اخيرا سازمان عفو بين
الملل اسنادی منتشر کرده است که به موجب آن چين در عرصه اعدام مقام
نخست و ايران مقام دوم را دارد. در کنار چين و ايران نام بحرين ، يمن،
عربستان سعودی و آمريکا هم به چشم می خورد. اگر برای تعيين رتبه اول از
قدرمطلق تعداد اعدامها حرکت کنيم طبيعتا چين رتبه نخست را خواهد داشت و
تا لغو کامل اعدام در جهان نيز به احتمال قوی اين رتبه را حفظ خواهد
کرد زيرا چين پر جمعيترين کشور جهان است. ولی اگر جنبه نسبی به تعداد
اعدامها بنگريم مقام نخست به ايران می رسد زيرا تعداد اعدامها در اين
کشور نسبت به تعداد جمعيت از همه کشورهای جهان بيشتر است.
اعدام در ايران يک خصوصيت ديگر هم دارد که از ويژگيهای اعدام در ممالک
استبدادی است. شاه برای اعدام گروه جزنی مدعی شد که آنها را در حال
فرار کشته است در حاليکه دادگاه به جرم آنها رسيدگی کرده بود و به
زندانهای طويل المدت محکوم شده بودند. اين خمينی نبود که در سال ۱۳۶۷
به قتل همه کسانی فرمان داد که دوران زندانی خويش را قانونا سپری کرده
و يا در حال گذراندن آن بودند و بدعت جديدی را بنيان گذارد اين شاه بود
که بدعت گذار اين نوع اعدام بود. در ايران اسلامی شفافيت وجود ندارد و
امنيت قضائی محلی از اعراب ندارد. وقتی کسی را بدار می زنند شما در
واقع نمی دانيد جرم واقعی وی چه بوده است. برايش پرونده سازی کرده اند؟
ملائی با وی خصومت داشته است؟ اين اعدام در اثر انتقامجوئی شخصی است و
يا ووی را به خاطر فعاليت سياسی و دگر انديش بدار آويخته اند. در ايران
همه مردم به علت فقدان امنيت قضائی و فساد دستگاه در قدرت، به علت
اعمال نفوذ مقامات و ارعاب قضات و وکلای مدافع گروگان رژيم جمهوری
اسلامی و مشتی مافيای در قدرت هستند. مافيای در قدرت مسئول ناامنی در
ايران و افزايش تعداد اعدامهاست تا خود را با ايجاد ارعاب بر سر کار
نگهدارد. اين رژيم برای جان انسانها ارزشی قايل نيست. توجه کنيد
نمايندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان نمايندگان ملت که وظيفه نظارت بر
حسن اجرای فعاليتهای دولت و قانونگذاری را دارند مانند اوباش در جلوی
دوربين تلويزيون جمع می شوند، مشتها رو به هوا می گيرند انگاری که
محارب با خدا هستند و عربده می کشند موسوی و کروبی اعدام بايد گردند.
مو بر تن بيننده راست می شود. نمايندگان مجلس از بالای سر قوه قضائيه و
همه قوانين کشور حکم اعدام صادر می کنند و شرم هم ندارند که با اين کار
وضعيتی را در جامعه ايجاد می کنند که کسی احساس امنيت نمی کند. اخلاق
جامعه را به سقوط می کشاند زيرا ميليونها مردم از ترس جانشان بايد با
دو روئی و عذاب وجدان، با کشيدن گليم خويش از آب و بی توجهی به مصلحت
عمومی زندگی کنند. البته در کشوری که ولی فقيه بر بالای سر همه فرمان
می راند و نماينده خدا بر روی زمين است و خودش می برد و می دوزد و می
تواند بدون ترس از تعقيب فرمان قتل صادر کند و يا آنرا لغو نمايد و
جامعه را به عهد دوران قبيله ای اسلامی بکشاند از نمايندگان استصوابی
مجلس شورای اسلامی چه می توان انتظار داشت. شايد خود آنها نيز می ترسند
اگر عربده نکشند با عربده ديگران سرشان بر بالای دار رود.
در گذشته امپرياليستها موفق شدند با يک کارزار ايدئولوژيک در عرصه
جهانی از امر انسانی "دفاع از حقوق بشر" وسيله ای بسازند تا با تحريک
افکار عمومی رژيمهای نامطلوب خويش را تحت فشار قرار دهند. در رقابت با
روسها هر عطسه زخاروف که به وی جايزه نوبل نيز داده بودند بيک جنجال
سياسی بدل می شد ولی شاه دسته دسته جوانان ايران را می کشت و آب از آب
تکان نمی خورد. امپرياليستها در حالی که خود زندان ابوغريب را داشتند و
زندانيان را شکنجه می کردند، به آنها تجاوز می کردند. در حاليکه
زندانهای مخفی "سيا" را دارند و در گوانتانامو انسانها را مانند حيوان
نگاه می دارند و حاضر نيستند آنها را به بهانه انسانهای بی حقوق در
مقابل دادگاههای عادی قرار دهند. در حاليکه اعترافات بر اساس شکنجه را
مغاير همه موازين حقوقی و انسانی مانند اعتراف گيری های دوران مغاکهای
نمور و متعفن شکنجه گاههای قرون وسطی معتبر جا می زنند. در حاليکه
متهمين را برای شکنجه با نظارت مامورين امنيتی آمريکا به مصر و لهستان
و رومانی و ممالک بالتيک با پروازهای خصوصی اعزام می کنند به سايرين
ايراد می گيرند که شما حقوق بشر را رعايت نمی کنيد. وقتی آمريکا و
اسرائيل که خود از بزرگترين جنايتکاران جهانند خود را در جای دادستان
می نشانند و جمهوری اسلامی و يا چين و برمه و... در جای متهم به هر
انسان منصفی حالت تهوع از اين همه دورئی و رياکاری دست می دهد. جنايت و
شکنجه و اسارت و تجاوز در آمريکا يک اقدام با نقشه و تنظيم شده است.
وقتی کسی می داند که محل شکتنجه گاهها را به کدام کشورها منتقل کند، با
کدام پرواز متهمين را به مقصدهای منتخب اعزام دارد، کدام مامور را به
کجا بفرستد که مستقيما شکنجه دهد و يا تنها ناظر بوده و فرمان شکنجه را
صادر کند و سپس گزارشهای مربوطه را به مقامهای بالا ارسال کند و اين
اقدام بارها و بارها در يوگسلاوی، عراق، افغانستان، پاکستان و... تکرا
شود ديگر نمی توان از آن به عنوان يک امر اتفاقی و يا خطای يک سرباز
"بی انضباط" سخن راند. اين سيستم است و بخشی از سيستم امپرياليستی
جهانی. نقض حقوق بشر و اجرای اعدام قانون اساسی جامعه سرمايه داری است
و اگر تا ديروز تنها دفاع از حقوق بشر ابزار عوامفريبی بود امروز حمايت
از لغو حکم اعدام به وسيله عوامفريبی و رياکاری بدل شده است.
اين عوامفريبی چگونه صورت می گيرد؟
کافی است شما شکل مسئله را عوض کنيد. طناب دار را برداريد و به جای آن
آتش مسلسل را بگذاريد. جرم متهم را نيز نوع ديگری تعريف کنيد. بجای
اينکه بگوئيد قاچاقچی مواد مخدر، زناکار، دزد، قاتل... بگوئيد خرابکار،
تروريست. وظيفه را از دوش قوه قضائيه برداريد و بعهده کميته های ضد
تروريست بگذاريد.
اگر رئيس جمهور آمريکا و يا اسرائيل مستقيما فرمان قتل را مانند ولی
فقيه صادر کردند مانند صدور فرمان ترور فيدل کاسترو توسط رئيس جمهور
آمريکا آنوقت نام اين اقدامات ديگر اجرای مجازات اعدام نيست. اسمش هست
مبارزه با تروريسم. کشتن انسانها فقط زمانی زشت و قابل اعتراض است که
برچسب تروريستی نداشته باشد با طناب اعدام و در ملاء عام باشد و بويژه
اگر از وسيله جرثقيل نيز برای ارعاب عمومی استفاده شود. وگرنه کشتن يک
"تروريست" با بستن خيابانها و حضور خبرنگاران نه جنبه ارعاب دارد و نه
در ملاء عام است اسم آن در ممالک امپرياليستی آزادی افکار و ايجاد
شفافيت است. تروريست يعنی کسی که فاقد هرگونه حقوق انسانی است. حقوق
بشر در مورد وی اعتباری ندارد بويژه اگر مسلمان بنيادگرا باشد که فرمان
قتلش از مدتها قبل توسط عمال خود فروخته و يا مامورين و جاسوسان جنگ
روانی آماده شده است. اين است که اگر صد تا "تروريست" را در جا بکشيد
وجدان کسی معذب نمی شود ولی اگر يک قاتل عادی را بر اساس قوانين موجود
خوب و يا بد آن بهر حال در اين بحث مطرح نيست بر روی صندلی الکتريکی
بنشانيد وجدان عمومی معذب می شود.
وضعيت روانی جامعه را طوری تربيت کرده اند و مغزها را طوری شستشو داده
اند که اجرای حکم اعدام اگر در مورد يک نفر باشد مشمئز کننده و ضد بشری
است و بايد سازمانها مخالف اعدام در سراسر جهان برای لغو حکم اعدام
بوجود آورد و آنها در زمانی که مصلحت ايجاب می کند فعال کرد ولی اگر
اعدام به صورت غير انسانی دستجمعی باشد اعتراض عمومی وجود ندارد و
احساسات کسی برانگيخته نشده است. اين نيز تعريف ديگری از ويژگيهای حکم
اعدام است. قتل يک نفر جرم است و اعدام محسوب می شود ولی قتل عام جرم
نيست و نامش مبارزه عليه تروريسم است. حقيقتا درک معيوبی از رابطه لغو
حکم اعدام و اجرای حقوق بشر وجود دارد.
اگر اسرائيل صهيونيست در نوار غزه به نسل کشی دست بزند و مردم غير مسلح
را بمباران کند و برسرشان بمب فسفر بياندازد تا بسوزند و نابود شوند
اشکالی ندارد، بنظر آنها که بسيار هم آنرا بديهی می دانند و جلوه می
دهند اين عمل هرگز اعدام نيست، زيرا اسرائيل "تروريسستهای حماس" را می
کشد. کسی نمی گويد که اين "تروريسستها" منتخب مردم فلسطين هستند و برای
رهائی کشورشان از دست يک نيروی اشغالگر و نژادپرست مبارزه می کنند و
مبارزه آنها بهر نحو که باشد و با هر وسيله ای که صورت بگيرد و در هر
سطحی که باشد مشروع و قابل فهم است.
يا اگر اسرائيل به جنوب لبنان حمله کند و بر سر مردم عادی بمبهای خوشه
ای پرتاب کند تا کودکان نابود شوند به جرم اينکه اين مردم "تروريست حزب
الهي" هستند، اين عمل ضد بشری بنظر اين انديشمندان صهيونيست اعدام
دستجمعی محسوب نمی شود زيرا بر ضد "تروريسستها" صورت گرفته است. کسی از
اين بشر دوستان حرفه ای و يا هواداران لغو حکم اعدام به سخن نمی آيد که
اين مردم در لبنان می خواهند که نيروی اشغالگر خاک کشورشان را ترک کند
و اين حق مشروع آنهاست که بر ضد اعدام دستجمعی و نسل کشی بپا خيزند و
مبارزه کنند
يا اگر امپرياليست آمريکا در افغانستان بمبهای خوشه ای عروسکی پرتاب
کند تا کودکان افغانی به قتل برسند و يا اگر بمبهای ضد تانک با
اورانيوم رقيق شده در جنگ يوگسلاوی، عراق، افغانستان به کار برد و يا
هواپيماهای بی سرنشينش صدها سرنشين خودروهای خصوصی مردم را بدون حکم
دادگاه و اثبات جرم به قتل برساند و يا در فلوجه بر سر مردم عراق
بمبهای فسفر بياندازد تا همه آنها را تنها به ادعای اينکه تروريست
هستند بسوزاند، کسی از اين گروه ها به خيابانها نمی ريزد که بگويد
اعدام دستجمعی بهر صورت ضد بشری و محکوم است و آن هم، نوع وحشتناکتری
از اعدام است. کسی از آنها در حمايت از مردم مبارز منطقه فرياد نمی زند
که آنها انسانند که برای پايان دادن به اشغال کشورشان اعتراض دارند و
محقند که بر ضد قوای اشغالگر بهر وسيله ای مبارزه کنند. آنها حق دارند
که قوای اشغالگر و صهيونيست و نژادپرست را تروريست بدانند و کشتار قومی
و نسل کشی را از مقوله اعدام بدانند. آنها حق دارند بگويند قتل عام نيز
اعدام در ابعاد وسيعتر است.
اگر دولت اسرائيل که چندی پيش يک کمونيست مترقی يهودی را که از حقوق
فلسطينيها دفاع می کرد ترور کرد و مدعی شد که وی را حماس کشته است
مخالف اعدام است و در کشورش بر خلاف ايران کسی را به طناب دار آويزان
نمی کند دليلش اين است که طنابهای دارش را به لبنان و فلسطين و سوريه و
اردن و... برده است. هر وقت اراده کند با گذرنامه جعلی از ممالک متحدش
نظير آلمان و انگليس و فرانسه مخالفينش را در جزيره مالت و يا دوبی
اعدام می کند و ردپای طناب دارش را جا می گذارد. قتل دانشمندان اتمی
ايران بدست اسرائيل اعدام نيست مبارزه با تروريسم برای حفظ امنيت
اسرائيل است.
در اينجا ما می بينيم که چگونه همانگونه که حقوق بشر به ابزار سياسی
برای پيشبرد نيات شوم و ضد انسانی بدل شده است لغو حکم اعدام نيز در
کنار آن قرار گرفته است. همان روش دوريانه ايکه در برخورد به اجرای
حقوق بشر در ايران و مصر و تونس و بحرين و عربستان سعودی و يمن و
اسرائيل و .. وجود دارد امروز در مورد اجرای حکم اعدام برقرار شده است.
امپرياليستها با دو معيار به حقوق بشر و اجرای حکم اعدام برخورد می
کنند. تفسير آنها از آدمکشی گزينشی و مطابق مصالح آنهاست. آنها اگر
لازم باشد حاضرند ميليونها نفر را نيز نابود کنند تا منافعشان حفظ شود.
فريب اين رياکاران را خوردن خطرناک است. باين جهت برخورد به لغو حکم
اعدام را نيز بايد بر متن مبارزه طبقاتی و شناخت انگيزه های سياسی
دشمنان طبقاتی مطرح کرد. بايد مرزهای تاکتيکی و تبليغاتی را از تئوری
سازی برای مبارزه با تروريسم شفاف نگهداشت و هميشه به نتايج عملی کاری
که صورت می گيرد انديشيد. پيوند دادن ميان قتل و قتل عام در مبارزه
برای لغو حکم اعدام يک اقدام بجا و افشاءگرانه است زيرا اين شعار نشان
می دهد که دشمن از لغو حکم اعدام در پی توجيه اعمال قهر طبقاتی خويش
بهر وسيله تبليغاتی است. اين شعار بدون توجه به ايجاد اين پيوند
افشاءگرانه، به مفهوم آن است که دول سلطه گر و استعماری از اعمال قهر و
سرکوب و فروش و توليد تسليحات و اعمال شکنجه و آموزشهای نظامی و ايجاد
سازماهای امنيتی و سرکوب و.. چشم پوشيده اند که با واقعيت در تناقض
کامل است و اين پاشيدن خاک به چشم مردم محسوب می گردد تا اعدام به صور
ديگر هنوز ادامه حيات دهد. افشاء تروريستهای جهانی که ملتها را نابود
می کنند بهترين شعار و تاکتيکی است که دست عمال موذی صهيونيستها و
امپرياليستها را در مبارزه برای لغو حکم اعدام رو می کند. تعداد
اعدامهای در ايران شامل اعدامهای شناخته شده با پوشش قضائی نيست همه
قتلهای سياسی زنجيره ای نيز اعدام است. کشتار مردم فلسطين و لبنان و
ليبی و عراق و افغانستان نيز اعدام است. کسانيکه تنها در لغو حکم اعدام
پای چين و جمهوری اسلامی را به ميان می کشند ولی از قتل عام مردم
فلسطين و لبنان و عراق و افغانستان و... توسط صهيونيستها و
امپرياليستها حرف نمی زنند صميمانه خواستار لغو حکم اعدام نيستند. آنها
لغو حکم اعدام را از يک پرچم انسانی به مسلسل يوزی اسرائيلی بدل کرده
اند.
تير ماه ۱۳۹۰