دهانش را با زنجير بستند
دست هايش را به تخته سنگ مرگ گره زدند
و گفتند: تو قاتلی!
غذايش را و لباس هايش را و پرچم هايش را از او گرفتند
به سياهچال مرگ، پرتابش کردند
و گفتند: تو دزدی!
از هردری راندندش
معشوق کوچکش را از او ربودند
و گفتند: تو پناهنده هستی!
ای چشمانت و دستانت در خون تپيده!
شب، رفتنی است
نه اتاق بازداشت باقی خواهد ماند
نه حلقه های زنجير ها.
نرون، مُرد؛ و روم، برجاست
و با ديدگانش می رزمد
دانه ها می ميرند
اما به زودی، دشت، از گل ها پر خواهد شد
--------------------------------
ترجمه، مستقيماً از متن اصلی شعر (به زبان عربی) انجام شده
است. اين شعر، در زبان عربی، پيرو قواعد وزن و قافيه است.