راه نجات، هيچ به
جز انقلاب نيست
جز اين، هر آنچه هست به غير از سراب نيست
گفتند انتخاب کن از بين شيخ و شاه
اين هردُوان يکند، نه! اين، انتخاب نيست
چون شد که رفت او و به جايش نشست اين؟
فرزند من مپرس! که ما را جواب نيست
مجرم نبوده ايم، ولی جرم کرده ايم
راهی جز اعتراف، به اين ارتکاب نيست
آن کشت و کشت در پس پشت نقاب و رفت
وين کشت و کشت و ماند و به رويش نقاب نيست
درمان نسل های سوخته و گُر گرفتگان
باران و سيل هست، وليکن سحاب نيست
اين بغض چون سحاب بگو در گلو مَمان
باران شو و ببار، کز آن اجتناب نيست
کار سحاب: پرده کشيدن بر آنچه هست
گو پرده را بدر که زمان حجاب نيست
از آنچه هست و بود، گذرکن که در مسير
غير از عبور، هيچ به جز انسحاب نيست:
وقتی بايستی و زمان بگذرد ز تو
برگشته ای: سکون و زمان، همشتاب نيست!
برگشت و انسحاب؟ نه، ياران! فقط به پيش
چون زين و اسب هست، که گفته رکاب نيست؟
اين سفلگان، سواره و مايان پياده ايم
اينسانمان، گريز و گزير از خراب نيست!
هرچند انقلاب، نه چون مخمل است و نرم
شايد ولی نياز به سرب مذاب نيست!
ای تشنه کام ْ خلق! تو خود، چشمه ای بجوش
در خويشتن ز خويش؛ ـ چه گويی که آب نيست؟
هر کس به تو، ز غير تو گر می دهد نشان
دنبال خويش باش، که آن، جز حباب نيست!
نهم اسفند ۱۳۸۶
محمد علی اصفهانی
- - - - - - - - - - - - - - -
٭ در همين رابطه و بر همين سياق:
ندارد براندازی نرم سود!
www.ghoghnoos.org/honar/tanz/tanz01/barandazy.html