اين يادداشت در حالی نوشته می شود که
بيشتر از چهار روز تا نقطه ی عطف کيفی جنبش، يعنی راه پيمايی
۲۵ بهمن ۱۳۸۹ باقی نمانده است.
و از اين رو، چون به بيان شاملو، «فرصت، بی رحمانه اندک» است،
فقط به رئوس چند نکته ی مهم، که هر کدام در محل خود جای بحث و
نظر و گسترانيدن و پرورانيدن دارند، اشاره می شود.
دو نوع، کبريت داريم. يکی کبريت بی خطر؛ و ديگری کبريت معمولی.
و کبريت بی خطر، بر خلاف عنوانش، خيلی هم خطر ناک است. يعنی به
عبارت درست تر: کبريت بی خطر، وجود خارجی ندارد. اين، به مصرف
کننده بستگی دارد که چگونه و چه موقع و برای چه هدفی از کبريت
استفاده کند.
در آنچه به کبريت در راه پيمايی ۲۵ بهمن مربوط می شود دو خطر
عمده وجود دارد:
۱ ـ استفاده از کبر يت بی خطر، که در اينجا نبايد آن را با
کبريت معمولی به اشتباه گرفت، و عبارت است از کبريتی که
باروت سر آن را يا خيس کرده اند، و يا اصلاً کنده اند و دور
انداخته اند. يعنی همانچه مردم در ضرب المثل های خود می گويند:
«مگر من چوب کبريتم؟».
۲ ـ استفاده از کبريت معمولی، يا همان کبريت باخطر، که در
اينجا نبايد آن را فقط در چوب کوتاه و باريکی موسوم به
«کبريت»، خلاصه کرد.
بيم استفاده از کبريت بی خطر (در همان تعبيری که در بالا آمد)
بيشتر از ناحيه ی رفرمگرايان، و از جمله ی آنان، آقايان کروبی
و موسوی می رود.
و بيم استفاده از کبريت با خطر (باز هم در همان تعبيری که در
بالا آمد) از ناحيه ی سه دسته:
ا ـ کسانی که در تشخيص موقعيت ها، و در تشخيص هدف هر آکسيون
خاصی، و در اينجا از راه پيمايی ۲۵ بهمن، وضع درستی ندارند، و
در ذهن خود، همه چيز را با همه چيز در هم می آميزند. و معمولاً
اين درهم آميختن همه چيز با همه چيز در ذهنشان، نشان کوچکی است
از مشکلی به مراتب بزرگ تر. يعنی از مشکل آنارشيسم.
۲ ـ کسانی که از مبارزه، چيزی به جز خون و شهادت، و شهادت و
خون، و نيز خشونت ابلهانه يی که آن را دانسته يا نادانسته، با
قهر انقلابی يکی می بينند، يا می نمايانند، و يا از سر تزوير، به ديگران زورچپان
می کنند.
۳ ـ از ناحيه ی عناصر حکومت و کارگزاران «کودتا». اين ها طبعاً
خودشان را در اين مورد خاص، با مشخصات خودشان معرفی نمی کنند؛
بلکه جزء يکی از دو دسته ی بالا جا می زنند.
برای مقابله با خطرات ياد شده بايد به چند مورد زير، کاملاً
دقت کنيم، و به تأمل بپردازيم. چه امروز و چه فردا، و چه هر
وقت ديگر. تأملی مستمر که هر بار، خود را
در ما تکميل کند و هر بار بر توان هوشياری ما بيافزايد:
۱ـ هدف از اين تظاهرات، چيست؟
آنچه نهايتاً از دل اين تظاهرات، بيرون خواهد آمد الزاماً هدف
اصلی و فعلی اين تظاهرات معين نيست. هرچند که می تواند ـ به
تناسب آنچه ممکن است پيش بيايد، و آنچه ممکن است پيش نيايد ـ
هدف، تغيير کند و احياناً بسيار متعالی تر شود، يا نشود.
اين تظاهرات، به دعوت مهدی کروبی و مهندس موسوی، و با تکيه
بر نيروی توده ها، و با اعتماد به نفسی که بخش مهمی از آن را
پايداری نيرو های پايه يی جنبش و خواست های مستمر آن ها از اين
دو تن تشکيل می دهد در حال شکل گرفتن است.
هوشياری و موقع شناسی موسوی و کروبی، شايسته ی تقدير و
ارجگزاری است. با وجود هر زاويه يی که با آن ها داشته باشيم.
مخصوصاً همچون راقم اين سطور، در زمينه ی انقلابگرايی و
سرنگونی طلبی يی معادل با استقرار همزمان آزادی، عدالت اقتصادی
و اجتماعی به معنای قابل قبول کلمه، استقلال، همزيستی با جهان
معاصر بر مبنای سياست موازنه ی منفی، و حفظ يکپارچگی و تماميت
ارضی.
هدف اصلی اين تظاهرات معين، اعلام حيات پر افتخار جنبش آزادی
خواهانه ی مردم ايران، و عزيمت اين جنبش، از نقطه يی است کيفاً
جديد.
چه ناسيوناليست باشيم، و چه همچون راقم اين سطور، جهان وطن و
انترناسيوناليست (و اگر به کسی نگوييد: کسموپلتيک، يعنی شهروند
تمام عالم هستی که يکی از کوچک ترين و کوچک ترين اجزاء آن را
کهکشان زيبای «راه شيری» خودمان تشکيل می دهد) بايد در نظر
داشته باشيم که سرنوشت مردم ما از سرنوشت ديگر مردمان
خاورميانه جدا نيست. و از جمله، به همين دليل است که هدف اين
تظاهرات، حمايت از جنبش های مردم کشور های عربی شمال آفريقا،
به علاوه ی خاور ميانه ی رسمی، و در مجموع، چيزی به نام
«خاورميانه ی بزرگ» اعلام شده است.
حتی حسنی مبارک هم که به پشتوانه ی اسراييل و لابی های
آمريکايی آن، تا اين لحظه، سخت جانی به خرج می دهد، بنا به
خبری که شايد تا لحظاتی بعد از پايان نوشتن اين سطور، تأييد يا
تکذيب شود، سرانجام به وسيله ی شورای نيرو های مسلح مصر، از
کار برکنار شده است. و طبعاً اين (در صورت تأييد احتمالی خبر،
که بيشتر حدس می زنم منشأ آن، خبر ديگری است مبنی بر تشکيل
حلسه ی اين شورا بدون حضور مبارک) گامی خواهد بود به جلو؛ اما
بيشتر به چيزی می مانَد مثل کودتا به جای انقلاب.
تکليف مردم مصر را با اين ماجرا به خودشان بسپاريم، و به جنبش
خودمان ، يعنی به بخشی از جنبش بزرگ خاورميانه که در ايران
جريان دارد، بازگرديم.
تظاهرات ۲۵ بهمن، احتمالاً می تواند با سرعتی شگفتی برانگيز به
سوی سرنگونی (با همان مشخصه هايی که گفتم) پيش برود.
من به رفرمگرايان، و به طور خاص به موسوی و کروبی پيشنهاد می
کنم که مطلقاً از اين بابت دچار نگرانی نشوند، و اطمينان داشته
باشند که مردم ايران (به اين و آن و غيره و غيره، اگرچه جزء
مردم ايران هستند کاری نداشته باشيد) پاس حرمت پايداری و شرافت
اين ها را در پس از «انتخابات» ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ به تمام و
کمال نگاه خواهند داشت. به خصوص اگر اين ها دست به هيچ گونه
عملی يا موضع گيری يی که بتواند در اين مسير ايجاد اختلال کند
نزنند.
در گذشته نيز چنين بوده است. اما بايد چنين تر و خيلی هم چنين
تر شود. هيچ وقت، موسوی و کروبی در برابر خواست های مردم
نايستادند، و فقط مواضع خود را به صورت روشن و شفاف بيان
کردند، و در همان حال، هيچ موضع گيری و دشمنی و مخالفتی با
سرنگونی طلبان نکردند، و حتی بر حضور همه ی گرايش های مردمی در
جنبش،
بدون خودی کردن و غير خودی کردن، مکرراً تأکيد داشته اند.
اين، حق طبيعی آن هاست که رفرمگرا باشند، و اين، حق طبيعی ماست
که انقلابگرا باشيم. پلوراليسم و تکثرگرايی، از جمله، يعنی
همين.
سخن من با اينان همان است که بار ها گفته ام:
از انقلاب نترسيد؛ انقلاب، قشنگ است
و انقلاب، نه سرخ است وُ يا که سبز:
ساده و بی رنگ است
از انقلاب نترسيد؛ رفتن است رو به هميشه.
از انقلاب نترسيد؛ رُستن است:رُستن ريشه!
از انقلاب نترسيد؛ روشنی، آنجاست
و انقلاب، در سياهی شب های تو به تو
فرداست! ٭
بنا بر اين، هدف اصلی ما در تظاهرات ۲۵ بهمن بايد در درجه ی
نخست، همين هدف اصلی جنبش باشد؛ و اگر شد ـ و احتمال قابل
توجهی هم می رود که بشود ـ اهدافی فراتر.
۲ ـ خيابان ها، يا قسمت معينی را که خود به خود مشخص خواهد شد،
حداقل ـ حداقل ترين حداقل ـ نبايد به هيچ عنوان تا قبل از
رسيدن به نتايح اوليه و قابل اتکا ترک کرد.
«قابل اتکا»، يعنی قابل اتکا. و نه قول هايی که احياناً
قاتلان ندا و سهراب، از سر ترس و وحشت، ممکن است به مردم
بدهند.
موسوی و کروبی لازم است به شدت در اين مورد حواسشان را جمع
کنند و در دامی نيافتند که جنبش دانشجويی در سال ۱۳۷۶ در آن
افتاد.
۲ ـ بايد از اشتباهات جنبش دانشجويی ۱۳۷۶ درس آموخت و آن
اشتباهات را دوباره تکرار نکرد، و نيز اجازه ی تکرار آن را
نداد.
به خاطر داريم که در يکی دو روز اول آن جنبش بزرگ، وحشت و
هراسی حيرت انگيز، سر تا پای حکومت را در بر گرفته بود. هنوز
چهره ی درهم شکسته ی اهريمن جماران را از ياد نبرده ايم که به
التماس و گريه و خود را به موش مردگی زدن، در حضور همه، به
اوباش خود می گفت که اگر به خود من هم فحش می دهند و عکس هايم
را پاره می کنند شما نبايد هيچ عکس العملی نشان بدهيد. و جالب
ترين نکته ی کلام او هم در آن سخنان اين بود (نقل به مضمون)
که:
ـ مگر من اين را به شما قبلاً نگفته بودم؟ [بر دروغگو...] حالا ديديد چه شد؟ حالا ديديد چه پيش آمد؟
اهريمن! باز هم خواهی ديد که نه «چه» که «چه ها» پيش خواهد
آمد...
اما همو، بعد از مشاهده ی اشتباهات جنبش دانشجويی، و نيز
ترفندی که با ارسال اوباش کاسه کوزه شکن و آتش بزن خود در ميان
مردمی که در خيابان ها به جنبش دانشجويان مستقر در دانشگاه ها
پيوسته بودند، و به ندای شعار بزرگ و اصلی آن ها : « ايران شده
فلسطين ـ مردم! چرا نشستين؟»، پاسخ مثبت داده بودند، يکباره
جنبش دانشجويی ـ مردمی تيرماه ۱۳۷۶ را از مسير خود منحرف کرد.
بخش معينی از دانشجويان که ـ بنا به دلايل مختلف ـ عملاً رهبری
آن جنبش را در دست داشتند، به صورت اسفباری کوتاه آمدند، و در
شکست جنبش، نقشی ناخواسته ايفا کردند.
و خاتمی هم، به طرز بسيار بد و غير قابل دفاعی، کوتاه آمد.
«کوناه آمد»، مؤدبانه ترين جمله يی است که در مورد حرکت او می
توان بيان کرد.
و باز به خاطر داريم که بعد از «گرفتن» اين ترفند، يکباره آن
خامنه ای ملتمس لرزان وحشت زده، جان تازه يی گرفت و در يک
سخنرانی فوری ديگر، شروع به عربده کشی و رجزخوانی کرد. و حق هم
داشت. جنبش، در برابر ترفند او، به قول امامش، بازی خورده بود.
درست گفته است موسوی که اگر ماجرای جنايات حکومت در آن جريان، واقعاً پی گيری
می شد، و اگر در برابر آن کوتاهی به عمل نمی آمد، شايد ما
امروز شاهد وضعيت ديگری بوديم.
۳ ـ بنا بر آنچه آمد، مراقب باشيم تا «بشکن بشکن ها» و «آتش
بزن آتش بزن» های حرفه يی و يا مأمور، خودشان را وارد اين
تظاهرات نکنند.
راه درست، برخورد فيزيکی با آن ها نيست. راه درست، خالی کردن
پيرامون آن ها و دوری جستن از آن هاست.
هر کس که بخواهد به مراکز عمومی مربوط به زندگی مردم، و يا
وسايل نقليه ی مردمی (شخصی يا عمومی) حمله کند، يا آتش
بياندازد، خواسته يا ناخواسته در خدمت دشمن مردم است. چه همچون عوامل حکومت، و عوامل
دشمنان جنبش مستقل مردمی در اپوزيسيون منحط و آويخته به دشمنان
خارجی ايران باشد؛ و چه تحت تأثير يکی از اين دو گروه قرار
گرفته باشد (از جمله به دليل ذهن ساده و پاک، و يا فريفته و
عاشق و صادق)، و چه به دليل نشناختن قوانين يک مبارزه ی سالم
(در اينجا بحث از مبارزه ی قهرآميز، که به نظر می رسد که
سرانجام در نقطه يی، در شرايط فروپاشی کامل نظام، مثل آخرين
روز های حکومت شاه، اجتناب ناپذير شود نيست) ، و چه به دليل
خشم و نفرت فروخفته و بر حق، به جای برخورد خردمندانه، به
آنارشيسم رو آورده باشد...
در جنبش های تونس و مصر هم ديده ايم که مردم اين کشو ر ها
هوشيارانه، اجازه ی چنين کار هايی (يعنی اجازه ی ادامه ی چنين
کار هايی) را به کسی ندادند.
و سه نکته ی مهم ديگر:
نکته ی اول:
ضروری تر از ضروری است که فراخوان راه پيمايی ۲۵ بهمن، و پوستر
های مربوط به آن، هرچه زودتر، در مقياسی بسيار بزرگ، در کشور
های عربی، و به خصوص مصر و ميدان «تحرير» قاهره، که مرکز تحصن
باشکوه مردم مبارز مصر شده است، پخش شود. بدون از دست دادن حتی
دقيقه ها. و به صورت بسيار بسيار گسترده. در اين راه می توان
از ايرانيان حاضر در ميدان تحرير کمک گرفت.
از جمله محاسن فراوان اين کار اين است که:
۱ ـ آزادی خواهان کشور های خاورميانه ی بزرگ، هرچه بيشتر از
پيش، بر همدلی و همبستگی جنبش بزرگ مردم ايران با خود آگاه
خواهند شد؛، و هرچه بيشتر از پيش، خواهند دانست که دشمن مشترک
آن ها حکومت ملايان است که به دروغ، خود را حامی آن ها نشان می
دهد.
۲ ـ دست حکومت را در سرکوب تظاهرات ۲۵ بهمن، تا حدودی خواهد
بست. چرا که انعکاس رسوايی چنين سرکوبی، در ميان مردم
خاورميانه، به آبروريزی هرچه بيشتر او کمک خواهد کرد.
۳ ـ حکومتگران مصر و بقيه ی کشور های خاورميانه ی بزرگ، به
علاوه ی حاميان آن ها در اسراييل، و بخشی از سياستمداران
آمريکايی، تبليغ می کنند که اگر ما برويم، اين، «بنيادگرايان»
هستند که قدرت را در دست خواهند گرفت. تبليغی که با همبستگی
جنبش آزادی خواهانه و ضد ارتجاعی مردم ايران با جنبش آن کشور
ها تا حدودی کارايی خود را از دست خواهد داد.
نکته ی دوم:
چه اشکالی دارد اگر موسوی و کروبی، به سرعت و بدون از دست دادن
وقت، با دعوت رسمی و نيز سرگشاده (هم رسمی، و هم سرگشاده) از
چند تن از چهره های شناخته شده در سطح بين المللی، در ميان
مبارزان تونسی و مخصوصاً مصری، برای نظارت بر اين راه پيمايی
دعوت به عمل بياورند و حکومت را اينچنين در دو راهی پذيرش
(عملاً محال) و رسوايی هرچه بيشتر قرار دهند؟
نکته ی سوم:
بايد بدانيم که حکومت، طی بيش از يک سال و نيم اخير پس از
اوجگيری جنبش، خود را برای مقابله با تظاهرات خيابانی، و حتی
ممانعت از شکل گيری آن آماده کرده است. بنابر اين، تعيين
کننده، اين نيست که تظاهرات ۲۵ بهمن آنگونه که مورد نظر جنبش
است شکل و قوام بگيرديا نه.
مهم اين است که اين جنبش، عزم بر آن کرده است که از نو آغاز
کند. که حضور خود را دوباره و صدباره اعلام دارد. و که اين
دايره ی بسته را بگشايد.
و خواهد گشاد!
شب ۲۲ بهمن ۱۳۸۹
--------------------
٭ متن کامل شعر:
www.ghoghnoos.org/ah/hb/az-en.html
در همين رابطه:
ببينيد و گوش دهيد: ويدئوکليپ تازه ی
داريوش با نام «سيصد گل سرخ»:
www.ghoghnoos.org/rtv/gol300.html
و بخوانيد:
راه پيمايی ۲۵ بهمن بايد به هر قيمتی
برگزار شود:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/peymai.html
سه
به علاوه ی يک پيشنهادِ احتمالاً عملی برای اين روز ها:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/pish.html