژيم را از پا می اندازد, ولی طبق ادعای آنها به مردم ارتباط چندانی پيدا نمی کند به طور مشخص نام ببرند.
 
فلسفه تحريم ها در ميان اعمال گران اصلی تحريم ها عبارت است از راه اندازی انفجار و شورش داخلی از طريق ايجاد قحطی و گرسنگی و فشار بر مردم. در نگرش طراحان تحريم ميزان موفقيت تحريم ها و "کارساز" شدنش ارتباط مستقيمی با شدت فشار بر مردم دارد. اگر سطح فشارها در حدی نباشد که به شورش گرسنگان منجر شود و يا نتواند مردم را به چنان استيصالی بکشاند که به هر تجاوز خارجی به صورت منفعل تن بدهند, تحريم ها کارساز نبوده است. به همين دليل است که با وجود قتل نيم ميليون زن و کودک و پير و جوان بيگناه عراقی در اثر تحريم جنايتکارانه آمريکا و "جامعه بين المللی", بالاخره اين کشور با حمله نظامی آمريکا به خون نشست, زيرا تحريم ها مردم را از پا درآورد, اما رژيم صدام را سرپا نگهداشت. (۱) اصلی ترين مجرای فشاری که تحريم در بينش طراحان آن بايد بر يک رژيم سياسی وارد سازد همين از پا انداختن مردم است. وگرنه اگر منابع مالی رژيم در اثر تحريم ها تا حدودی محدود شود و تا حدودی آسيب ببيند, معلوم است که رژيم به خاطر اين محدوديت ها از تجهيز نظامی و اختصاص بودجه به دستگاههای خود و تقويت آنها خودداری نخواهد کرد, بلکه به عنوان سرپلی فشارهای وارده به خود در اثر تنگناهای مالی را مستقيما به مردم منتقل خواهد کرد. مصداقی و همفکران او با تناقض گويی در باره تاثيرات تحريم ها بر مردم ايران و تلاش برای پنهان کردن عوارض تحريم ها نمی توانند همدستی با شکنجه گران جهانی به سرکردگی آمريکا که بر خود نام "جامعه بين المللی" نهاده اند در شکنجه مردم ايران را پرده پوشی کنند. خواست "تحريم کارساز", يعنی خواست شکنجه توده ای مردم ايران.
 
 
د: ستايش همدستی با شکنجه گران تحت عنوان بهره برداری از شرايط مساعد, و تحقير آزاديخواهان
 
ايرج مصداقی ضمن تکرار استدلال عمومی همفکرانش در حمايت از تحريم های غرب در قبال ايران تلاش می کند آن را به نام بهره برداری از "شرايط مساعد" و البته با حمله به طرفداران مبارزه توامان با ارتجاع حاکم و امپرياليسم متجاوز آمريکا توجيه کند.
در مورد فقره اول او اين سوال را در برابر خود می گذارد که: "موافقان تحريم مي‌گويند که مي‌بايستی از فرصت به دست آمده در جهت منافع مردممان استفاده کنيم، منظور چيست؟ يعنی چشم به نيروهای خارجی و در اين جا آمريکا و اروپا ببنديم و از آن‌ها بخواهيم که کاری برايمان انجام دهند؟ آيا اين بوی وابستگی به امپرياليسم و نوکری اجانب را نمي‌دهد؟"
 
و در پاسخ سوال خود می نويسد: "واقعيت را نمي‌توان انکار کرد يا آدم عاقل چنين کاری نمي‌کند." و بعد برای تشريح "واقعيت" مورد نظرش يک قرن مبارزه مردم ايران برای آزادی را به نحوی تفسير می کند که بدترين نقطه ضعف اين مبارزات, يعنی تاثير گرفتن شديدش از "فشارهای خارجی" عملا به "اصلی ترين نقطه قوت آنها تبديل می شود. او با اشاره به اين که "تمامی تغيير و تحولات چه مثبت و چه منفی در طول يک صد سال گذشته در کشور ما به نوعی با شرايط بين‌المللی و منافع قدرت‌های بين‌المللی گره خورده است." نتيجه می گيرد که بايد "زرنگی" کرد و از اين قدرت های بين المللی استفاده کرد و نه فقط استفاده کرد که حتی استراتژی و تاکتيک خود را هم بر جلب مساعدت آنها و به دست آوردن حمايت آنها بنا کرد.
او در اين نتيجه گيری فراموش می کند که اتفاقا همين دخالت قدرت های بيگانه در شکست انقلاب مشروطه, و شکل گيری نيم قرن استبداد سلطنتی و بعد ربع قرن استبداد مذهبی نقش شومی بازی کرد. از نظر مصداقی دخالت بيگانگان بد نيست, فقط بايد مثل خمينی "زرنگ" بود و از آن استفاده کرد. تو گويی بيگانگان فقط به اين منظور در امور ايران دخالت می کردند و می کنند که کسانی از آنها استفاده کنند و بر قدرت دخالت گری شان سوار شوند و خر مرداد خويش را برانند و خود اين قدرت های بيگانه هيچ نقش و نفع ويژه ای در اين دخالت ندارند و در جهت اين نفع نيروهای سياه و آلت دست خود را تقويت نمی کنند و جابجايی های سياسی و مهره چينی و شکل های توطئه های مورد نياز آن را در اين جهت سامان نمی دهند.
مصداقی در عين حال به سرنوشت تلخ اين پناه برده گان به "منافع قدرت های بين المللی" و رسوايی و ننگ ابدی که برای خود در تاريخ ايران خريده اند انديشه نمی کند چرا که در عطش استفاده از شرايط بين المللی می نويسد:"يکی از مهم‌ترين دلايل شکست عمليات فروغ جاويدان مجاهدين در سال ۶۷ اين بود که حمايت جهانی را همراه خود نداشت. منافع غرب هم‌سو با آن نبود. شرايط بين‌المللی اين اجازه را نمی داد که مجاهدين پيروز شوند."
 
کاملا روشن است که اين نظر, مردم ايران, و خواست و اراده و ظرفيت و تمايل آنها را ناديده می گيرد. تو گويی مردم توده بی شکلی هستند که استبداد داخلی و قدرت های بين المللی چه در اتحاد با هم و چه در دشمنی با يکديگر بر سرشان می زنند و از آنها سواری می گيرند. بنابراين موضوع اصلی و هميشگی و تعلل ناپذير هر آزاديخواهی نبايد اين باشد که اراده مردم را در جهت منافع خود آنان سازمان دهد, خواست و مطالبات اصلی آنها را از طريق کار و زندگی در ميان خود آنان بشناسد و بر پرچم خود بنويسد و سازماندهی آنها را مشغله اصلی و حياتی خود بداند, بلکه اين است که حمايت قدرت های بين المللی را از عمليات مسلحانه خود به دست آورد. اگر اين حمايت را داشته باشد, پيروز است؛ نداشته باشد شکست خورده است. در "عمليات فروغ جاويدان" اين حمايت را نداشت, شکست خورد, حالا می خواهد آن را بدست بياورد که دوباره شکست نخورد.
 
مصداقی و همفکران او سال هاست از مردم ايران و مبارزه اين مردم, دردها و مشکلات آنها, خواست هايشان, اراده شان, نيازها و هدف ها و مطالباتشان بکلی بريده اند. آنها در سنگر دشمنان اين مردم به سوی آنها شليک کرده اند, و حالا نيز چنان که خود در قالب جمع بندی از "عمليات" گذشته شان در کادر تحليلی به تلويح بيان می کنند همه سياست شان اين است که به هر نحوی شده نظر مثبت آمريکا را برای مورد بهره برداری قرار گرفتن به عنوان ابزار سرنگونی رژيم اسلامی به دست آورند تا ديگر مثل عمليات "فروغ جاويدان" شکست نخورند.
 
بيگانگی از مردم يکی از ويژگی های اصلی فرقه های واپسگراست؛ عاملی که همدستی با شکنجه گران "جامعه بين المللی" در شکنجه مردم ايران از طريق تحميل کمبودهای ناشی از تحريم و يا وابسته کردن تاکتيک و استراتژی فرقه به منافع قدرت های بيگانه اشغالگر و توصيف اين موارد به عنوان "زرنگی" و استفاده "از فرصت‌های به دست آمده در سطح بين‌المللی ..به نفع مردم" را نزد آنان قابل فهم می سازد و بيشتر از آن, البته تحقير تلاش و مبارزه مستقل برای سازماندهی پيکار مردم ايران عليه استبداد و "آبکی " خواندن آن را.
 
ايرج مصداقی در دفاع از تحريم شديدا به هر نوع اعتراض مستقل به ارتجاع و امپرياليسم حمله می کند و به شکلی تحقيرآميز مورد تمسخر قرار می دهد. از نظر او و همفکرانش گفتن و نوشتن اين که:"بايد با تلاش های جمهوری اسلامی برای دستيابی به سلاح های هسته ای، شيميايی و ميکروبی و هر نوع سلاح کشتار توده ای، به طور قاطع به مخالفت برخاست" تا زمانی که در چهارچوب فشار آمريکا قرار نگيرد, و در آن حل نشود و يا با حمايت از تحريم مردم ايران همراه نشود "آبکی" است. به همين جهت او می پرسد:"مخالفت قاطع" که از آن نام برده‌اند به چه معناست و چگونه عملی مي‌شود؟ فرق آن با "مخالفت غير قاطع و آبکی" چيست؟"
 
و بعد سرکوفت می زند که:"در حالی که از عهده‌ی برخورد با يک راديو محلی در يک شهر اروپايی که هيچ‌ قدرتی ندارد و از يکی دو نفر تشکيل شده بر نمي‌آيند دائماً بر طبل مبارزه‌ی بي‌امان همزمان با جمهوری اسلامی، امپرياليسم آمريکا و هم‌پيمانان اروپايي‌اش و بخش‌های ديگر اپوزيسيون مي‌‌کوبند. اين دسته از افراد و گروه‌های سياسی حتا از برپايی يک تجمع چند ده نفره در اروپا نيز عاجزند."
 
اولا اگر اپوزيسيونی که "دائماً بر طبل مبارزه‌ی بي‌امان همزمان با جمهوری اسلامی، امپرياليسم آمريکا و هم‌پيمانان اروپايي‌اش ..مي‌‌کوبد" چنان وضع رقت باری دارد که ده نفر را نمی تواند در اروپا سازمان دهد, ايرج مصداقی و همفکرانش چرا اين همه به خودشان زحمت می دهند که خط فکری آنها را در هم بشکنند؟ اگر خط سياسی آنها در ميان مردم ايران همراهان و همفکرانی ندارد مصداقی چرا برعليه آنها مقالات بلند می نويسد و اينجا و آنجا مصاحبه می کند و همفکرانش به شيوه سازماندهی شده به حمله سياسی به آنها می پردازند و شکستن خط مخالفت با تحريم را در دستور کار خود گذاشته اند؟
 
ثانيا: اگر بنا بر قياس است, من خوانندگان منصف را به قضاوت می خوانم: آيا تاکيد و پافشاری بر مخالفت قاطع با دو دشمن داخلی و خارجی ملت ايران, يعنی استبداد آخوندی و آمريکا و متحدانش "آبکی" است يا پرسه زدن در راهروهای پارلمان های اروپايی به دنبال کسب حمايت از نمايندگان برای فرقه خويش؛ و قربان صدقه رفتن برای سناتورهای آمريکايی به قصد تاييديه گرفتن از آنها؟
 
ايستادن کنار مردم ايران و فرياد زدن حق آنها, حتی اگر فريادی رسا نباشد, مسلما با ايستادن در کنار دژخيمی به نام "جامعه بين المللی" و حمايت از بستن مردم ايران به تخته شلاق تحريم ها قابل قياس نيست.
 
ثالثا: اگر فرض کنيم و فقط فرض کنيم که آش واقعا همانقدر شور است که مصداقی دوست دارد وانمود کند, او و همفکرانش چرا گمان می برند که تنها شق مقابلش همراهی با سياست آمريکا و حمايت از تحريم است؟ چرا فکر می کنند که اگر ثابت کنند که چپ و آزاديخواهان ايران ناتوان هستند و سطح مبارزه مردم ايران ضعيف است, جاده برای همسويی با سياست آمريکا صاف شده است؟
 
سال گذشته در ايران بيش از ۵۰۰ حرکت اعتراضی بزرگ و کوچک در سطح دانشگاهها, کارخانه ها و مجامع عمومی, صورت گرفته است. کسی که مردم ايران را تحقير نمی کند, و به جای مبارزه آنها به قدرت های بيگانه و به راهروهای پارلمان های اروپايی و سنای آمريکا پناه نمی برد, همين مبارزات نقدا موجود مردم ايران را می تواند نقطه عزيمت کند در ساماندهی اراده مردم برای برانداختن استبداد.
 
می گويند و شب و روز که اين مبارزات ضعيف است! که مردم ايران ناتوانند! که مردم پراکنده اند! که دستگاه سرکوب خيلی سرکوبگر است! که می زند! که سلاخی می کند! می گويند اين مردم نمی توانند خودشان را بدون کمک آمريکا از شر رژيم اسلامی خلاص کنند. آيا می فهمند چه می گويند: آخر اگر مردم کاملا توانا باشند, و رژيم هم نتواند بزند, به تلاش مضاعف و مبارزه خستگی ناپذير ديگر چه نيازی است؟ تبديل ضعف های جنبش مبارزاتی به بهانه ای برای فرار از مردم و مبارزه و راه جويی و سازماندهی و توجيه همدستی با آمريکا را فقط بايد يک بيماری تلقی کرد.
 
ايرج مصداقی همين تحقير مبارزه و ظرفيت و توانايی مردم ايران و درشت نمايی توان سرکوب رژيم را به نمايش می گذارد وقتی که برای توجيه تحريم ها می نويسد که بدون "تحريم های کارساز", "يک عمر سايه‌ی چنين رژيمی بر سر مردم ايران" خواهد بود. در حالی که هر کس که نمی خواهد يک قرن مبارزه ملت ايران برای آزادی را دوباره به انحراف بکشد, به خوبی می داند که سطح جاری مبارزه مردم هر قدر هم که ناکافی باشد, هيچ نقطه عزيمت ديگر و هيچ نقطه اتکای واقعی ديگری ندارد. پيوستن به همين مبارزه جاری, و شناخت خواست ها و مطالبات واقعی گروههای مختلف اجتماعی سرچشمه حقيقی و واقعی دستبابی به قدرت است.
 
آوازه گران قدرت های قاهر بيگانه هر قدر هم که مردم ايران و نيروهای سياسی آزاديخواه را تحقير کنند و ظرفيت های آنها را به هيچ بگيرند, باز همين مردم هستند که همين امروز و لحظه به لحظه تاريخ خودشان را می سازند. شکست آمريکا در عراق افسانه اتکا به قدرت های بيگانه به عنوان راهی ميان بر در سواری گرفتن از مردم را يک بار ديگر باطل کرده است و افسانه سازان را رسوا و بی نقاب در برابر انظار بيدار جهانی به نمايش گذاشته است. تا پشتوانه مردمی نباشد؛ تا پيوستن به مبارزه مردم نباشد, تا وفاداری بی خدشه به خواست های مردم در کار نباشد, قدرتی واقعی شکل نخواهد گرفت و بدون برخورداری از قدرت واقعی, حاصل يا تنيدن به درون پيله خويش و تبديل شدن به فرقه ای بريده از آمال و آرزوهای مردم و زندگی روزمره آنهاست يا آويزان شدن به قدرت های سلطه گر.
 
روی سخنم با همه آنهاست که خيال می کنند "زرنگ" هستند و در حالی که رابطه ای با مردم ايران و مبارزه آنها ندارند به ايده بهره برداری از فشار خارجی, باور کرده و به اردوی دشمنان خارجی ملت ايران رو آورده اند: منشا لايزال قدرت مردم اند. بدون پشتوانه مردمی, قدرت و اعتباری حتی برای چانه زنی و سازش وجود نخواهد داشت و به تبع آن, جايی هم برای بهره برداری از "فرصت های بين المللی" نخواهد ماند. جريانی مثل آ. ان. س توانست از فرصت های بين المللی به نفع درهم کوبيدن آپارتايد به طرز محدودی استفاده کند, زيرا قلب و جان ميليونها سياه آفريقايی را پيش از انديشه به "فرصت های بين المللی" فتح کرده بود و در زمين سخت و نامساعد آپارتايد سال ها با سخت کوشی و استواری و در اتحاد با حزب کمونيست بذرهای مقاومت را کاشته بود و ميليونها سياه زحمتکش را سازمان داده بود. آ. ان. س به عنوان يک جريان ريشه دار توانست به پشتوانه مردمش امتياز بگيرد, بدون اين که خود را بفروشد, اما اگر تنها پشتوانه موجود تحقير مردم ايران و انکار توانايی ها و ظرفيت های آنها برای توجيه آويزان شدن از دامن "جامعه بين المللی" باشد, در اين صورت اين "جامعه بين المللی" است که تاريخ مصرف و ضوابط خدمت و سطح دستمزد خادمان خود را تعيين خواهد کرد و به محض اين که ديگر خدمت آنها را به منافع خود مفيد نداند, آنها را کنار خواهد گذاشت.
 
ايرج مصداقی به خوبی می داند و در نوشته اش هم اشاره کرده است که قدرت های بين المللی دوست و دشمن ندارند, بلکه منافع دارند. بنابراين او بايد بداند که همين قدرت ها پای منافع شان که در ميان باشد به سادگی هر سری را زير آب می کنند. مگر صدام زمانی از خودشان نبود؟ نديديد چه بلايی بر سرش آوردند؟ آنها نيم ميليون زن و مرد و پير جوان عراقی را در اثر تحريم ها کشتند, و گفتند: "می ارزيد!" هزاران خانه را با موشک و بمب های اسراييلی در جنوب لبنان با خاک يکسان کردند و در برابر تريبون های جهانی با کمال بی شرمی گفتند: اين "درد زايمان خاورميانه نوين است".
 
ايرج مصداقی و همفکران او بدانند که همانطور که تاريخ مصرف شان برای صدام حسين کوتاه بود, برای "جامعه جهانی" هم احتمالا بسيار کوتاه خواهد بود. او و همفکرانش اگر بخواهند انقضای مهلت شان را به تاخير بياندازند به خيلی بيشتر از اطلاع رسانی به آمريکا, و حمايت از تحريم و درهم کوبيدن مخالفان تحريم و تحقير مبارزه مردم و حمله به چپ و آزاديخواهان احتياج خواهند داشت.
 
در دنيای سرد و تيره روشنفکران کنفورميست ايرانی تاريخ سازان واقعی هميشه غائب اند و نگاه به دست قدرت ها هميشه غالب, و اين نخبه گان ژنرال مسلک بی لشکر که مثل روستايی قحطی زده ی در حسرت باران چشم به کائنات قدرت دارند, عبرت نمی گيرند از قضاوت تلخ تاريخ.
حرف من روشن است: آنان که به نام "نخبه", "فعال حقوق بشر", "سرنگونی طلب", "ليبرال", "مجاهد" يا هر عنوان ديگری در اين دوره دشوار, که دو ارتجاع داخلی و جهانی در مصاف با هم موجوديت و بود و نبود ملت ايران را هدف گرفته اند, به يکی از اين دو قطب زور و جنايت بپيوندند, شريک و همدست دشمنان مردم ايران هستند.
 
---------------------------------
۱- مصداقی در جايی از نوشته اش به تفاوت های ايران و عراق اشاره کرده است. من هم به برخی از تفاوت ها اذعان دارم: عراق در آستانه تحريم ها به گفته دوست و دشمن ساختار زيربنايی منحصر به فردی در خاورميانه داشت. از سيستم تامين اجتماعی نسبتا کارايی برخوردار بود, سطح بهداشت و درمان و آمورش بالا بود. اما تحريم به شهادت آمارهای سازمان ملل در چنان جامعه ای جان نيم ميليون شهروند بيگناه را گرفت, در حالی که ايران در آستانه تحريم ها کشوری است که در اثر سياست ويرانگر تعديل اقتصادی با شکاف عظيم طبقاتی, ساختار ويران اقتصادی, فقر گسترده, و توده دهها ميليونی حاشيه نشين و تهيدست, و لشکر انبوهی از معتادان و بی خانمانان, کليه فروشان, تن فروشان و... روبروست. يعنی در برابر تحريم ها به مراتب آسيب پذيرتر و بی دفاع تر از عراق است, بويژه در برابر تشديد و تسريع تحريم ها! جمهوری اسلامی مردم ايران را تا حالا "نيم کش" کرده است, تحريم گرايان می خواهند اين توده لگدمال شده همه چيز باخته را با تحريم شديد و سريع "تمام کش" کنند. اگر معادل آماری دفاع از تحريم در عراق ۵۰۰ هزار نفر است, معادل آماری دفاع از تحريم های شديد و کارساز در ايران چندين برابر بيش از اين خواهد بود. دفاع از کشتار ميليونی تهيدستان ايرانی نتيجه اجتناب ناپذير دفاع از تحريم های شديد و کارساز است.
مقاله ايرج مصداقی را در لينک زير بخوانيد:

http://www.roshangari.net
/as/sitedata/20070130004456/20070130004456.htm

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول