تجاوز اسراييل به لبنان، و بعد هم آتش بسی
که هر لحظه که اسراييل اراده کرده است و می کند به بهانه يی شکسته
شده است و شکسته می شود، تجاوز ديگر اسراييل را که کمی
قبل تر از جنگ لبنان با اشغال دوباره ی نوار غزّه آغاز شده بود
و همچنان به سخت ترين وجه ادامه دارد، از نظر ها پوشانيده است.
هم اکنون که اين سطور نوشته می شوند، اسراييل در نوار غزّه و حول
و حوش آن دارد کودکانی را که تنها جرمشان فلسطينی بودن و فلسطينی
زاده شدن است دانه دانه پرپر می کند؛ خانه هايی را که تنها جرمشان
خانه ی عرب بودن است منفجر می سازد؛ آسمان و زمين را به آتش می
کشد؛ فلسطينيان را يکی يکی يا می کشد و يا می دزدد و با
خودش می برد. از نمايندگان منتخب پارلمانشان گرفته تا وزيرانشان.
و سفلگانی، اين سوتر، داعيه های صدمن يک غاز "من آنم که
رستم بود پهلوان" جنايتکاران حاکم بر ايران را در بوق کرده اند،
تا قتل عام فلسطينی و لبنانی را با بهانه های پستی چون "تحريکات
رژيم"، "مبارزه با بنيادگرايی و تروريسم" و از اينجور ياوه ها
تا هر جا که می توانند ـ و نه درجايی که از بيم رسوايی مطلق نمی
توانند ـ توجيه کنند.
• وقتی وزير امور خارجه ی آمريکا می گويد که "من سودی در ديپلماسی
نمی بينم اگر قرار باشد که اوضاع به روال معمولی [روال قبل از
تجاوز اخير اسراييل به لبنان] باز گردد. من فکر می کنم که چنين
امری يک اشتباه خواهد بود. آنچه در اينجا ما شاهد آنيم، به تعبيری،
آغاز کار، و درد های قبل از زايمان يک خاورميانه ی جديد است. ما
هرچه بکنيم يا نکنيم، بايد اين جنين را به سمت جلو و بيرون برانيم؛
نه به سمت عقب" (۱)،
• وقتی که در خلال اجلاس G8 در سن پترزبورگ، جرج بوش، ژاک شيراک
را از دخالت در لبنان منع می کند و به او می گويد که آنچه در حال
حاضر در لبنان و فلسطين می گذرد، يک عمليّات اسراييلی مورد
حمايت آمريکا نيست؛ بلکه يک عمليّات آمريکايی است که به وسيله
ی اسراييل انجام می پذيرد (۲)،
• وقتی که کارگزاران مثلث شوم چنی و رامسفلد و بوش، يکی بعد از
ديگری به ميدان می آيند و به توبره کشيدن خاک ايران را وعده می
دهند،
• وقتی که سيمور هرش و سيمور هرش ها افشا می کنند که جنگ لبنان
مقدّمه ی جنگ ايران است،
• و وقتی که قرار است جرج بوش کوچک، و آن هايی که به طمع تکّه
استخوانی که شايد سرانجام به سويشان پرتاب شود دم لابه کنان در
پی او روانند، "دموکراسی از دمشق تا تهران" با عبور از لبنان و
عراق را به ما هديه کنند،
• وقتی که اين همه، و بسا بيش از اين همه، در دور و بر ما می گذرد،
ما، به عنوان ايرانی ـ ايرانی قربانی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ آمريکا
و انگليس، قربانی ملّا خور شدن انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ با توطئه
ی گوادولوپی، قربانی آخوند هايی که می زنند و می برند و می کشند
و سنگسار می کنند و چشم در می آورند، بسيار ساده لوحانه است که
ميان نبرد جاری در سراسر خاورميانه، با نبرد خود برای به گور باز
گردانيدن اين لاشه های متعفّن از گور گريخته و بر سرير قدرت نشسته،
و برای استقرار حکومت مردم بر مردم در يک ايران يکپارچه ی مستقل،
تفاوتی ماهوی قائل باشيم و به خط کشی های هندسی روی زمين و آب
دل خوش کنيم.
و اين همه تازه، حتّی در صورتی که به عنوان تبلوری جزيی و تاريخی
و جغرافيايی از ايده يی کلّی و فراتاريخی و فراجغرافيايی به نام
انسان، به خود نگاه نکنيم ...
من اين چند سطر را که بر روال شعر، ديشب و امروز نوشته ام، به
آستان بلند تمامی کشته شدگان فلسطينی و لبنانی، و جنگاوران
شهيدشان، که خواهران و برادران شهيدان ما، در همين مرداد
و شهريور ۱۸ سال پيشند، تقديم می کنم.
محمّد علی اصفهانی
۳۰ مرداد ۱۳۸۵
و هرچه مرز، ميان من و تو، پوشاليست!
قسم به حرمت زيتون، قسم به خاک فلسطين
قسم به رود و به دريا، قسم به ساحل خونين
قسم به پيکر کودک کنار جادّه، بی جان
قسم به سقف شکسته قسم به خانه ی ويران
قسم به موی پريشان و، چاکِ سينه ی مادر
قسم به دامن صد تکّه تکّه گشته ی خواهر
قسم به مرگ پدر پشت پست های شبانه
قسم به نانِ نياورده هيچگاه به خانه
قسم به کوه سراَنديب و مَهبَط آدم
قسم به معنی راه و به پيچ ييچ و خماخم
قسم به چرخش ذرّه در آرزوی رسيدن
قسم به پای هِرَم های نور تا خود روزن (۳)
قسم به صلح دروغين چرا؟ به جنگ و رهايی
قسم به عزم مجاهد قسم به رزم فدايی (۴)
قسم به سنگ و به سنگر قسم به خون و به آتش
قسم به گرمی خاکستر و به شعله ی سرکش
قسم به روشنی صبح در مزارع شبعا
قسم به راز شب و آفتاب طالع فردا
که من توام تو منی، بين ما زمين، خاليست
و هر چه مرز، ميان من و تو :
پوشاليست!
--------------------------
۱ و ۲ ـ از شرح و ترجمه ی مقا له ی Thierry Meyssan با نام " لبنان،
هدف بعدی: نئوکنسرواتورها و سياست هرج و مرج سازنده":
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/liban-meys.html
۳ ـ کمتر از ذرّه نه ـ يی، پست مشو، عشق بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسی چرخ زنان!
حافظ
۴ ـ رزمندگان فلسطينی و لبنانی را از ديرباز، مجاهد و فدايی می نامند. اين
دو کلمه، علی القاعده از همان ناحيه به فرهنگ مبارزات مسلّحانه
ی اوايل دهه ی پنجاه در ايران راه يافته اند. و در اينجا طبعاً
همان نامگذاری و معنای اصلی اوّل، مورد نظر است.