فريدريش ويلهلم نيچه، بچه ی خوبی بود. به
آن سبيل کت و کلفت اش در عکس ها نگاه نکنيد. و به «ابر انسان»
و «اراده ی معطوف به قدرت» و غيره اش هم.
به دل مهربان و معصوم اش نگاه کنيد و ضمير پاکش، که درست در
نقطه ی مقابل سبيل کت و کلفت اش و بعضی حرف هايش در مورد «ابر
انسان» و «اراده ی معطوف به قدرت» و کذا و کذا قرار داشت و
گاهی هم بد جوری کار دستش می داد.
نوشته اند که او روزی گاريچی بی رحمی را ديد که به جان اسب خود
افتاده است، و آن حيوان زحمتکش و نجيب را دارد کتک می زند.
به گاريچی اعتراض کرد و احياناً دشنامی هم به او داد. گاريچی
هم که گويا برای خالی کردن خود منتظر چنين بهانه يی بود، اسب
را به حال خود گذاشت و با نيچه دست به گريبان شد.
و معلوم است که در نزاع گاريچی يی آنچنان، و فيلسوفی اينچنين،
آن که از پا در می آيد، کداميک از دو نفر است.
به هر حال، نيچه (نقل به مضمون) می گويد:
ـ تنها موجودی که می خندد انسان است. زيرا انسان آنقدر بدبخت و
بيچاره بود که در گريز از بدبختی و بيچارگی خود، خنده را کشف
يا اختراع کرد.
راست و دروغش از نظر علمی به گردن خود نيچه. اما درستی سخن او
به لحاظ «کاربردی» را من کتباً گواهی می کنم، و حاضرم در هر
محکمه يی، از جمله محکمه ی تاريخ، به نفع نيچه شهادت بدهم. چرا
که خودم کاربرد اين سخن او را بار ها تجربه کرده ام.
نمی دانم بايد خنديد يا بايد گريست وقتی که حمد بن عيسی آل
خليفه، «پادشاه» بحرين، و «وزير امور خارجه» ی او (کله پاچه ی
مورچه) خالد بن احمد آل خليفه، به فکر جمع و جور کردن
اپوزيسيون ايران، و تشکيل «مؤتمر لأصدقاء الشّعب الإيرانی» می
افتند. مثل «مؤتمر لأصدقاء الشّعب السوری».
«عبيد السّهيمی»، در پايتخت منطقه ی شرقی عربستان سعودی،
«الدمام»، گزارشی برای نشريه ی «الشّرق الاوسط»، پنجشنبه ۲۰
دسامبر، تهيه کرده است با اين عنوان:
«البحرين: وزير الخارجية يدعو إلى فكرة عقد مؤتمر لأصدقاء
الشعب الإيرانی».
و خلاصه، اين که:
خالد بن احمد آل خليفه، «وزير امور خارجه»ی بحرين، در «توييتر»
خودش نوشته است که ديگر زمان آن فرا رسيده که به فکر «مردم
مظلوم ايران» هم باشيم، و همانطور که برای مردم مظلوم سوريه،
«کنفرانس دوستان مردم سوريه» درست کرده ايم، يک «کنفرانس
دوستان مردم ايران» هم رو به راه کنيم.
چرا که اين منصفانه نيست که ما فقط به فکر مردم مظلوم سوريه
باشيم، و فقط در آنجا گانگستر های محلی و مرسونر های خارجی را
سر و سامان بدهيم تا بلکه به مدد سی آی ای و ناتو و تروريست
های خوب و حرف شنو و انواع اهلی القاعده و بقيه ی «اصدقاء»،
بتوانيم مثل مورد ليبی، مردم را از شر جنبشی که در ادامه ی
جنبش های خطرناک بقيه ی مردم خاورميانه به راه انداخته بودند و
هنوز هم شايد نفسی از آن باقی مانده باشد، کاملاً خلاص کنيم و
کار را به کاردان بسپاريم، ولی مردم ايران در همسايگی ما از
موهبتی مشابه محروم بمانند، و خدای ناکرده يک وقت «جنبش سبز» و
«جنبش خرداد» شان پيروز شود و مردم ما هم کار های بدْبد مردم
ايران را از آن ها ياد بگيرند.
بر طبق همين گزارش، جناب «سفير، حمد العامر، وكيل وزارة
الخارجية البحرينيه» هم (اين يکی بر عکس بقيه، «آل خليفه»
نيست؛ اما احتمالاً دو سه تا از همسران يا باجناق هايش بايد آل
خليفه باشند) حرف رييس خودش را تأييد و تکميل کرده است.
وزارت امور خارجه ی بحرين نيز طی بيانيه يی وعده داده است که:
«مسير اصلاحات، در بحرين ادامه خواهد يافت».
(علی رغم سرکوب ها و شکنجه ها و کشتار های روزمره ی جاری در حق
مردم و منتقدين و مخالفان جان بر لب رسيده ی بحرين، که
«پادشاهی بحرين»، آن ها را توطئه گران وابسته به ملايان ايران
می نامد، و قند را يکجور در دل حسين شريعتمداری های اصلی در
پوزيسيون آب می کند، و يکجور ديگر در دل حسين شريعتمداری های
رونوشتی در اپوزيسيون، که هر دو سنخ باهم مشترکاتی دارند محکم
تر از مفترقات.)
برای کسانی که نمی دانند: اعليحضرت حمد بن عيسی آل خليفه، بر
عکس اصلاح طلبان قلابی و حکومتی و جنبش سبزی، يک اصلاح طلب غير
حکومتی و واقعی، و حتی اگر به کسی نگوييد «سرنگونی طلب» هستند،
و از سال ۲۰۰۲ موافقت کرده اند که نظام بحرين به جای «امارت»
به «پادشاهی مشروطه» (!) تبديل شود، و البته ايشان هم بر خلاف
ميل مبارک خود به جای «سماحة الامير» به «جلالة الملک» ارتقاء
عنوان بيابند.
«اعليحضرت پادشاه»، احتمالاً هنوز از کمپلکس حاصل از ادعای
مالکيت «اعليحضرت شاهنشاه» بر بحرين رها نشده اند، ولی از آنجا
که با وجود اين همه نفت و پول و تاج و تخت نمی توان در حدود سی
تا جزيره ی فسقلی را شاهنشاهی ناميد، اقلاً با همان عنوان
«پادشاه» که بهتر از «شيخ» و «امير» است دل مبارک شان کمی آرام
می گيرد.
٭ ٭ ٭
اپوزيسيون مردمی و مستقل و آزادی خواه و استقلال طلب ايران،
هنوز حتی در گرد آوردن نيرو های خود نيز اين پا و آن پا می
کند. و اين در حالی است که اگر بخواهد واقعاً کاری داخل ميهن
از پيش ببرد بايد با حفظ پرنسيپ ها، در تکاپوی گرد آوردن حتی
الامکان هرچه بيشتر تمام نيرو های درون صف خلق ـ از منتهی اليه
راست صف خلق تا منتهی اليه چپ صف خلق ـ باشد. نيرو هايی گرد
آمده حول محور مبارزه با نظام خلافت و ولايت، به منظور استقرار
حاکميتی برآورنده ی خواست های حد اقلی مشترک، به عنوان مرحله
يی برای گذار به سوی خواست های متعالی و متعالی تر.
وقتی که ما خود نخواهيم در پيوند با خواست های حداقلی مشترک
ميان تمامی افراد و نيرو های درون خلقی ـ از رفرمگرا تا
انقلابگرا ـ جبهه يی واحد در برابر دشمن داخلی و دشمنان خارجی
و عوامل و کارگزاران و به خدمت گرفته شدگان آن ها تشکيل دهيم،
چه فرقی دارد که «ما» را يکی بخواهد در فلان کشور اروپا گرد هم
بياورد يا در بحرين و عربستان سعودی و قطر؟
دراين باب، پيش از اين زياد نوشته ام، و توضيح هم داده ام که
چرا در مرحله ی کنونی، اتحاد عمل مقطعی تمام نيرو های درون صف
خلق، از رفرمگرا تا انقلابگرا، بر سر خواست های حداقلی مشترک،
ضروری است؛ و چرا اين «همه با هم» را نبايد با آن «همَه با هم»
ايام انقلاب يکی دانست و ترسيد؛ و چرا نبايد مرحله سوزانی کرد
و حرکت کردن در واقعيت مبارزه را با جَست های تارزان در جنگل
به اشتباه گرفت.
اما مثل اين که قرار بود، چند دقيقه يی هم، داخل پرانتز، نيچه
وار بخنديم و اين مقاله را با شوخی شروع کنيم و با شوخی ادامه
دهيم و با شوخی به پايان ببريم.
بنابر اين، به حسرت به دلانی که غافل مانده اند، خيرخواهانه
هشدار می دهم که زود بجنبند. وگرنه ممکن است که از آش نذری
پادشاه بحرين، چيزی به آن ها نرسد. چرا که «رقيب»، زودتر
جنبيده است:
«خانم مريم رجوی، رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران، از پيشنهاد
وزير خارجه بحرين برای تشكيل كنفرانس ”دوستان مردم ايران”
استقبال كرد. وی تأكيد نمود در شرايطی كه فاشيسم دينی حاكم بر
ايران يك جنگ بيرحمانه عليه مردم ايران و يك جنگ تجاوزكارانه
عليه كشورها و ملتهاي منطقه مانند عراق و سوريه و لبنان و
فلسطين و بحرين و يمن و ... پيش می برد، تشكيل اين كنفرانس يك
اقدام ضروری براي مقابله با اين رژيم و در راستای صلح و دوستی
و برادری در منطقه است...»
«خانم رجوی افزود: مردم و مقاومت ايران با همه امكاناتشان از
برگزاری چنين كنفرانسی حمايت می كنند و بدون ترديد گروههای
مختلف پارلمانی و شخصيتهای سرشناس از سراسر جهان و برجسته ترين
حقوقدانان بين المللی كه طی سالهای گذشته از مردم و مقاومت
ايران و مبارزه شان براي سرنگونی فاشيسم دينی حاكم بر ايران و
استقرار دموكراسی حمايت كرده اند، از برگزاری چنين كنفرانسی
استقبال و حمايت می كنند.»
۶ دی ۱۳۹۱
------------------------------
چند نوشته ی زير هم، مثل بسياری از نوشته های ديگر همين قلم،
بی ربط با محتوای اين مقاله نيستند:
راه تهران، از دمشق نمی گذرد ـ از باور ما به خويشتن می گذرد
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/sy-rah.html
رهبری مجاهدين، خود را برای ليبی و سوريه کردن ايران کانديدا
می کند
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/candidat.html
در سوريه دارند برای ايران و خاورميانه، آش کله پا می پزند ـ
نگاهی به مقاله ی جديد عبدالباری عطوان در «القدس العربی»
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/atwan-sy.html
جنبش خودمان را يکسره با وقايع اخير تونس مقايسه کردن خطاست
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/tun.html
مگر ايران هم جزء «خاورميانه ی بزرگ» نيست؟ چرا همه آری، و ما
نه؟
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-kh.html
و نيز مقالات متعدد ديگر راقم اين سطور، در باره ی جنبش های
مردمی خاورميانه، و پيوند آن ها با جنبش مردم ايران، در صفحات
خبر و نظر «ققنوس»
http://www.ghoghnoos.org/ak/ka.html