کامنتی بر يک مقاله (تا آن زمان که پرده بر افتد
چه ها کنند) |
|
|
|
|
|
|
|
|
در پای مقاله ی
«با ويراست» يا «بی ويراست»،
زمان عبور از کليت نظام است، در ارتباط با
کامنتی، چند نکته را به اختصار کامل نوشته بودم.
مناسب می بينم که بخشی از آنچه نوشته بودم را به صورت جداگانه
در اينجا هم بياورم؛ ولی جزء به جزء موارد را بايد در
مقالات جداگانه و يا ـ به مناسبت ـ طی مقالات ديگر
نوشت.
طبعاً چنين کاری، لازم است که با نگاهی به آنچه رهبری
مجاهدين به خصوص بعد از آغاز جنبش سراسری آزادی
خواهانه ی مردم ايران از خرداد ۱۳۸۸ تا کنون مشغول
آن است انجام بپذيرد. با تشريح و بررسی استراتژی
محکوم به شکست اين تشکيلات، و نيز با نگاهی به پيام ها
و گفته های مکتوب و ويدئويی رهبر آن، مسعود رجوی.
محمد علی اصفهانی
۱۶ اسفند ۱۳۸۹
لينک مقاله ی «با ويراست» يا «بی ويراست»، زمان عبور از
کليت نظام است:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/vira.html
۱ ـ مسأله ی من، فعلاً فقط جنبش است و بس.
و اگر اشاره يی (بدون ذکر نام حتی) به سازمان مجاهدين کرده ام
به خاطر تلاش به واقع زشت رهبری اين سازمان برای مصادره ی جنبش
به نفع خود و منحرف کردن آن در جهت منافع اسراييل و نئوکان ها
و جنگ افروزان است و بس.
۲ ـ حمايت از حقوق انسانی ۳۴۰۰ نفر قربانی مستقيم اشتباه
محاسبات و بدتر از اشتباه محاسبات آقای رجوی و همسر او و دو سه
تن ديگری که تشکيلات مجاهدين را می گردانند، با ماجرای جنبش و
قيام ملت ايران، متفاوت است.
حمايت از حقوق انسانی افراد پادگان اشرف چيز ديگری است. هر
موضوعی را بر سر جای خود آن موضوع بايد نگاه کرد، و در همان
چهارچوب بايد از آن حرف زد.
۳ ـ مطلقاً و مطلقاً دفاع چند تن از افراد خوشنام و يا کمتر
بدنام (البته در کنار افراد به غايت بدنام و بدکار در منطقه و
جهان) را نمی توان با دفاع فعال و مشخص و کاملا هدف دار کسانی
که فقط به عنوان نمونه، نامشان را در اين مقاله آورده ام از
سازمان مجاهدين خلق، آن هم يکباره در اين مقطع تعيين کننده، و
آن هم باز اينچنين فعالانه، مقايسه کرد.
بسياری از کسانی که اين روز ها به صورت فعال در صدد مطرح کردن
مجاهدين در مقابله با جنبش مردم هستند، همزمان (يک روز يا يک
ساعت، و ده کيلومتر يا يک کيلومتر آن طر ف تر) فرياد بر می
آورند که بايد ايران را بمباران کرد و اِله کرد و بله کرد… اين
ها سياستمداران معمولی و يا افراد معمولی نيستند.
۴ ـ گرايش غالب را با تعداد فلان افرادی که از حقوق افراد
پادگان اشرف يا حتی از خود مجاهدين حمايت می کنند نبايد اندازه
گرفت. واحد اندازه گيری در اينجا متفاوت با واحد سرشناسی ثبت
احوال است.
گرايش غالب را بايد با کسانی اندازه گرفت که طرح و نقشه و
برنامه برای فردای ايران تهيه می کنند. مثل همين ها که نام
اندکی اشان را همراه با سمت هايشان آوردم... دو رييس کل
تشکيلات سازمان سی آی ای ... يک رييس سازمان اف بی آی... چندين
وزير کابينه ی جنگی جرج بوش.... دو رييس ستاد مشترک آمريکا که
يکی از آنان مسئول فجيع ترين کشتار های مردم عادی منطقه است، و
ديگری هم بالقوه دست کمی از او ندارد.... وزير دادگستری بوش به
هنگام جنايات قضايی و حقوقی عليه مردم جهان در زندان ها و
شکنجه گاه های آشکار و مخفی و پراکنده در سراسر دنيا، به جرم
«تروريسم»... رودی جوليانی ضد فلسطينی و غلام زر خريد
اسراييل... جان بولتون سمبل هرچه پلشتی و پليدی در ذات
امپرياليسم، آن هم از نوع نئوکانی آن می توان نشان يافت... مک
کين که بخشی از تبليغات انتخاباتی خود را اختصاص به ضرورت
بمباران ايران و قتل عام مردم ما برای حفظ منافع آمريکا و
اسراييل اختصاص داده بود....
خيلی ها را نام نبردم و می توانستم نام ببرم. خيلی چيز ها را
ننوشتم و می توانستم بنويسم.
بعد از باز خوانی نوشته ام همه گونه تعديل در آن اِعمال کردم،
و بار ها چيزهايی را يا تغيير دادم يا برداشتم.
کاری که البته هيچ تضمينی وجود ندارد که در آينده (تا اين حد)
تکرار شود...
گرايش غالب را بايد با کسانی اندازه گرفت که طرح و نقشه و
برنامه برای فردای ايران تهيه می کنند، نه آن هايی که (به حق
يا به ناحق) نظری و نظراتی مثبت نسبت به مجاهدين دارند.
۵ ـ حمايت آبکی بخش هايی از «عاقل» تر ها در غرب، از جنبش (آن
هم به صورت مشروط و با انواع و اقسام تبصره ها و حتی تلاش در
جهت خط را منحرف کردن ها) طبيعی است:
آدم عاقل، در برابر اراده ی مردمی که در آستانه ی پيروزی هستند
نمی ايستد. چون شعور لازم را برای فهميدن بدفرجام بودن اين کار
دارد.
۶ ـ «راه حل سوم خانم مريم رجوی» هيچ چيزی نمی تواند باشد به
جز حمله ی نظامی به ايران با استفاده از نيرو های بومی برای
فريب ايرانيان. همانگونه که در مورد عراق و افغانستان هم پيش
آمد.
يک آدم سياسی، مثل آقای رجوی که او را به خوبی می شناسم و خم و
پيچ شخصيت اش را می دانم، و هموست که سخنانش و برنامه هايش
را خانم رجوی فقط «رله» می کند، خردمند تر از آن است که به
صراحت بگويد که ما خواهان حمله ی نظامی به ايران هستيم. طبعاً
او می گويد که ما با اين کار مخالفيم. اما گفتن حرفی، با عمل
کردن در جهت معکوس آن متفاوت است.
بگذريم از اين که ايشان در هنگامی که حمله ی نظامی همين کسانی
که امروز دوباره به ميدان آورده اندش را (در زمان بوش) به
ايران تقريباً قطعی می ديد، رسماً و علناً اعلام داشت که:
ـ خطر، نه جنگ، بلکه «نه جنگ» است!
و به فرمان مستقيم همو بود که دستگاه لجن پراکنی مجاهدين، با
وجودی که سال ها بود من از عضويت در شورای ملی مقاومت کناره
گيری کرده بودم، به يکباره به «جرم» آن که مطالبی در مقابله با
خطر حمله ی نظامی به ايران ترجمه می کردم يا می نوشتم، عليه من
به راه افتاد.
با همان فرهنگ هميشگی که همه می دانند. اما با توجه به جدی تر
بودن موضوع، در مقياسی حيرت انگيز...
۷ـ کدام آدم عاقلی باور می کند که در موقعيت کنونی، يک در صد
هزار نيز احتمال دارد که بدون بمباران ايران، و بدون پوشش کامل
نظامی، و قبل از به هم ريخته شدن تمام جغرافيای منطقه بتوان سه
هزار نفر يا بيشتر را از نزديکی های بغداد به د اخل مرز های
ايران فرستاد و پيروز شد؟
مطمئن باشيد که اين را آقای رجوی و خانم رجوی هم می دانند و در
همينجا بايد مورد مواخذه قرارشان داد، و ضمناً به نياتشان پی
برد.
۸ ـ جان افراد پادگان اشرف، نبايد سپر آقای مسعود رجوی و خانم
مريم رجوی شود، و يا کالايی برای معاملات اين ها در راهرو های
مخصوص، و در محضر امثال کسانی که در مقاله از آن ها نام بردم .
دنيا حساب و کتاب دارد، و به همين مفتی هم نمی توان از حساب و
کتاب گريخت، و يا مخصوصاً (به طور مضاعف) در صورت انجام کار
های ديگری که آقای رجوی در شورا در حضور همه گفته بود که
دستورش را خواهد داد (و من هرگز ننوشته امشان) از پاسخگويی در
دادگاه های مردمی پس از سرنگونی حکومت و پيروزی جنبش سر باز
زد.
خوب است که ايشان فکر اين قسمت موضوع را هم بکنند.
۹ـ همانطور که در آغاز گفتم، من سر در کار خود و جنبشی که همه
ی زندگی ام را با آن گره زده ام دارم، و مايل به ورود (در صورت
عدم ضرورت) به خيلی از چيز ها نيستم. اما در صورت هرگونه
تحريکی، به شايسته ترين صورت با کل قضايا برخورد خواهم کرد.
محمد علی اصفهانی
|