پرفسور ميشل شوسوداوسکی، نويسنده و چهره ی
سياسی سرشناس جهانی و مدير مرکز معروف Global Research ازفعّال
ترين مبارزان ضدّ جهانی شدن سرمايه داری لجام گسيخته، و از ارکان
ثابت جنبش جهانی صلح است. با کتاب هايی در تيراژ های بسيار وسيع
و ترجمه شده به بيش از ده زبان.
او در تازه ترين مقاله ی خود به تاريخ ۱۵ نوامبر ۲۰۰۷ در ارتباط
با احتمال حمله ی آمريکا به ايران، نکاتی اساسی را مطرح کرده است.
اين مقاله، در عين آن که برای هر انسان بی غرضی آموزنده است، می
تواند به غلط يا به درست، باعث دلخوشی يا سرخوردگی دو گروه رقيب،
يکی سواره و بر مسند قدرت، و ديگری پياده و دوان و روان در پی
کثيف ترين و پليد ترين موجودات قابل يافت بر روی کره ی ارض به
منظور گرفتن جای رقيبِ سواره ی خود شود.
در صورتی که به هر حال:
ـ به زير کشيدن رقيبِ سواره، و خونخواهی «زهرا» ها، کار مردم ايران
است، در پيوند دادن مبارزات کارگری و دانشجويی و اجتماعی خود در
همه ی اشکال و ابعاد آن با يکديگر؛ و نه کار آمريکا و اسراييل
و قديم الاستخدام ها و جديدالاستخدام هايشان. و به خاطر منافع
ملّت ايران است؛ و نه به خاطر منافع سربازان آمريکايی در عراق
و يا کولونی نشين های اسراييلی در فلسطين.
ـ دشنامگويی ها و هرزه درايی های مستمر و سيستماتيک رقيبِ پياده،
به مخالفان حمله به ايران و تحريم ملّت ايران، و به همه ی کسانی
که در زمينه ی رسانيدن پيام «نه» به تجاوز دشمن خارجی به ايران،
و «نه» به تجاوز دشمن داخلی به مردمی به اسارت کشيده شده فعّالند،
نيز نه خواهد توانست چيزی را در اراده ی ملّت ايران به تعيين سرنوشت
خود به وسيله ی خود عوض کند؛ و نه خواهد توانست خللی در اراده
ی پيام رسانان جنبش جهانی صلح ـ هر کدام به تناسب وسعشان ـ به
وجود بياورد.
همچنان که اين دشنامگويی ها و هرزه درايی های مستمر و سيستماتيک
را يارای پاک کردن ننگ ابدی يی نخواهد بود که بر پيشانی صادر کنندگان
فرمان چنين دنائتی ثبت شده است و خواهد شد. بر پيشانی سياه آن
ها که:
با جاسوسی و به در و دار و ديوار کوبيدن خود به منظور زمينه سازی حمله به ايران،
و تکّه تکّه کردن سرزمين ما، طمع تحقّق رؤيای شومی را دارند که
تعبير آن ـ در بهترين صورت ـ به کف آوردن گليمی سراپا خون آلوده
است در گوشه ی ويرانه يی از ايران، برای کشيدن بر سر اجساد مردم،
و زنان و دختران و دخترکان و کودکان ايرانی يی که در اين ويرانه
و آن ويرانه، همچون زنان و دختران و دخترکان و کوکان عراقی، مورد
تجاوز سربازان آمريکايی و سرجوخه های ابوغريب قرار خواهند گرفت...
محمد علی اصفهانی
۲۸ آبان ۱۳۸۶
در حالی که نقشه ی آمريکا برای حمله به ايران وارد مراحل آماده
سازی پيشرفته شده است، مقامات عاليرتبه ی نظامی آمريکا، کاخ سفيد
را به ترديد و تأمّل فرا می خوانند.
آسو شيتد پرس، در هشتم نوامبر چنين گزارش می دهد:
«مسئولان دفاع آمريکا تأکيد می کنند که نقشه های مورد مطالعه و
تجديد نظر قرار گرفته برای حمله به ايران، حاضر و آماده اند؛ و
در صورت تصعيد بحران اتمی، به مرحله ی اجرا در خواهند آمد. امّا
به طوری که از ظواهر بر می آيد، انجام اين حمله، امری بسيار آنی
و فوری نيست.
«در ميان هدف های احتمالی يی که مورد حمله قرار خواهند گرفت، علاوه
بر تأسيسات اتمی ايران، مثل تأسيسات اتمی نطنز، می توان ازمراکز
موشک های بالستيک ايران، سپاه پاسداران، و تمامی امکاناتی که ايران
برای بستن تنگه ی حياتی هرمز در اختيار دارد، نام برد.»
اين گزارش، با سخنان اخير جرج بوش و ديک چينی همخوان است.
بوش، در۱۲ اکتبر امسال، با گفتن اين سخن که رودررويی با ايران
می تواند به جنگ جهانی سوّم منجر شود، در واقع امر بمبی را در
فضای کنونی سياسی جهان، منفجر کرد.
جرج بوش، همين اخيراً در يک گفتگوی تازه ی تلويزيونی، آن سخنان
را اينطور تکميل و تشريح و توجيه کرده است:
ـ اين حرف من به اين خاطر بود که يک کشور [ايران] وجود دارد که
آزانس بين المللی نظارت بر سلاح های اتمی را به چالش می طلبد.
اين ادّعای بوش، چيزی به جز يک دروغ بی شرمانه، آن هم از سوی رييس
جمهوری کشوری چون آمريکا، نيست.
در همين اوت امسال، آژانس بين المللی نظارت بر سلاح های اتمی،
تأکيد کرد که برنامه ی اتمی ايران، برنامه يی غير نظامی است.
در کمتر از يک ماه پيش (در ۲۱ اکتبر) ديک چينی معاون رييس جمهوری
آمريکا اعلام داشت که:
ـ ايران در صورتی که برنامه ی اتمی خود را مطابق انتظارات آمريکا
تنظيم نکند، بايد منتظر عواقب وخيمی باشد.
چينی در اين سخنان، همچنين سعی کرد که بهانه های موهومی برای توجيه
ضرورت آغاز جنگ با ايران بتراشد. او از يک «۱۱ سپتامبر دوّم» سخن
گفت. و همچنين از «فاجعه يی اورژانس» که گويا قرار است در آمريکا
رخ دهد.
در همين حال، دو کانديدای انتخابات رياست جمهوری آينده ی آمريکا،
Rudi Giuliani از حزب جمهوری خواه، و هيلاری کلينتون از حزب دموکرات،
به طور ضمنی و تلويحی، تصميمات دستگاه بوش عليه ايران را مورد
تأييد قرار دادند.
«توانمندی آمريکا» در حمله به ايران
امّا اين ادّعا های جنگ طلبانه ی کاخ سفيد، با آنچه از رفتار و
سخنان مقامات عاليرتبه ی آمريکايی بر می آيد، در تناقض است.
رييس جديد ستاد عمومی ارتش، درياسالار Michael Mullen که مأموريّتش
در همين اکتبر امسال آغاز شده است، در سخنانی که از او در شماره
ی ۲۲ اکتبر روزنامه ی اسراييلی هاآرتص منتشر شده است در عين آن
که به شدّت از کاخ سفيد حمايت می کند، به ناتوانی آمريکا نيز معترف
می شود. او توضيح می دهد که جنگ های عراق و افغانستان ممکن است
«توان ارتش آمريکا را در ورود به جنگ هايی مهم تر با رقيبانی از
جمله ايران، تحليل برده باشد.»
همين دريا سالار Michael Mullen در گفتگوی خود با نيويورک تايمز
چنين می گويد:
ـ خطر می تواند بسيار بسيار زياد باشد... در حال حاضر، ما در گير
دو جنگ در منطقه هستيم. [در عراق و در افغانستان.] بايد به صورتی
فوق العاده، در ارزيابی توان خود در ورود به يک درگيری جديد در
همين منطقه، با سومّين کشور [ايران] محتاط باشيم.
اين ترديد درياسالار Michael Mullen را نبايد به اختلاف نظر ارتش
با کاخ سفيد در مورد ضرورت حمله به ايران دانست. بلکه بايد اين
ترديد را نوعی دعوت به بازنگری در امکان عملی کردن اين حمله تلقّی
کرد.
دريا سالار Michael Mullen اعتراف می کند که در پی آنچه در عراق
رخ داده است، ارتش آمريکا به لحاظ استخدام نيرو دچار مشکل شده
است.
پنتاگون نيز به طور ضمنی و تلويحی، اعتراف کرده است که در افغانستان
و در عراق، آمريکا و نيرو های متحد آن با مقاومتی بسيار سخت رو
به رو هستند.
و حتّی دريا سالار ديگر William Fallon فرمانده فرماندهی مرکزی آمريکا USCENTCOM
که خودش يکی از طرفداران سرسخت و بی تاب نقشه ی بوش ـ چينی برای
حمله به ايران است، سعی می کند [به ظاهر و يا به واقع ـ م] خطر
حمله به ايران را کمتر از آنچه به نظر می آيد نشان دهد:
ـ ايران در برنامه ی کار من قرار ندارد!
او به خوبی از توان ايران به پاسخگويی يی که منجر به تلفات زيادی
برای آمريکا و متّحدانش می شود آگاه است.
در جبهه ی ديپلماسی
در همين اثنا، پنتاگون بر فشار های خود بر فرانسه و آلمان به منظور
تشديد تنبيهات عليه ايران افزوده است.
سارکوزی، رييس جمهوری فرانسه، در سخنرانی در کنگره ی آمريکا، بر
پشتيبانی بی قيد و شرط خود از آمريکا تأکيد کرد. (۱)
بوش و سارکوزی در يک کنفرانس مطبوعاتی مشترک، در هفتم نوامبر،
بر نکاتی تکيه کردند که تحليلگران سياسی، آن را « جبهه ی واحد»
برای تحميل تحريمات اقتصادی عليه ايران ناميده اند.
سه روز، بعد، در شنبه ی گذشته، دهم نوامبر، صدر اعظم آلمان، آنگلا
مرکر، هم به مزرعه ی خصوصی بوش در تگزاس می رود و در آنجا با او
به گفتگو می نشيند.
و در پی اين ديدار و گفتگوست که مرکل اعلام می کند که:
ـ اگر ايران تسليم نشود، آلمان آماده ی اِعمال تحريمات سخت تر
عليه ايران است.
از مجموعه ی آنچه می بينيم، می توانيم اينطور نتيجه گيری کنيم
که:
ـ زمان، زمان افزون تر شدن تلاش های آمريکاست برای منزوی کردن
ايران، از طريق مذاکره با آلمان و فرانسه، و با کسب حمايت اتحاديه
ی اروپا. (۲)
امّا، آنچه در اين ميان بايد مورد توجّه قرار بگيرد، و در واقع،
بنيانِ بازی بر آن استوار است، منافع تجاری اروپا، به خصوص منافع
مؤسّسات چند مليّتی نفتی اروپايی در ارتباط با ايران است.
و در اين مورد، ديک چينی در هشتم نوامبر، بر طبق گزارش «گاردين»،
به اروپا اخطار لازم را داده است. او برای تحت فشار قرار دادن
اروپا، اروپا را اينچنين تهديد کرده است:
ـ اگر آن ها در ايران بمانند، در معاملاتشان با آمريکا، دچار مشکل
خواهند شد!
-----------------------------------
۱ ـ در اين رابطه: گزارش
اومانيته از سخنرانی سارکوزی در آمريکا:
سارکوزی تشکيل محور جديد پاريس ـ واشنگتن را جشن می گيرد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/huma-sarko.html
۲
- در اين رابطه: اطّلاعيّه ی رسمی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای
صلح:
اولمرت به فرانسه آمده است تا موعظه ی جنگ با ايران را بخواند:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar04/uf-231007.html