برگردان: محمد
علی اصفهانی
-------------------------------
۱ـ متن زير، فارسی شده ی خلاصه يی است
از نکات عمده ی تازه ترين مقاله ی جان پيلجر، در باره ی
امکان حمله ی آمريکا به ايران.
۲ ـ نويسنده و روزنامه نگار برجسته ی جهانی، سازنده ی فيلم
های مستند، گزارشگر ويژه ی جنگ، جان پيلجر، نيازی به
معرّفی ندارد. او در نشرياتی از قبيل گاردين، اينديپندنت،
نيويورک تايمز، لوس آنجلس تايمز... قلم می زند؛ و تا
کنون، چند کتاب نيز از او در تيراژ های وسيع، منتشر شده
است. کتاب تازه ی او در ماه ژوئن آينده، منتشر خواهد شد.
با نام Freedom Next Time
۳ ـ مقاله ی پيلجر، در تاريخ نهم همين ماه فوريه ۲۰۰۵
نوشته شده است.
۴ ـ در فارسی کردن، از کناربخش های کمتر مهمّ مقاله گذشته
ام؛ و گرچه تلاش بر رعايت امانت بوده است، امّا به هر حال،
"فارسی کردن"، برای خودش تعريفی دارد؛ و "ترجمه ی کلمه به
کلمه"، برای خودش تعريفی ديگر.
۵ ـ طبعاً، کلمه ی "ايران" را، يک غير ايرانی، با دقّت يک
ايرانی به کار نمی برد؛ و معمولاً به جای "حکومت ايران"
نيز کلمه ی "ايران"، را می نويسد.
۶ ـ ملّايان نمی توانند مخالفت وجدان های بيدار بشريّت
معاصر، همچون جان پيلجر ها را با ويران کردن ايران و تجاوز
بيگانگان، به حساب حمايت از خود، و يا مشروعيّت رفتار های
خود بگذارند. چرا که ملّايان نيز، همچون همتايان به مراتب
بزرگترشان، بيگانگانی دشمن، و بدتر از دشمنند؛ و اين همه
فتنه ها در ايران و بالای سر ايران، محصول نکبت به زودی از
دامان جهان زدوده شدنی وجود اينان است.
۷ ـ کسانی، و به طور خاصّ جريان روز به روز بيشتر از پيش
در گل و لای خودساخته فرو رونده يی می کوشند تا بيداری و
هوشياری در برابر دخالت و خطر تجاوز بيگانه به ايران را،
معادل حمايت از حکومت ايران، معرّفی کنند. چرا که در پی
درک انزوايشان در ميان مردم ايران، به جای کشف نقاط ضعف
خود و جبران آن، عملاً تيز کردن شمشير بيگانگان، بر گلوی
اين مردم را انتخاب کرده اند.
۸ ـ ايران، يک جزيره ی تنهای مفروض، در جهان نيست، تا
بتوان ياوه هايی از اين دست سر هم کرد که: چون اصلی ترين
دشمن مردم ايران، حکومت ملّايان است، پس بنابر اين، در
برابر گرگانی که از بيرون، برای دريدن و تکّه پاره کردن
ايران، دندان تيز کرده اند، بايد سکوت کرد، و يا اصلاً به
طمع ريزه خواری آنان، در برابرشان، کمر خدمت بست.
۹ ـ همانطور که در نوشته ی جان پيلجر می بينيم، هدف
جنگ طلبان در آمريکا، اشغال تمامی ايران نيست؛ بلکه عمدتاً
اشغال خوزستان، تجزيه و ويران کردن ايران، و نا بودی
توان تکنولوژيک و اقتصادی ميهن ماست.
۱۰ـ و بالاخره در يک کلام، بايد با تمام توان، خطری را که
در چند قدمی ايران است، نوشت و گفت و فرياد کرد. و اگر
کسانی، به هر طريقی، و به هر بهانه يی، و تحت هر پوششی،
به سنگ اندازی در اين مسير پرداختند، بی هيچ پرده پوشی يی،
و بی هيچ مماشاتی، بايد رسوايشان کرد. هر چند که عمل آنان،
خود، به اندازه ی کافی رسواگرشان هست.
محمّد علی اصفهانی
۲۴ بهمن ۱۳۸۴
سزار کوچک ما، تونی بلر، پيش از اين، با واژگون کردن تمامی
معيار ها و قوانين جهان متمدّن، به قتل عام ملّت عراق،
اقدام کرده است؛ و همچنين به قتل عام نيرو های خودش ـ نيرو
های انگليسی مستقر در عراق ـ که تعداد کشته شدگانشان به
مرز صد نفر رسيده است.
آيا او، بعد از ملاقات اخيرش با بوش، و پيش ار آنکه از
قدرت، کنار برود، تصميم به يک جنايت ديگر، افزون بر جنايات
قبلی خود، گرفته است تا پرتره ی وقيح و وحشی خود را کامل
کند ؟
فعلاً، اين، بوش، چنی، رامسفلد، و مابقی دسيسه بازان هستند
که قدرت را در واشنگتن به دست گرفته اند.
بلاهت آن ها برای خودش، دارای منطقی است:
فرمانروايی و تحت سلطه گرفتن.
اين منطق، همچنين منطق بلر را هم، که برای او فقط خودستايی
و خودنمايی و لافزنی اهميت دارد، تو ضيح می دهد.
حالا، او دارد تهديد می کند که انگلستان را در کابوس جنگ
با ايران، فرو خواهد برد.
مربيّان و مرشدان او در آمريکا ، هنوز بعيد است که از او
تقاضای لشگر کشی داشته باشند.
در درجه ی اوّل، آن ها بمباران از ارتفاع بالا و مطمئن را
ترجيح می دهند. همان کاری را که بيل کلينتون، در يوگوسلاوی
انجام داد.
آن ها، اين فاکتور را در محاسبتاشان جدّی می گيرند که:
ـ مثل صرب ها، ايرانی ها هم جدّيند. ملّت ايران، ملّتی است
با تاريخی سرشار از سابقه ی دفاع از خود. و نمی توان
اين ملّت را آنچنان که در سال ۲۰۰۳ در عراق اتُفاق افتاد،
با يک محاصره ی طولانی از پای در آورد.
وقتی که وزير دفاع ايران، از يک "پاسخ خردکننده" ، حرف می
زند، شما معنای سخن او را می توانيد بفهميد.
به تونی بلر در مجلس عوام گوش کنيد:
ـ اين، مهمّ است که ما علامتی قوی برای رژيمی بفرستيم که
"ديپلماسی يی کنار گذاشته شده" دارد؛ و "تروريسم، صادر می
کند"؛ و "تعهّدات بين المللی خود را به تمسخر می گيرد".
مثل مورد تجاوز به عراق، برنامه ی حمله به ايران، به طور
سرّی بررسی و طرحريزی شده است؛ و مثل همان مورد، هيچ ربطی
به سلاح های تخيلی تخريب جمعی ندارد.
آمريکا، با استفاده از تعدادی از افراد سازمان انرزی اتمی،
می کوشد تا زمينه يی فراهم آورد که بتواند جامعه ی جهانی
را با تهديد و تطميع، در شرايطی قرار دهد شبيه به همان
شرايط حمله ی اوّل به عراق در سال ۱۹۹۱
ايران، "هيچ تهديد اتمي" يی برای جهان نيست... دليل و مدرک
قابل استنادی برای اين ادّعا که ايران، سانتريفوژ هايی که
برای غنی سازی اورانيوم در جهت مصارف نظامی به کار می روند
در اختيار دارد، موجود نيست.
رييس سازمان انرژی اتمی، البرادعی، بار ها اين را گفته است
که بازرسان او هيچ چيزی پيدا نکرده اند که بتواند ادّعای
آمريکايی ها و اسراييلی ها را تأييد کند.
ايران، در زمينه ی فعاليت های اتمی، کاری بيرون از چارچوب
قوانين بين المللی انجام نداده است. و بر عکس ِ آمريکا و
انگليس و اسراييل، به اشغال سرزمين های ديگران هم دست
نيازيده است.
اسراييل ، بر خلاف ايران، قبول عضويت در NPTرا رد کرده
است؛ و تعدادی بين دويست تا پانصد سلاح داغ اتمی دارد که
ايران و بقيه ی کشورهای خاورميانه را نشانه گرفته اند.
آن هايی که قوانين NPT را به ريشخند می گيرند،
دوستان "تبرّک شده" ی آمريکا هستند.
هند و پاکستان، سلاح های اتمی خود را در نهان، و با بی
اعتنايی به قراردهای بين المللی، تهيه کرده اند.
رژيم ديکتاتور پاکستان، آشکارا، تکنولوژی اتمی خود را صادر
هم می کند...
بيش ار نيم قرن است که انگلستان و آمريکا، برای ايران، يک
تهديدند.
در ۱۹۵۳، CIA و MI6، حکومت ملّی دکتر مصدّق را سرنگون
کردند. مصدّق، يک ملّی گرا بود که اعتقاد داشت نفت ايران،
به ايران تعلّق دارد.
آن ها شاه فاسد را بر ايران استيلا بخشيدند؛ و توسّط
هيولايی به نام ساواک، يکی از بد سگال ترين سيستم های
پليسی جهان معاصر را در ايران مستقر کردند.
انقلاب ايران در سال ۱۹۷۹ غير قابل اجتناب ، ولی بسيار
بدخو بود. امّا با اين وجود، اين انقلاب، يکپارچه و يکدست
نبود. و به واسطه ی فشار ها و جنبش های مردمی، و تلاش
فرهيختگان ايرانی، خود را به روی جهان خارج گشود. اگر چه
اين "جهان خارج" ، به وسيله ی آمريکا و انگلستان، از صدّام
که به ايران تجاوز کرده بود حمايت می کرد.
همزمان، ايران، يک تهديد واقعی حمله ی اسراييل ـ احتمالاً
با سلاح اتمی ـ را، زندگی می کرد. تهديدی که جامعه ی ملل،
در برابر آن بی سر و صدا باقی ماند و به سکوت برگزارش کرد.
Martin van Creveld، يکی از تاريخ نظامی نويسان برجسته ی
اسراييلی، اخيراً نوشته است:
"بديهی است که ما نمی خواهيم که ايران، سلاح های اتمی
داشته باشد؛ و من نمی دانم که آيا مشغول تهيه ی اين سلاح
ها هست يانه. امّا اگر دست به اين کار نزنند و چنين نکنند،
ديوانه اند".
تونی بلر، دليل واقعی جنگ را می داند. و نيز اين را که
انگلستان، احتمالاً در آن نقشی بازی خواهد کرد.
ايران، برنامه ريزی کرده است که در ماه آينده، دلار های
نفتی را، وارد بورسی بر مبنای "يورو" کند.
تأثيرگذاری اين موضوع، بر روی ارزش دلار، جدّی و چشمگير
است؛ اگر نخواهيم بگوييم که در درازمدّت، مصيبت بار.
در حال حاضر، دلار، بر روی کاغذ، يک اسکناس بی ارزش است که
بار سنگين يک وام ملّی بيش از هشت تريليون دلاری، و يک کسر
درآمد بيش از ششصد بيليون دلاری را حمل می کند.
فقط يک قلم، قيمت ماجراجويی در عراق، به گفته ی اقتصاددان،
Joseph Stiglitz ، برنده ی جايزه ی نوبل صلح، دو تريليون
دلار بوده است...
بايد نفت، با دلار، داد و ستد شود، تا دلار، به عنوان يک
ذخيره ی متداول جهانی، باقی بماند.
آنچه رژيم بوش از آن می ترسد، جاه طلبی اتمی ايران نيست.
بلکه تأثير گذاری ايران است، به عنوان چهارمين توليد کننده
ی نفت جهان، در شکستن مونوپلی دلار.
آيا بانک های مرکزی جهان، در آن زمان [زمان به مرحله ی
اجرا در آمدن طرح ورود نفت به بورسی بر مبنای يورو] ، شروع
به تعويض ذخيره های موجود ی خود، خواهند کرد؟
صدّام، هنگامی که مورد تهاجم نظامی آمريکا قرار گرفت، چنين
طرحی را در نظر داشت؛ و تهديد به اجرای آن کرده بود.
پنتاگون، هيچ نقشه يی برای تسخير تمام ايران ندارد. آمريکا
به يک "نوار" مرزی ايران با عراق، چشم دوخته است. و اين
"نوار"، خوزستان است: مرکز نود درصد نفت ايران.
روزنامه ی Beirut's Daily Star نوشته است که:
"نخستين گام اتّخاذ شده به وسيله ی نيرو های متجاوز، اشغال
منطقه ی سرشار از نفت خوزستان، تضمين امنيت و کنترل تنگه ی
حسّاس هرمز، و قطع کردن نفت مورد نياز نظامی ايران است".
در ۲۸ ژانويه ی امسال، دولت ايران، اعلام کرد که
اسنادی از حمله ی مخفی انگلستان، در طی سال گذشته به
خوزستان، از جمله در حدّ بمباران، در اختيار دارد.
آيا نمايندگان حزب کارگر، اين موضوع را پيگيری خواهند کرد؟
آيا آن ها خواهند پرسيد که ارتش انگلستان، مستقر در بصره ـ
همسايه ی ايران ـ مخصوصاً SAS ـ وقتی که بوش، بمباران
ايران را آغاز کند، چه خواهند کرد؟
بوش، با کنترل نفت ايران و عراق (و عربستان سعودی که در
خدمت خود اوست)، آن چيزی را به دست خواهد آورد که ريچارد نيکسون،
"بزرگترين امتياز همه چيز" ناميده بودش...
در سال گذشته، پنتاگون، پانصد بمب bunkerـbusting به
اسراييل، تحويل داد. آيا اسراييل، آن را عليه ايران مستأصل
به کار خواهد برد؟
Bush's 2002 Nuclear Posture Review ، به "حملات
پيشگيرانه" با سلاح های اتمی به اصطلاح ملايم، اشاره کرده
بود؛ و اين که، امکان استفاده از آن، به عنوان يک انتخاب،
وجود دارد.
آيا ميليتاريست های واشنگتن، از اين سلاح ها استفاده
خواهند کرد ؟ فقط برای آن که به ما نشان دهند که همانطور
که لاف آن را می زنند، قادرند که در صحنه ی تئاتر يک جنگ
چندگانه و همزمان بجنگند و پيروز شوند؛ و نخست ورير
انگلستان هم بايد در اين دسيسه ی جنون آميز، با آن ها ساخت
و پاخت کند.
------------------------------------
کار جان پيلجر، همچون يک برج ديدبانی نورانی است در زمانه
يی غالباً تاريک. واقعيت ها را او در روشنايی قرار داده
است. يعنی افشاگری کرده است. بارها و بار ها. شهامت و
بصيرت او، يک الهام پايدار و بی وقفه است.
نوآم چامسکی
جان پيلجر، با دقتی آسيب ناپذير همچون پولاد، واقعيت ها
را، و حقيقت های به چرک آلوده را، از دل زمين بيرون می
آورد، و در برابر آفتاب می گذارد؛ و همانگونه که هستند
بيانشان می کند. من به او سلام می کنم!
هارولد پينتر
و چه می توان بيش از اين بر معرفی روزنامه نگار، مستندساز،
و نويسنده ی انسانگرا، مردمی، محبوب، و پر آوازه ی
استراليايی ـ انگليسی، جان پيلجر، افزود؟
«ديوار برلن های جديد را فرو ريزيم!»:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html