مگر ايران هم جزء «خاورميانه ی بزرگ»
نيست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ |
|
|
|
«خاورميانه ی بزرگ» ـ که از آنچه رسماً در
کتاب ها «خاورميانه» ناميده شده است گسترده تر است ـ به طرز
غير منتظره يی دارد ديگرگون می شود. نه فقط بر خلاف انتظار
مردمان محروم اين سرزمين، که بر خلاف انتظار طراحان نقش و نقشه
يی ديگر از خاورميانه و «خاورميانه ی بزرگ» به روايت خودشان
نيز. نقش و نقشه يی در تضاد کامل با نقش و نقشه يی که دارد شکل
می گيرد.
متحدين آمريکا و اسراييل، به لرزه افتاده اند. در تونس،
تقريباً می شود کار مردم را تا حدود قابل قبولی به فرجام نيک
رسيده فرض کرد. و برای مصر و يمن نيز بايد کمی صبور بود و ديد
که سير حوادث، نهايتاً به کجا خواهد انجاميد. من فکر می کنم که
به سرانجام خوش. حداقل مثل سرانجام تونس.
اما در اين «خاور ميانه ی بزرگ»، کشور ديگری هم وجود دارد.
ناسيوناليست نيستم. اصلاً. يعنی تقريباً اصلاً. ولی با اين همه
تحقيری که ملت ايران شده است، دلم می خواهد به جای نام ساده ی
اين کشور، يعنی نام «ايران»، از «سرزمين شيران» ياد کنم.
شيرانی متشکل از انواع اقوام. از کرد و بلوچ و آذری و...
به ياد شعر اخوان ثالث می افتم. آن عزيز که بر خلاف تخلص خود
(م. اميد) پس از کودتای ۲۸ مرداد، سخت نا اميد بود، اما باز هم
گاه اميدوارانه می سرود:
گرچه می بافند بهر شير ها زنجير ها
بگسلند آخر ز هم زنجير ها را شير ها!
حاکميت کنونی ايران، زياد فکر نکنيم که از متحدين آمريکا و
اسراييل نيست. هست. اما به نوعی ديگر. يعنی نه متحد هميشگی. و
نه دوست. و نه مورد اعتماد. و نه وابسته، به آن صورت که کسانی
می گويند، و حتی «سگ زنجيری امپرياليسم» می نامندش. با همان
ادبيات تجربه شده و نا کار آمد گذشته اشان.
هيچ کدام اين ها. اما مفيد.
موقتاً مفيد.
برای غارت. و بيشتر از آن: برای توجيه جنايت در خاورميانه.
مگر اين اسراييل نبود که خواهان انتخاب احمدی نژاد بود، و از
سايه ی موسوی می ترسيد، و می ترسد؟ و نيز از سايه ی پيروزی
جنبش بر کودتاگران که بهترين ياور او در سياست منطقه يی و
جهانی اش هستند؟ (۱)
مفيد.
موقتاً مفيد.
و تا زمانی محدود. زمانی که به نظر می رسد که در صورت شکست
کودتاگران، ديگر به پايان خواهد رسيد.
طبعاً اگر شکست کودتاگران، معادل پيروزی ملت باشد، سياست ايران
ِ آزاد و آباد فردا، سياست موازنه ی منفی خواهد بود. سياستی که
مبنای آن را همزيستی مسالمت آميز با تمام جهان تشکيل خواهد
داد. و اين، گرچه با وابستگی نامحدود يا محدود، فرق می کند،
اما جهان معاصر، چه بخواهد و چه همچون اسراييل و نئوکان ها (يا
بهتر است بگوييم «باز» ها، چون در کان ها و در دموکرات ها هم
از اين نوع جانوران، به وفور يافت می شوند) نخواهد، چاره يی به
جز تمکين در برابرش نخواهد داشت. (۲)
پيش تر از اين ـ طی ساليان دراز ـ بار ها اين را نوشته ام و
شکافته ام که دشمنی خمينی و خمينی گرايان با آمريکا و اروپا
ماهيتی ماقبل تاريخی و مربوط به عصر مادون سرمايه داری دارد.
(۳)
چيزی که برای آمريکا و اروپا به صورت محدود، قابل تحمل است، در
صورتی که سودش بيشتر از زيانش باشد.
و چيزی که برای آمريکا و اروپا به صورت نامحدود، غير قابل تحمل
است در صورتی که زيانش بيشتر از سودش باشد.
دشمنی اسراييل و حکومت هم، حتی در آن زمان که هنوز خمينی يی در
کار بود، همان حکايت تحويل گرفتن سلاح های سفارش شده توسط شاه،
از اسراييل، به منظور فتح قدس از طريق کربلاست، و حکايت ايران
کنترا ست، و باقی ماجرا. يعنی ماجرا ها.
آمريکا، در عصر بوش پسر، تصميم قطعی به تعيين تکليف ايران از
طريق حمله ی هوايی و زمينی به کشور ما داشت تا مثل آرزوی به
گور برده شده ی پطر کبير، اما درست در جهت جغرافيايی مخالف نظر
او، از آب های گرم خليج فارس تا آن طرف آب های سرد دريای
مازندران را در زير سلطه ی خود در آورد؛ و در اين ميان، عمده
ترين مانع، چه به لحاظ حغرافيايی و چه به لحاظ استراتژيک، کشور
ايران بود. و هست، و اميدوار باشيم که همچنان تا به هميشه
باشد. و اين آخری مشروط است به سرنگونی حکومت خلافت و ولايت، و
استقرار يک جمهوری آزاد، مستقل و غير وابسته، جدا از هر مسلک و
مرام و مذهب و ايده ئولوژی، مقتدر، و برقرار کننده ی حداقل های
عدالت اجتماعی و اقتصادی، در يک ايران يکپارچه ی يک ميليون و
ششصد و چهل و هشت هزار کيلومتر مربعی. و اين همه صفات و قيود و
غيره، با هم. همه اشان با هم. بدون جا انداختن يکيشان حتی. به
دست مردم. فقط مردم. نه کمر خدمت بستگان برای جناح های هار
آمريکا و اسراييل و اعضای کابينه ی بوش...
حسنی مبارک که دارد ذوب می شود، می دانيد کيست؟ «دوست» ترين
متحد قوی آمريکا و اسراييل در منطقه. حتی به تعبيری ـ به لحاظ
ساختار سياسی و اجتماعی مصر ـ بيشتر از عربستان سعودی.
قاتل و به زندان و بند و شکنجه کشاننده ی هزار ها و هزار ها
آزادی خواه و مخالف و مبارز. تا گلو فرو رفته در خون مردمان
ميهن خويش.
همدست جنايتکار اسراييل در قتل عام روزمره ی مردمان غزه، به
اين جرم که در يک انتخابات آزاد، به کسانی به جز محمود عباس ها
اعتماد کردند. درست يا غلط و از سر ناچاری و در غياب يک
آلترناتيو مناسب تر. به جرم اين که مبارزه را بر سازشی از ذلت
بار ترين موضع با اسراييل ترجيح دادند، و در همان حال، به صدای
رسا اعلام داشتند که آماده ی همه گونه مصالحه در صورت حفظ حقوق
اوليه ی ملت فلسطين هستند. حتی نه در کادر فلسطين بزرگ. فلسطين
دزديده شده. بلکه در همان کادر مرز های قبل از ۱۹۶۷. يعنی
پذيرش چيزی در حدود ۲۲ در صد از خاک فلسطين، و سپردن ۷۸ در صد
بقيه به غاصب.
همه اشان. حتی سرسخت ترين هاشان مثل حماس. (۴)
«از سال ۱۹۶۸ سازمان های بزرگ فلسطينی، حتی گذشتی بزرگ کرده
اند: با پيشنهاد کردن تشکيل تنها يک کشور واحد، بدون گرايش
مذهبی ويژه، که در آن، يهوديان، مسيحيان، و مسلمانان، با
يکديگر در صلح، زندگی کنند؛ و از حقوق مساوی برخوردار باشند.
«اين، اسراييل است که پيوسته اين پيشنهاد را رد کرده است.
پيوسته و پيوسته. اين، اسراييل است که هميشه، با سماجت، بر
ايده ی يک دولت قومی و نژادی خالص و اختصاص داده شده به
يهوديان، چنگ آويخته است.
«فلسطينی ها حتی پذيرفته اند که به اين اندک رضايت دهند که فقط
۲۲ در صد از سرزمين اصلی اشان به آن ها باز گردانيده شود. و
باز، اين، اسراييل است که حتی اين خواست آن ها را هم رد می
کند، و همزمان، به دزديدن زمين های بيشتر، آرام آرام، ادامه می
دهد.» (۵)
با فروريختن نظام ننگين حسنی مبارک، اسراييل، ديگر نخواهد
توانست که گلوی مردم غزه را اينگونه راحت و بی دغدغه بفشارد. و
کل محاسباتش در منطقه نيز در هم خواهد ريخت. کوچک ترين شکی در
اين نداشته باشيم. شکست مبارک، ضربه يی هولناک بر پيکر
بنيادگرايی نژاد پرست نسل کش اسراييل خواهد بود.
در پی انتخابات آزاد فلسطين، و تشکيل دولت ائتلافی حماس و فتح،
اسراييل و آمريکا و اروپا، به منظور درهم شکستن اين حکومت و
جدا کردن سست عنصران از بقيه، تحريم های بی رحمانه يی را عليه
فلسطين برقرار کردند.
و سرانجام نيز، محمود عباس، به کمک اراذل و اوباش محمد دحلان،
که روابط او با دستگاه های امنيتی اسراييل کاملاً رو شده است،
در پی همين فشار ها، و در يک عمل تسليم طلبانه، دست به کودتايی
شکست خورده در غزه زد که منجر به اخراج نيرو های او از غزه و
دو پاره شدن حکومت در فلسطين شد. (۶)
و از اين تاريخ بود که اسراييل علاوه بر تحريم های قبلی، و
علاوه بر چندنوبت قتل عام علنی و رسمی که با هجوم همه جانبه ی
نيروهای نظامی به غزه انجام داد، به تحريمی بی نهايت بی رحمانه
و فراتر از هر مقياس و معيار تا کنون شناخته شده يی در جهان
معاصر، عليه مردم غزه، دست زد. يک و نيم ميليون انسانِ روی هم
تل انبار شده در باريکه يی به مساحت مجموعاً ۳۵۰ کيلومتر مربع.
يک زندان با دوستاقبانی اسراييل، که هر زمان اراده کند وارد آن
می شود و چند تن از زندانيان بی رمق و از پا افتاده به خاطر
تحريم ها را يا می کشد، و يا با خود به شکنجه گاهی اختصاصی تر
می برد.
و باز، روز از نو، و روزی دوستاقبان شکنجه گاه ۳۵۰ کيلومتر
مربعی يک و ميليون نفری از نو.
و اين همه، تا نوبت تهاجم نظامی همه جانبه ی بعدی.
غرض از نوشتن اين مقاله، پرداختن به مسأله ی فلسطين و اسراييل
نيست، و خوانندگان را به مجموعه مقالات مفصلی که در اين زمينه،
در صفحات خبر و نظر سايت ققنوس وجود دارند احاله می دهم تا از
سخن اصلی به دور نمانيم. (۷)
اما حيفم می آيد که داخل پرانتز، با اختصار کامل، از کنار دو
موضوع زير بگذرم:
۱ ـ محمود عباس، مزد همکاری با محمد دحلان را در کودتا، به
خوبی دريافت کرد. چرا که به گزارش منابع متعدد فلسطينی وابسته
يا نزديک به محمود عباس، و نيز خبرگزاری ها و رسانه های عمومی
جهان، محمد دحلان، باز هم با همکاری اسراييل، اين بار، کودتای
بزرگی را عليه خود محمود عباس تدارک ديد، و حتی در همين تازه
ترين سالگرد شهادت ياسر عرفات به دست اسراييل، قرار بر اين بود
که محمد دحلان و تمام اوباش او، به رام الله سرازير شوند و
حکومت محمود عباس را ساقط کنند.
فتح، چند دسته شده است، و دسته ی وفادار به محمود عباس، با
اطلاع از اين توطئه، تعداد بسيار زيادی از نيرو های محمد دحلان
را دستگير کردند، و همچنين ورود تمام اتوبوس های حامل نيرو های
دحلان که به بهانه ی شرکت در مراسم يادبود عرفات، عازم رام
الله شده بودند را به اين شهر، ممنوع ساختند.
۲ ـ انتشار اسناد محرمانه، همراه با نقشه های علامت گذاری شده،
در تلويزيون الجزيره، بازمانده ی اعتبار محمود عباس را نيز به
زير سئوال برد. محمود عباس ـ که رابرت فيسک، گزارشگر بسيار
معتبر روزنامه ی ايتنديپندنت انگلستان، او را رسماً «عامل و
آژان غرب در فلسطين» می نامد، و جان پيلجر، از برجسته ترين
روزنامه نگاران گاردين و مطبوعات ديگر، و از معتبر ترين
نويسندگان و مستندسازان جهان، او را کانديدای دولتی از نوع
دولت دست نشانده ی ويشی فرانسه ی هنگام اشغال، برای فلسطين
معرفی می کند ـ مطابق اين افشاگری جديد، پذيرفته بود که
اسراييل با حفظ و گسترش کولونی های خود در سرزمين فلسطين، به
فلسطينی ها امکانی بدهد شايد در حد اجازه ی داشتن پليس مسلح به
باتون، به جای ارتش، در کاروانسرايی بی درو پيکر تحت عنوان
«کشور فلسطين» که سربازان اسراييل در هر زمان که اراده کنند در
آن به رفت و آمد بپردازند، و مثلاً نگذارند که فلسطينی ها در
هنگام برداشت محصول زيتونی که می کارند، مانع دزديده شدن زيتون
هاشان به وسيله ی کولون های مسلح شوند. دزدی مسلحانه يی که سال
ها و سال ها و سال هاست با قلدری تمام و نفس کش طلبی تکرار می
شود. چرا که زيتون مقدس، از آنِ نژاد مقدس و برگزيده ی خداوند
است، و نه از آن ِ راهزنان دريايی موسوم به فلسطينی.
بگذاريم اين حرف ها را برای بعد. منظور من کمک بی نظير حسنی
مبارک به اسراييل در خفه کردن مردم غزه، با بستن تمامی راه های
کمک رسانی دارويی و غذايی به آن ها از طريق تنها امکان در
دسترس مردم غزه، يعنی کشور مصر، و قتل روز مره ی مردم غزه، به
خصوص کودکان و سالمندان و بيماران وزنان باردار و نوزادان، از
گرسنگی و ضعف و نبودن امکانات اوليه ی درمانی بود.
و اينک لاشه ی اين اهريمن، اين عامل سيه روزی مردم مصر، اين
صاحب مخوف ترين زندان ها و شکنجه گاه ها، اين خصم کارگران و
زحمتکشان و تشکل هايشان، اين دشمن سوگندخورده ی جهان عرب، در
حال متلاشی شدن است.
اصلاً جای تعجب نبود که پريروز و ديروز و امروز، خبرگزازی های
جهان، گزارش دادند که محمود عباس، و پادشاه عربستان سعودی، در
تماس های تلفنی با حسنی مبارک، حمايت خود را از او در برابر
مردم مصر اعلام کرده اند. به زبان ديپلوماتيک البته.
فردا، پس از، و يا همزمان با، تونس و مصر و يمن، نوبت مراکش ،
نوبت اردن، نوبت عربستان سعودی، نوبت شيخ نشينان خليج فارس، و
تمامی «خاورميانه ی بزرگ» فرا خواهد رسيد.
نوبت ايران اما کی؟
اين، خوشبينی نيست، بلکه واقع بينی است اگر بگوييم همچنان که
جنبش ديگر مردمان خاورميانه ی بزرگ، از جنبش بزرگ مردم ايران
بسيار آموخته است، جنبش بزرگ مردم ايران نيز، از جنبش ديگر
مردمان خاورميانه ی بزرگ، بسيار آموخته است و بسيارتر نيز
خواهد آموخت.
همه ی مسئوليت ها را بر گردن موسوی و ديگر ياران او نياندازيم
و منصف باشيم. همچنان که نمی توانيم گناه کم کاری های خود را
به گردن اينان که صادقند و در حد توان خود و در چهارچوب ظرفيت
سياسی و سقف خواست های خود، به نفع جنبش کوشيده اند بياندازيم.
اما در آستانه ی ۲۲ بهمن، مسئوليتی خطير، در معنای بزرگ و
خطرناک، بر عهده ی اينان است. چه بخواهند، و چه نخواهند.
و از «اينان»، منظورم شماست. شما «همراهان جنبش»: خانم رهنورد!
آقای کروبی! و آقای موسوی! [بدون امام راحل لطفاً اما. امام
راحل، رحلت کرد. يعنی به سفر رفت. به کجا؟ شما بهتر از من می
دانيد! به همانجا. مگر نمی گوييد «ره»؟ ره، مخفف رفته
همانجاست. چند دفعه اين را بايد گفت؟]
بی ترديد، و بر خلاف همه ی لجن پراکنی ها عليه شما، بسيارانی
از مردم، به شما حرمت می نهند، به شما اعتماد کرده اند، و به
شما گوش خواهند سپرد.
... در اين يک سال و نيم که از آغاز جنبش گذشته است، بار ها
ديده شده است که موسوی، در هزينه کردن از خويش، دست و دل باز
است، اما همين که نوبت به مردم می رسد، او نگران هزينه ی نابجا
کردن از آن هاست. نگرانی يی که نشان از احساس مسئوليت او دارد.
چرا که آن کس که در هزينه کردن از خويش و چند تن از جنس و جنم
خويش می هراسد، اما با دست و دلی باز، از ديگران هزينه می کند،
ديگران را پول خرد هايی در جيب خود به حساب می آورد برای خريد
مايحتاج خويش و چند تن از جنس و جنم خويش.
نگرانی موسوی و «همراهان جنبش»، قابل درک است. قابل درک و قابل
احترام. اما به هر حال، مسئوليت سنگينی که بر دوش او و آن
هاست، گاهی فراخواندن ديگران به خطر را نيز ايجاب می کند. خطری
که نمی توان با «جنبش کور» از آن نام برد... (۸)
«خاورميانه ی بزرگ»، به طرز غير منتظره يی دارد ديگرگون می
شود.
اين فرصت را، اين فرصت استثنايی را، و شايد اين بهترين فرصت
را، از دست ندهيد.
و ندهيم!
چگونه؟
تو پای به راه در نه و هيچ مپرس
خود، راه بگويدت که چون بايد رفت!
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
توضيحات:
۱ ـ سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را عليه
کشور او متحد کرده است. و اين يک خدمت بزرگ و کليدی به اسراييل
است.
اين را رييس سابق موساد، افراييم هاليوی (هاليفی)، درتلويزيون
عربی زبان «الحرّه» که تحت کارفرمايی آمريکا قرار دارد اظهار
داشت.
او گفت که احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است. ما هرگز
در موساد قادر نبوديم عملياتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما
انجام می دهد انجام دهيم.
«رييس سابق موساد: احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است!»،
به همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/msd-nj.html
اگر محمود احمدی نژاد را مرم ايران در انتخابات ماه ژوئن، بار
ديگر به عنوان رييس جمهوری خود انتخاب کنند، اين هديه يی به ما
و لطفی در حق ماست... ما نيازمند به احمدی نژاد هستيم... بدون
احمدی نژاد، کار ما در چالش با ايران دشوار خواهد بود...
اين ها را در نشست بزرگ و تعيين کننده و پر سر و صدای ماه مه
۲۰۰۹«آيپاک»، بزرگترين و نيرومند ترين لابی اسراييل در آمريکا،
دو تن از سخنرانان برجسته ی اين لابی اظهار داشتند.
«بزرگترين لابی اسراييل در آمريکا خواهان انتخاب دوباره احمدی
نژاد است!» ـ به همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/ip-nj.html
۲ ـ و از همين رو بايد نسبت به آلترناتيو سازی در برابر جنبش
مردمی مستقل ايران، به وسيله ی اينان حساس بود، که طبعاً
فرمانبرداران زبون و دست نشانده و محتاج به خود را بر مردم و
جنبش مردم ترجيح می دهند، و ای بسا اگر اين جنبش به نقطه ی
پيروزی نهايی نزديک شود، دست به ماجراجويی هايی هم بزنند.
۳ ـ اين موضوع، چه به صورت مستقل و چه در خلال ترجمه يی يا
مقاله يی، به کرّات، مورد اشاره ی راقم اين سطور قرار گرفته
است. به عنوان نمونه:
«جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع
خمينی»:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/moh.html
۴ ـ در نوامبر ۲۰۰۸، روزنامه ی بزرگ اسراييلی ها آرتص، در
گزارشی به قلم خانم «اميره هس»روزنامه نگار صلح طلب و پرآوازه
ی يهودی اسراييل، گزارش داد:
اسماعيل هنيه در ملاقات خود با ۱۱ نماينده ی پارلمان اروپا که
به قصد اعتراض به محاصره ی غزه، به فلسطين رفته بودند اطلاع
داده است که دولت حماس، علاوه بر يک «هدنه» (معادل «صلح» با
اسراييل) حاضر است که اسراييل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذيرد؛ و
اين پيشنهاد را هم به اسراييل ارائه داده است، اما اسراييل
پيشنهاد او را رد کرده است. اسماعيل هنيه، به درخواست يکی از
نمايندگان، بار ديگر پيشنهاد خود را تکرار کرد.» و... خيلی
ساده: چند هفته بعد، تهاجم اسراييل به نوار غزه آغاز شد!
تهاجمی کاملاً برنامه ريزی شده، و بعد از شکست بوش در
انتخابات، و قبل از ورود رسمی اوباما به کاخ سفيد. در مرحله ی
انتقال قدرت در آمريکا.
در اين باره، مقاله ی بسيار ارزشمند جان پيلجر با عنوان «
هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقيقت را می
دانند»، به ترجمه ی همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/plg-so.html
۵ ـ «گفتگوی دموکراتيک دزد ها با هم بر سر شيوه ی هرچه بهتر
دزديدن ـ پاسخ ميشل کُلُن به مدافعان تعقيب قضايی فعالان کمپين
بايکوت اسراييل»، به ترجمه ی همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/colon-d.html
۶ ـ ميشل وارشاوسکی، روزنامه نگار و نويسنده ی برجسته ی يهودی،
در اين مورد، توضيحات دقيقی داده است: «در فلسطين، چه کسی عليه
چه کسی کودتا کرد؟» ، به ترجمه ی همين قلم:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/wrsh-c.html
۷ ـ از جمله به دو مقاله ی زير، به همين قلم، همراه با لينک
های آمده در آن ها:
«استريپ تيز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراييل به غزه»:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/gz-strp.html
« غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعيان»:
www.ghoghnoos.org/ak/kp/gz-haft.html
۸ ـ «بزن، وگرنه می زنندت موسوی»، از راقم اين سطور:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/bezan.html