ژان بريکمون
برگردان: محمد علی اصفهانی
مقاله ی مستدلّ JEAN BRICMONT
چندان نيازی به شرح و تفصيل ندارد. ژان بريک مون، استاد فيزيک،
سياست شناس، برنده ی چند جايزه ی جهانی، عضو تريبونال معروف
بروکسل، نويسنده و تحليلگر سرشناس بلژيکی است با کتاب ها و
مقالات فراوان. چه در زمينه ی فيزيک؛ و چه در زمينه ی سياست.
چه در کشور خود؛ چه در فرانسه؛ و چه در آمريکا.
آنچه فارسی شده اش را می خوانيد، تازه ترين مقاله ی اوست (به
تاريخ ۴ سپتامبر ۲۰۰۷) که در آن می کوشد تا پوچی توجيهاتی را
که بخشی از صلح طلبان جهان، برای آرام کردن وجدان خود، و برای
گريز از مسئوليّتشان در برابر احتمال جدّی بمباران ايران به
وسيله ی آمريکا و اسراييل، می تراشند، بر ملا کند.
طبعاً روی سخن او با کسانی است که مخالف تجاوز به ايرانند؛ نه
آمريکا و اسراييل؛ و نه سفلگان ˝ايرانی˝ يی در پوزيسيون: بخشی
از اوليگارشی حاکم بر ايران، و در اپوزيسيون: بخشی از همخوانان
و همخونان طبيعی امپرياليسم و صهيونيزم، و بيشتر از آن ها و
فعال تر از آنها: ورشکستگان سياسی منفور و مطرودی که سرنوشت
خود را به نئوکان ها و سيا و موساد پيوند زده اند و آينده ی
نداشته ی خويش را از آنان تکدّی می کنند.
۱۹ شهريور ۱۳۸۶
۱۰ سپتامبر ۲۰۰۷
محمد علی اصفهانی
بسياری از صلح طلبان می کوشند تا خودرا اينطور تسکين دهند:
احتمالاً بوش قادر نخواهد بود که به ايرن حمله کند. او از
امکانات لازم برای انجام اين کار برخوردابر نيست؛ و يا شايد تا
به اين اندازه احمق نباشد که خودش را در جنين ماجرا جويی يی در
گير کند.
بهانه های متفاوتی برای اين خود تسکينی وجود دارد:
ـ اگر بوش به ايران حمله کند، ايران تنگه ی هرمز را خواهد بست.
ـ اگر بوش به ايران حمله کند حکومت ايران گروه های تروريستی
وابسته به خود را که در حالت آماده باش هستند در تمام جهان
فعال خواهد کرد.
ـ رو سيّه چنين حمله يی را برنمی تابد.
ـ چين اجازه ی چنين کاری را نخواهد داد.
ـ روسيّه و چين، ارزش دلار را به سقوط خواهند کشانيد.
ـ جهان عرب منفجر خواهد شد.
به تمام اين بهانه ها بايد به ديده ی ترديد نگاه کرد:
شيعيان عراق، از ايران فرمان نمی گيرند. اگر آن ها عليه آمريکا
که سرزمين خود آن ها را اشغال کرده است بر نمی خيزند (ويا به
صورت خيلی سيستماتيک چنين نمی کنند) هيچ دليلی وجود ندارد که
عليه آمريکا به اين دليل که به کشور همسايه ی آن ها حمله کرده
است به پا خيزند.
و در آنچه به بستن تنگه ی هرمز و يا فعال کردن تروريست ها در
تمام جهان به وسيله ی حکومت ايران بر می گردد:
در صورت تحقق يافتن چنين فرضی، اين اقدامات حکومت ايران خودش
يک توجيه اضافی و يک بهانه ی مضاعف برای بمباران هرچه بيشتر
ايران خواهد شد.
و علاوه بر همه ی اين ها:
به گونه يی باورنکردنی، يکی از اساسی ترين بهانه هايی که برای
توجيه حمله به ايران از آن استفاده می شود اين است که گويا
حکومت ايران مقاومت در برابر آمريکا در عراق را تقويت می کند.
انگار که نيرو های آمريکا يی در عراق، در خانه ی خودشان هستند
نه در عراق.
اگر از اين بهانه برای حمله به ايران استفاده شود، هر اقدام
عکس العملی ايران در مقابله با حمله ی آمريکا، باز هم بهانه ی
ديگری خواهد شد افزون بر بقيه ی بهانه ها برای بمباران کردن هر
چه بيشتر و قوی تر ايران. حتّی با بمب های اتمی.
روسيه طبعاً به افزايش توان نظامی خود (که در حال حاضر بسيار
از آمريکا عقب مانده است) خواهد پرداخت. همين و بس. بيشتر از
اين، کاری از روسيه بر نمی آيد. و تازه، اين هم خودش باعث
خوشنودی بسيار آمريکاست. چرا که به آمريکا اين امکان را می دهد
که با بهانه کردن اين عمل روسيه، تقويت هرچه بيشتر نيرو های
خودش را موجه جلوه دهد.
چين، دغدغدغه اش فقط رشد اقتصادی کشور خودش است؛ و بنابر اين
به ساقط کردن ارزش دلار عليه منافع اقتصادی خودش اقدام نخواهد
کرد.
اکثر دولت های کشور های عربی ـ اگر چه نه اکثر مردم آن کشور ها
ـ تحقير شدن دولت شيعی ايران را به فال نيک می گيرند.
اين دولت ها به اندازه ی کافی نيروی انتظامی برای سرکوب کردن
حرکت های مردمی در اعتراض به حمله به ايران را در اختيار
دارند. و اين را، آن ها بعد از حمله ی آمريکا به عراق، ثابت
کرده اند.
از زمانی که در فرانسه، نيکلا سارکوزی، جانشيتن ژاک شيراک شد،
فرانسه با آخرين ته مانده های سياست دوگل ـ گليسم ـ وداع کرد.
مخصوصاً در مواردی از اين دست.
فرانسه ی سارکوزی، از يک کشور مستقل تر و غير وابسته تر از همه
ی کشورهای اروپايی، تبديل به يک «بله بله» گوی بی اختيار
آمريکا شده است. اگر چه اين موضوع می بايست بيشتر از همه ی
موضوع های ديگر در جريان انتخابات اخير رياست جمهوری فرانسه
مورد توجه قرار بگيرد، در جريان اين انتخابات حتی مورد اشاره
يی هم قرار نگرفت.
از طرف ديگر، در فرانسه، ˝چپ˝ لاييک، نسبت به حکومت ايران نظر
نامساعدی دارد. بنا به دلايل متداول: مسأله ی زنان؛ و مسأله ی
مذهب.
فرانسه شاهد هيچ تظاهراتی جدّی و در اِشِل بزرگ، نه قبل و نه
بعد از بمباران ايران نخواهد بود.
و بدون حمايت از سوی فرانسه، آلمان، با وجود اين که احتمالاً
در آن کشور، جنگ بيشتر مورد نفرت است، ماجرا را تقريباً با
سکوت تماشا خواهد کرد. البتّه بعد از چند يادآوری در مورد
هولوکاست.
هيچ مخالفت قابل توجّهی از سوی آلمان با بمباران ايران نخواهد
شد. به جز احتمالاً از سوی ساکنان مسلمان اين کشور. و اين هم
خودش باز يک بهانه ی اضافی ديگر خواهد بود برای جا انداختن اين
فکر که: مسلمان ها، مرتجع هستند؛ افراطی هستند؛ و دشمن ˝تمدّن
دموکراتيک˝ ما.
همه ی موادّ اوّليّه ی لازم، برای حمله به ايران حاضر و آماده
شده است. حکومت ايران به خاطر ستم به زنان، و همچنين عدم رعايت
حقوق همجنسگرايان، و نيز بی توجهی به حقوق يهوديان، چهره يی
اهريمنی در افکار عمومی جهان يافته است.
و اين به تنهايی کافی است که بخشی از تلاش های ˝چپ˝ آمريکا
خنثی شود.
طبعاً در اين مورد مشخّص، يعنی تجاوز به ايران، پرسش اصلی اين
نيست که حکومت اين کشور از نظر ما حکومتی مهربان و دوست داشتنی
است و يا بر عکس. پرسش اصلی ، در اين مورد مشخّص، اين است که
آيا دليلی مشروع برای حمله به خاک ايران وجود دارد يا نه. و
پاسخ، البتّه که اين است:
ـ نه!
امّا ايده ئولوژی حاکم بر ارزش های حقوق بشر، مخصوصاً برای
نيرو های ˝چپ˝، دخالت در هر جای جهان به خاطر مسايل انسانی را
موجّه کرده است. تا جايی که مسأله ی حقوق بين المللی به رده ی
دوّم منتقل شده است.
اسراييل و حاميان سرسخت آمريکايی آن می خواهند که ايران مورد
حمله قرار بگيرد. به خاطر ˝جنايت˝ دفاع از حقوق فلسطينيان. و
همچنين به خاطر زير سؤال بردن هولوکاست.
هر دو حزب سياسی آمريکا، به طور مساوی، تحت کنترل لابی اسراييل
هستند. مثل وسايل ارتباط جمعی آمريکا.
حرکت صلح طلب در آمريکا، آنقدر مشغول دغدغه ی حفظ امنيت
اسراييل است که ديگر فرصت جدّی برای پرداختن به ايران را
ندارد. و محرکان اصلی اين جنگ احتمالی، يعنی صهيونيست ها را
مورد حمله قرار نخواهد داد. از بيم آن که متهم به ˝آنتی
سميتيزم˝ و تقويت يهودی ستيزی شود.
سرزنش Big Oil و دستگاه تجارت نفت آمريکا، در مورد حمله به
عراق، موضوعی قابل تأمّل و بررسی است. امّا در مورد حمله به
ايران نه. چون قرار نيست که ايران، اشغال شود؛ بلکه قرار است
که ايران، بمباران شود. و از اين رو دليلی وجود ندارد که فکر
کنيم که اين ها هم خواهان چنين بمبارانی باشند. و حتّی شايد
اين ها با اين امر احتمالاً مخالف هم باشند. امّا ناتوانند.
مثل همه ی ديگران.
در هر چه به اسراييل مربوط می شود، ايالات متّحده ی آمريکا،
کاملاً توتاليتر است. و هيچ مخالفت سازماندهی شده يی با
اسراييل در آن قابل تحمّل نيست.
کنگره ی آمريکا، به طور مرتّب و پشت سر هم، قطعنامه هايی يکی
در پی ديگری در حمايت از اسراييل و در مخالفت با ايران، با
اکثريّتی ˝استالينی˝ به تصويب می رساند. و مردم هم اصلاً نگران
نيستند. و اگر نگران بودند هم مگر چه می توانستند بکنند؟ رأی
بدهند؟ سيستم انتخاباتی آمريکا به طوری تنظيم شده است که به
طور سفت و سخت مانع امکان جنبيدن يک حزب سوّم شود. و دو حزب
اصلی هم، هردو، تحت نفوذ صهيونيسم هستند.
آنچه احتمالاً می توانست از بروز جنگ جلوگيری کند، اين بود که
مردم آمريکا، دولت را به يک نافرمانی مدنی سراسری و نيرومند
تهديد کنند. امّا چنين نخواهد شد. يک بخش بزرگ از دانشگاهيان،
مدّت هاست که وظيفه ی آگاهی دادن به مردم در مورد آنچه به طور
واقعی در جهان رخ می دهد را به نفع بحث در مورد اين موضوع رها
کرده اند که ˝کاپيتال˝ دالّ داست يا مدلول. و نيز به نفع
مسايل شخصی و جان و مال خودشان. و «پاستور» ها هم در موعظه
هاشان، پيروانشان را به خرسند شدن از نزديکی پايان کار جهان
تشويق می کنند.
کودکان در ايران شب ها حتّی نخواهند توانست که بخوابند. امّا
روشنفکران آمريکای ليبرال، مشغول تعليم دادن حقوق بشر به جهان
و به ديگرانی به جز آن ها هستند.
در واقع، همان توجيهاتی که در آغاز مطلب به آن ها اشاره کردم،
موجباتی فراهم آورده اند که حرکت صلح طلب، مبتلا به يک مرگ
کلينيکی شده است. اگر چنين نبود، اين حرکت، برای جلوگيری از
جنگ، به نيروی خودش تکيه می کرد، بدون آن که به جای انجام
وظيفه ی خودش، بر روی اقدام ديگران حساب کند.
در انتظار واقعه، موجی از کينه، سراسر جهان را خواهد پوشانيد.
آنچه اتفاق می افتد، در کوتاه مدّت، شايد توهم يک ˝پيروزی
بزرگ˝ را در غرب به وجود بياورد. امّا اين ˝پيروزی بزرگ˝ همان
توهّمی است که با تأسيس کشور اسراييل در سال ۱۹۴۸ به وجود آمد،
و يا با ساقط کردن دولت مصدق در ايران به وسيله ی سيا در سال
۱۹۵۳ ، و يا اشغال ˝آلزاس˝ به وسيله ی آلمان نازی در پی شکست
فرانسه در ˝سدان˝ در سال ۱۸۷۰.
آنزمانی که نتايج فاجعه آميز حمله ی دستگاه بوش به ايران
آشکار شود، او ديری است که چای خود را به ديگری داده است.
بعدالتّحرير: اين نوشته، قصد غيبگويی ندارد. امّا هدفش دعوتی
است به يک اقدام ضروری و سريع. من احساس خوشبختی بسيار خواهم
کرد اگر واقعيّت، خلاف آنچه نوشته ام را ثابت کند.