با «ويراست» يا بی «ويراست»، وقت عبور از کليت
نظام است! |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
در پای اين مقاله، کامنتی نوشته
شده بود که من در ارتباط با آن، توضيحاتی به اختصار
داده بودم. آن توضيحات را به صورت جداگانه در سايت
آورده ام با عنوان:
کامنتی بر يک مقاله (تا آن
زمان که پرده بر افتد چه ها کنند)
توصيه می کنم که بعد از خواندن مقاله يی که پيش رو
داريد، به آن نوشته نيز مراجعه کنيد. در لينک زير:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/com.html
مقاله ی ديگری هم در تاريخ دهم تيرماه ۱۳۸۹ که بخشی از
اين مقاله، در ارتباط با آن قرار دارد نوشته شده است
که می توانيد آن را در يکی از اين دو لينک در
همين سايت بخوانيد:
www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/jonbesh-010710.html
www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-altn.html
محمد علی اصفهانی
۱۶ اسفتد ۱۳۸۹
از ۲۵ بهمن به بعد، در مجموعه ی معادلات
ميان مردم و حکومت چيزی تغيير کرده است.
سخن در اينجا از اعلام چندين و چندباره ی حضور جنبش، و نقطه ی
پايان نهادن بر پاره يی توهمات (چه در پوزيسيون و چه در
اپوزيسيون) در باره ی فروکش کردن فرضی و يا حتی تمام شدن کار
جنبش نيست.
سخن در اينجا از ورود جنبش به يک نقطه ی عطف کيفی است که
الزامات خود را می طلبد. الزاماتی ديگرگون. هم در شکل و هم در
محتوا.
بازداشت نيمه رسمی «همراهان جنبش» (با هر زاويه يی که با اين
افراد داشته باشيم يا نداشته باشيم) هزينه ی پايداری و استقامت
و وفای به عهد اينان با توده های جنبش، و موقع شناسی همراه با
پذيرش شرافتمندانه ی همه گونه عواقب کوتاه نيامدن در ماجرای
دعوتشان از مردم به راه پيمايی در ۲۵ بهمن است. و اين را هم
اگر ـ به درستی ـ با موقعيت جديد جنبش جمع کنيم، بايد الزامات
جديد ورود به مرحله ی کيفی جديد را در محور های زير، نه خلاصه،
بلکه نشانه کنيم:
۱ ـ پايان هر نوع اميدواری يا توهم يا هر چيز ديگر نسبت به
امکان تحقق خواست های حتی اوليه ی جنبش، در شرايط ادامه ی بقای
نظام کنونی که استوار بر پايه های عينی و ذهنی و تئوريک و عملی
غير قابل انعطاف خودش است.
۲ ـ و به تَبَع آنچه در بالا آمد، ضرورت تعيين و تبيين
استراتژی و تاکتيک های جنبش با چشم انداز از ميان برداشتن نظام
موجود در کليت آن.
۳ ـ متمرکز نکردن نيروی خود بر:
ـ ويراستن گاه در مواردی شبيه به بازتکثير منشور های از پيش و
به تناسب مراحل پيشين تهيه شده؛ و يا به مطرح کردن دوباره ی آن
ها. من هنوز هم نمی توانم انگيزه ی انتشار ناگهانی «ويراست دوم
منشور جنبش» را که قبل از ورود به مرحله ی کيفی جديد تهيه شده
بود، آن هم در غياب خود موسوی و کروبی که تدوين کنندگان آن
بودند، به درستی درک کنم.
منتشر کنندگان اين ويراست دوم در غياب موسوی و کروبی، البته می
توانند به آن بخش از منشور استناد کنند که بر ضرورت بازنگری
منشور و در خواست از مردم در کمک به اين بازنگری تأکيد کرده
است. اين، برای خودش استدلالی است، اما (راستش را بخواهيد) مرا
نمی تواند زياد قانع کند.
ـ بيش از اندازه ی لازم پرداختن به نقد و بررسی اين منشور در
حال حاضر، با توجه به بی ثمر بودن بحث بر سر موضوعی که زمان
بحث بر سر آن يا گذشته است، يا نرسيده است، و يا به اعتقاد من
اساساً در شرايط کنونی می تواند به جای حرکت به جلو، توقف در
گذشته (توقفِ همراه با احساس کاذب حرکت) را در پی داشته باشد.
۴ ـ چه بخواهيم و چه نخواهيم، چه باب طبع ما باشد، و چه باب
طبع ما نباشد، چه با توان بعضی از افراد و نيرو های حاضر در
جنبش ما همخوان باشد، و چه با توان بعضی از افراد و نيرو های
حاضر در جنبش ما همخوان نباشد، ما نياز به انطباق خود با
شرايطی داريم که بر ما تحميل شده است. به خصوص بعد از آنچه با
«همراهان جنبش» کرده اند و بهايی سنگين تر از هر چه فکر می
کنند نيز بابت آن خواهند پرداخت. انطباق فعال؛ و نه انطباق غير
فعال. انطباق فعال به معنای تغيير دادن شرايط به جای تسليم به
آن. همانگونه که پيشتر به تقصيل توضيح داده ام.
(۱)
۵ ـ شرط اين انطباق فعال، عبور از نظام کنونی است. و اين می
تواند به صورت های مختلف، مورد بحث و بررسی و ارزيابی و سنجش
خرد جمعی قرار گيرد.
عبور از نظام کنونی، نه با آرمان گرايی های زيبا امکان پذير
است؛ نه با ماجراجويی ها و آوانتوريسم بعد از سی خردادی، نه به
دست «قهرمانان» و «پيشتازان»ی که از «سرشت ديگر» هستند و ماحصل
«قهرمانی» ها و «پيشتازی» هاشان، امروز ـ در سرانجام محتوم و
پيش بينی شده ی خود ـ به شکل ايراد سوگند وفاداری و نوشتن
استغفارنامه برای بيگانه ترين بيگانگان، و به تعبير زننده و
واقعاً برخورنده ی خود همان ها «ابزاری از جعبه ی ابزار» شان
شدن در برابر ديدگان همه است؛ نه با کمک خواستن از کسانی که
رؤيای «خاورميانه ی بزرگ» شان را بيداری توده های همان
«خاورميانه ی بزرگ» در هم آشفته است. (اصطلاح «خاورميانه ی
بزرگ»، اصطلاح ساخته و پرداخته ی نئوکان هاست که يک مجموعه ی
کامل ايده ئولوژیک و ارزشی را تشکيل می دهند، ولی ـ از سر
اشتباه ـ معمولاً فقط شاخه ی سياسی آن ها به چشم می آيد.)
عبور از نظام کنونی، بايد به اراده ی خود ما و به دست خود ما
باشد.
۶ ـ جنبش سراسری مردم ايران، کرامت وجود (و نه موجود) ی به نام
انسان، آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و اقتصادی، هويت فردی و
مدنی، و در روابط خارجی اش سياست موازنه ی منفی را که همزيستی
مسالمت آميز از موضع قدرت با «جامعه ی جهانی» است در ذات و
گوهر خود دارد. و درست به همين دليل، دشمنان خارجی ايران از آن
متنفرند و به هر طريق ممکن کوشيده اند و خواهند کوشيد تا مانع
پيروزی اش شوند. به خصوص «باز» ها و مافيا های وابسته به آن
ها، و دولت اسراييل، که بهترين يار و ياور و متحد عينی خود در
عمل، يعنی احمدی نژاد را بدون جايگزين کردن مهره های گوش به
فرمان بر نخواهد تافت. (۲)
تلاش در جهت آلترناتيو سازی در مقابل اين جنبش بی دليل نيست.
بی خود يک عده از همين «باز» ها در روز های اخير به ميدان
نيامده اند، و محض رضای خدا و يا برای نجات دادن و آزاد کردن
مردم ايران نيست که مرتباً به اين طرف و آن طرف عالم سفر می
کنند و کنفرانس و سمينار و سمپوزيوم و جلسه برای يک تشکيلات
سياسی ـ نظامی مخصوص برگزار می کنند.
قصد ورود به اين مبحثِ بسيار گسترده (و تلخ) را ندارم؛ ولی به
مصداق «چون که صد آمد نود هم پيش ماست»، فقط اشاره به ليست چند
تن از کسانی که در روز های اخير بر فعاليت خود به صورت حيرت
انگيزی برای «آزادسازی» مردم ايران از طريق آن تشکيلات افزوده
اند شايد ضروری باشد. اشاره يی بسيار کوچک به ليستی بسيار بزرگ
و متشکل از طيف گسترده يی از جنايتکاران همه ی اطراف و اکناف
عالم:
ـ تعداد قابل توجهی از وزيران کابينه ی بوش، با همين عنوان
وزير کابينه ی بوش.
ـ دو رييس سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا يا همان سی آی ای
معروف، مايکل هيدن، و جيمز وولسی.
ـ رييس سابق اف بی آی، لوييس فری.
ـ رييس ستاد مشترک ارتش بوش در قتل عام مردم خاورميانه، پيتر
پيس.
ـ رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در ۲۰۰۱ ـ ۱۹۹۷ هيو شيلتون.
ـ دادستان اسبق و وزير دادگستری جرج بوش دادگستر و عادل و
پايبند به موازين حقوق بشر مخصوصاً در مورد «تروريست» ها،
مايکل موکيسی.
ـ وزير امنيت داخلی جرج بوش، تام ريچ.
و حتی يکی دو مشاور قبلی يا غير رسمی باراک اوباما. (به ياد
داشته باشيم که مثلاً جان بولتون، برای انتصاب به سمت نمايندگی
آمريکا در سازمان ملل متحد، از فرط منفور بودن و سوابق بی
نهايت آلوده اش نتوانسته بود رأی همه ی نمايندگان حزب حاکم در
زمان بوش را کسب کند، و چند تن از «باز» های حزب دموکرات با
رأی دادن به او به کمک بوش شتافتند.)
بشمار همين طور تا به آخر.
و برگرد همين طور از آخر به اول.
به:
ـ جان بولتون، که به تفصيل در باره ی او و اصل و نسب سياسی ـ
مافيايی ـ جنايی اش، خيلی پيشتر از اين ها در سال ۱۳۸۴ نوشته
بودم. (۳)
ـ رودی جوليانی، شهردار نيويويورک، قبل و بعد از حمله ی
تروريستی يازده سپتامبر. کسی که برای حفظ «امن و امان شهر»، از
بی رحمانه ترين شيوه ها استفاده می کرد، و تا به آنجا نيز در
خدمت اسراييل قرار داشت و دارد که همين چند سال پيش، در مراسمی
که در نيويورک به مناسبت بزرگداشت قرار و مدار بی قرار و بی
مدار «صلح فلسطين و اسراييل» برگزار شده بود، حتی بر خلاف
«اظهار تأسف» قلابی سران دولت وقت اسراييل، حاضر نشد ياسر
عرفات شهيد را به شهر نيويورک راه بدهد، و عربده می کشيد که:
من هرگز به اين تروريست که دستش به خون اسراييلی ها آلوده است
اجازه نمی دهم که شهر ما را با حضور خود کثيف کند. (او اين
تشکيلات را «اميد مردم ايران» ناميده است!)
ـ ايلنا رُز لِهتينن که با پيروزی نئوکان ها و جمهوری خواهان
نزديک به آن ها، در حال حاضر رياست کميته ی روابط خارجی کنگره
ی آمريکا را به عهده دارد، و همين دو سه روز پيش اعلام کرد که
ما از حالا بايد برای پيروزی مک کين در انتخابات سال آينده ی
رياست جمهوری آمريکا فعاليت کنيم.
و مک کين، همان رقيب شکست خورده ی اوباماست که اجرای ترانه ی
«بمب! بمب! بمب! ايران را بمباران می کنيم!» يکی از شاهکار های
هنری او در تلويزيون به هنگام تبليغات انتخاباتی بود. و همان
کسی است که در پاسخ خبرنگاری که از او پرسيده بود آخر شما چه
طور دلتان می آيد مردم ايران را با بمباران و حمله ی نظامی
بکشيد پاسخ داده بود: «من دلم به حال آن ها بسوزد؟»
و ده ها مهره ی ريز و درشت اين درندگان در اروپا، مثل خوزه
ماريا آزنار، از بنيانگذاران فعال «جمعيت دوستان اسراييل». و
غيره و غيره و غيره.
ـ تعدادی از شيوخ مرتجع عرب، افراد برجسته يی از حزب بعث عراق
که در خارج از عراق به خدمت آمريکا درآمده بودند و به هر طريق
ممکن، به بوش برای آماده سازی افکار عمومی برای حمله ی نظامی
به عراق کمک می کردند. از جمله هر روز خبر و گزارش در باره ی
سلاح های کشتار جمعی و بمب اتمی و تأسيس مراکز آموزش تروريسم
به وسيله ی صدام را به دستور سروران آمريکايی خود در سراسر
جهان پخش می کردند.
ـ موجوداتی مثل اياد علاوی نخستين «نخست وزير» دست نشانده ی
آمريکا پس از اشغال عراق، که از همان نوع نوری مالکی ها هستند،
و نزاع اصلی اشان با دسته ی اخير، بر سر تقسيم هرچه بيشتر و
بهتر غنائم به دست آمده از تجاوز آمريکا و انگلستان و نيرو های
ائتلاف به عراق است و بس....
پرداختن به اين قضيه، مقاله و مقاله های متعدد ديگری را می
طلبد، و اصلاً موضوع جداگانه يی است؛ و بهتر آن است که بگذاريم
و بگذريم و فقط سه نکته را هم اضافه کنيم:
ـ نظام در گل فرو مانده ی ولايت و خلافت، از يک سو با چسبانيدن
جنبش به اين جريان، و از سوی ديگر با به شهادت رسانيدن اسيران
شريف و آرمانگرای علاقمند يا منتسب به علاقمندی به اين جريان،
خود را در خدمت گردانندگان اين جريان قرار داده است. و اين
چندان هم غير طبيعی نيست؛ چرا که معمولاً دو دشمن اينچنينی، در
عين دشمنی مطلق با هم، به يکديگر نيازمندند و هر کدامشان علت
وجود خود را در ارتباط با وجود آن ديگری توضيح می دهد.
ـ اتهامات ابلهانه ی فرافکنانه يی نظير دست داشتن اين جريان در
کشتار مردم در تظاهرات، که اين روز ها مستقيماً، هم به وسيله ی
حکومت، و هم به وسيله ی پاره يی سايت های خارج از کشوری مشکوک
به همکاری با دستگاه های امنيتی حکومت، به طرز عجيب و در ابعاد
بسيار وسيع و اشکال گوناگون اما با محتوای واحد تبليغ می شود،
مبتذل تر از آن است که احتمالاً خر ملا نصرالدين هم بتواند آن
را جدی بگيرد.
ـ دست اندازی به ساحت حتی دور ترين افراد منسوب يا وابسته به
اين جريان، از سوی جنايتکاران حاکم بر ميهن ما، بدون هيچ برو
برگرد و الّا و امّايی به معنای دست اندازی به حريم تمام مردم
ايران است؛ و جزئی است از دشمنی آنان با تمامی فرزندان ايران.
اگر بحثی در کار باشد ـ که هست ـ بحثی است ميان فرزندان ايران
با يکديگر در چگونگی مقابله با دشمنان سوگند خورده ی مشترکشان
يعنی کليت نظام کنونی، و به خصوص نيرو ها و نهاد های سرکوبگر
نظامی و اطلاعاتی و قضايی آن.
اهريمن جماران و کارگزارانش بايد بدانند که آنجا که پای خون
فرزندان ميهن به ميان می آيد، سبز و سرخ و سفيد و زرد و نارنجی
و بنفش و آبی و رنگين کمانی و بی رنگ و کرد و ترک و بلوج و عرب
و آذری و همه و همه دست در دست هم دارند و تا سرنگونی اين
سفلگان از پای نخواهند نشست، و پاسخ هر قطره خون پاک به خاک
ريخته را و هر جان سربلندِ به دار آويخته را به اينان خواهند
داد. در آينده يی که خود اين ها نيز ديگر می دانند که سخت
نزديک است...
۷ ـ و حالا که عبور از نظام در کليت آن، نه از طريق آويزان شدن
به دشمنان ايران می گذرد، و نه از طريق آوانتوريسم، و نه با
چشم اميد داشتن به خود نظام و عناصر تشکيل دهنده ی آن، بايد به
همان مفهوم هميشه مطرح «مسالمت و خشونت»
(۴) نگاهی دوباره انداخت.
مفهومی که در اين مقام، هم نام آن نادرست است و هم صورت طرح
آن.
شايد بهتر باشد به جای مسالمت، از اصطلاح «مبارزه ی مدنی»، و
از آنچه خشونت ناميده می شود، در آنجا که به مردم برمی گردد از
اصطلاح «قهر انقلابی» استفاده کنيم.
و هيچ دليلی وجود ندارد که الزاماً يکی از اين دو، نفی کننده ی
آن ديگری باشد. يعنی می توان از اين هر دو در کنار يکديگر، و
شايد هم اگر لازم شود به عنوان مکمل يکديگر استفاده کرد.
اين ها خطوط کلی محور هايی بود که به اعتقاد من بايد الزامات
جديد ورود به مرحله ی کيفی جديد را در آن محور ها نشانه کنيم.
به هريک از اين محور ها بيانديشيم و در باره اشان بگوييم و
بنويسيم.
به سهم ناچيز خودم هم لازم می دانم که علی الحساب به عنوان
«نُت»، و نه به عنوان خود بحث، در همين ارتباط، به چند نکته ی
زير اشاره کنم و تفصيل هريک از اين موارد را برای بعد بگذارم:
۱ ـ قطعاً مجموعه ی نظام، در پی ۲۵ بهمن، خود را باخته است؛ و
در نتيجه: دو فرصت برای دو طرف وجود دارد. فرصت در طرف دشمن:
خود را جمع و جور کردن و راه های مناسب يافتن. و فرصت در طرف
ما: این امکان را به دشمن ندادن.
پيشتر از اين تأکيد کرده بودم که شخص خامنه ای خواهان دستگيری
موسوی و کروبی است، اما «عاقلان» نظام، يا کسانی که بالادست تر
از او هستند اين را نمی خواهند. به عنوان يکی از نشانه ها به
خرده فرمايش های منصور ارضی پدرخوانده ی مافيای مداحان در
ايران، و مداح محبوب و برگزيده ی مراسم «بيت رهبری»، در همين
دی ماه گذشته، در ارتباط با «سران فتنه» توجه کنيم:
«حرف ما با سران قوا است، شما بيدار شويد... شما سعی کنيد
گرفتار شيطان نشويد. ما امروز خواهش می کنيم اما بعدا جور
ديگری خواهيم گفت. آقا می گويد و آنها طفره می روند و آن را
وتو می کنند.» (۵)
يادمان هست که عامل اصلی حصر منتظری نيز خود خامنه ای بود. تا
جايی که در پی تلاش های ناموفق برای شکستن اين حصر، منتظری
يکبار با صراحت گفت که:
آن آقا [خامنه ای] می گويد تا زنده است نخواهد گذاشت که اين
کار انجام شود. (نقل به مضمون)
برای آن که هرچه بيشتر مانع آن شويم که نظام بتواند خود را جمع
و جور کند و از عواقب ضربه ی گيج کننده ی ۲۵ بهمن و بعد از آن
تا به امروز، بيرون بيايد، حرکت های اعتراضی در تمام اشکال
ممکن و مقدور بايد بدون کوچک ترين وقفه يی ادامه پيدا کنند. نه
مثلاً سه شنبه به سه شنبه. و باز نه مثلاً فقط به صورت
تظاهرات.
در حدود يک ماه قبل، پيشنهادی داده بودم
(۶) که فکر می کنم بسيار کم
هزينه، بسيار عملی، و بسيار پر سر و صدا می تواند باشد، و در
عين حال، هم حضور زنده ی جنبش را مرتباً به خود ما و مردم جهان
و به دشمن اعلام دارد، هم در ما شور و شوق و نيز اعتماد به نفس
بيشتر به وجود بياورد، و هم دشمن را گيج در گيج کند.
پيشنهاد بسيار ساده يی که در همان زمان هم اشاره کرده بودم که
چون يا به موقع خود مطرح نشده است، و يا مطرح کنندگانش مشتی
دلقک بوده اند، انسان در ارائه ی آن کمی پروای نام و ننگ می
کند، اما نبايد چنين باشد.
پيشنهاد من در قالب يک پرسش با پاسخ معلوم، اين بود:
شما فکر می کنيد که با اين شهر های پرترافيک و پر از اتوموبيل،
اگر در ساعات محدود و معينی از روز های مثلاً زوج يا فرد، که
ضمناً پرترافيک ترين ساعات باشند، يکباره به مدت زمانی معين،
مثلاً دو ساعت، بوق های ماشين ها به صدا درآيند چه اتفاقی
خواهد افتاد؟
۲ ـ حالا که نظام، همه ی مرز ها را درنورديده است، ديگر هيچ
دليلی وجود ندارد که در صورت فراهم آمدن امکان و ضرورت، «قهر
انقلابی» را با مبارزه ی مدنی درهم نياميزيم. اما طبعاً اين
کار (اگر قرار بر انجام آن باشد) بايد با ظرافت بسيار، و
کاملاً انديشيده و سنجيده انجام بپذيرد. وگرنه، نتيجه يی معکوس
خواهد داد.
چگونه؟ چگونه انجام دادنش را نمی دانم. اگر کسی می داند، بگويد
و بنويسد. اما چگونه انجام ندادنش را می دانم:
ـ آوانتوريسم و چيز هايی در ادامه ی تز «زدن سرانگشتان رژيم»!
ـ به آتش کشيدن خودرو های افراد معمولی يا وسايل نقليه ی
عمومی، يا مراکزی که برای خدمات عمومی لازمند مثل مغازه ها،
بانک ها، ادارات...
ـ آنارشيسم و هرج و مرج، که هم مطلوب حکومت است برای سرکوب، و
هم مطلوب دشمنان خارجی ايران است برای اجرای نيات خود، و هم
دلسرد کننده ی مردمان عادی.
ـ و از همه بدتر: کمک خواستن از قدرت های خارجی برای «آزادسازی
ايران». اگر موارد قبلی را بتوان در کلمه ی «خشونت»، و نه «قهر
انقلابی»، خلاصه کرد (که به حق نيز چنين است) مورد اخير را حتی
در کلمه ی «خيانت» نيز نمی توان خلاصه کرد. کلمه يی ننگين تر
از «خيانت» و «جنايت» و اين نوع کلمات بايد برايش يافت.
در اين مورد معين، جای گفتگو بسيار است، و صرفنظر از مختصر در
مختصری که در بخشی از اين مقاله آمد، و صرفنظر از آنچه قبلاً
چند بار به اشاره يا به تفصيل نوشته ام
(۷) با توجه به پاره يی تحريک و تحرکات جديد، مثل ورود
دو ناوچه ی نظام به آب های مديترانه با عبور از کانال سوئز،
برای چندين و چندمين بار به همه و مخصوصاً به کسانی در جنبش که
از امکانات خاصی برخوردارند يادآوری می کنم که:
برای شروع يک تجاوز نظامی، هميشه نياز به يک جرقه وجود دارد. و
اين جرقه را دشمن می تواند خود به دست عناصر نفوذی يا به خدمت
گرفته شده ی خود به وجود بياورد. نه به دشواری، که به راحتی. و
شايد درست در لحظه يی که انتظارش را نمی کشيم. ماجرای «خليج
تانکن» (۸) را که می دانيد!
۱۲ اسفند ۱۳۸۹
توضيحات
۱ ـ انطباق فعال، مهم ترين ضامن پيروزی جنبش است ـ ۳ اسفند
۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/entbg.html
۲ ـ سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را عليه
کشور او متحد کرده است. و اين يک خدمت بزرگ و کليدی به اسراييل
است.
اين را رييس سابق موساد، افراييم هاليوی (هاليفی)، درتلويزيون
عربی زبان «الحرّه» که تحت کارفرمايی آمريکا قرار دارد اظهار
داشت.
او گفت که احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است. ما هرگز
در موساد قادر نبوديم عملياتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما
انجام می دهد انجام دهيم.
«رييس سابق موساد: احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است!»،
به همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/msd-nj.html
اگر محمود احمدی نژاد را مرم ايران در انتخابات ماه ژوئن، بار
ديگر به عنوان رييس جمهوری خود انتخاب کنند، اين هديه يی به ما
و لطفی در حق ماست... ما نيازمند به احمدی نژاد هستيم... بدون
احمدی نژاد، کار ما در چالش با ايران دشوار خواهد بود...
اين ها را در نشست بزرگ و تعيين کننده و پر سر و صدای ماه مه
۲۰۰۹«آيپاک»، بزرگترين و نيرومند ترين لابی اسراييل در آمريکا،
دو تن از سخنرانان برجسته ی اين لابی اظهار داشتند.
«بزرگترين لابی اسراييل در آمريکا خواهان انتخاب دوباره احمدی
نژاد است!» ـ به همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/ip-nj.html
مگر ايران هم جزء «خاورميانه ی بزرگ» نيست؟ چرا همه آری، و ما
نه؟ ـ ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-kh.html
۳ ـ جان بولتون کيست و چه خوابی برای ايران ديده است؟
www.ghoghnoos.org/ak/ku/bolton.html
۴ـ خشونت و مسالمت را از نو تعريف کنيم ـ ۱۲ دی ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org/ak/kj/kh-mo.html
۵ ـ برای بعد از دستگيری احتمالی رهنورد و کروبی و موسوی آماده
شويم ـ ۱۲ دی ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kb/amd.html
۶ ـ سه به علاوه ی يک پيشنهادِ احتمالاً عملی برای اين روز ها
ـ ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/pish.html
۷ ـ برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند ـ ۲۹ تير
۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-estg.html
جنبش بايد هوشيار باشد؛ خطر در يک قدمی است ـ ۲۵ آبان ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/khatar.html
مراقب جنبش خودمان باشيم ـ ۱۰ تير ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-altn.html
۸ ـ از خليج تانکن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان
استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟ ـ ۲۲ دی ۱۳۸۶
www.ghoghnoos.org/ak/ku/tonk.html
|