برگردان: محمد
علی اصفهانی
-------------------------------
اطلاعات دروغينی که می گويند ايران در تلاش
ساختن سلاح اتمی است، به صورت وسيع، از سوی يک
گروه اپوزيسيون ايرانی بدنام و بی اعتبار شده و
تحت پوشش سی آی اِی می آيد موسوم به سازمان
مجاهدين خلق ايران. |
جان پيلجر، روزنامه نگار، نويسنده، و مستند ساز برجسته ی استراليايی
ـ انگليسی (۱) که راقم اين
سطور، در سال های اخير، سعادت ترجمه ی چند مقاله ی او در ارتباط
با ايران و خاورميانه را داشه است، در شماره ی ششم اوت روزنامه
ی انگليسی گاردين، به مناسبت سالگرد بمباران هيروشيما مقاله
يی نوشته است که خود، آن را به درستی چنين خلاصه می کند:
«از دروغ های پی د رپی تصاعدیِ برخاسته از گرد و غبار هيروشيمای
منفجر شده، تا جنگ های امروز، و تهديد حمله به ايران.».
در ترجمه يی که می خوانيد، قسمت هايی از بخش اوّل مقاله ی
او را که به تشريح فاجعه ی هيروشيما می پردازد تلخيص کرده
ام تا بخش دوّم مقاله که مستقيماً مسائل امروز را تجزيه و
تحليل می کند تحت الشّعاع بخش اوّل، قرار نگيرد...
۱۹ مرداد ۱۳۸۷
۹ اوت ۲۰۰۸
در سال ۱۹۶۷ اولين باری که من به هيروشيما رفتم، هنوز سايه
يی دست نخورده، بر پلّه ها باقی مانده بود:
سايه ی يک زن. با ساق های کشيده، پشتِ خم شده، و دستی بر ميانگاه،
به انتظار گشوده شدن در های يک بانک.
از ساعت هشت و ربع صبح ششم اوت ۱۹۴۵ بود که او و تصويرش، آتش
گرفته و سوخته، بر سنگ ها نقش شده بودند.
يک ساعت يا بيشتر، به سايه خيره شدم.
و بعد، به سمت رودخانه حرکت کردم.
در آنجا مردی را ديدم به نام «يوکيو» که بر قفسه ی سينه اش
هنوز نقش و نگار پيراهنی که به هنگام بمباران بر تن داشت حک
شده بود.
او و خانواده اش همچنان در کلبه يی بنا شده بر خاک و خل يک
«بيابان اتمی» زندگی می کردند.
از روشنايی حيرت انگيزی می گفت که بر آسمان هيروشيما ديده
بود. روشنايی يی به رنگ آبی ملايم، همچون يک «قوس الکتريک».
و آن گاه، توفانی و بارانی سياه.
«به زمين پرتاب شده بودم. همه چيز، ساکن بود و آرام. و وقتی
که خود را بازيافتم و برخاستم، مردمان را ديدم. عريان. بی
هيچ کلامی. بعضی هاشان، ديگر بر تنشان پوستی باقی نمانده بود.
يا بر سرشان مويی. فکر می کردم که مرده ام.»...
نُه سال بعد، وقتی که من در جستجوی يوکيو دوباره به آن جا
رفتم، او ديگر مرده بود. از سرطان خون.
[ در اين قسمت، جان پيلجر به تفصيل در باره ی بمباران هيروشيما
می نويسد، و اين که مطابق اسناد به دست آمده، هم خود ژاپنی
ها پيش از بمباران، در پی تسليم شدن بودند، و هم به گفته ی
کارشناسان، برای پيروزی بر ژاپن، کوچک ترين نيازی به بمباران
اتمی نبود.
و پس از آن، پيلجر، از ديروز به امروز نقب می زند: ]
از همان زمان بمباران هيروشيما در سال ۱۹۴۵ تا به امروز،
آمريکا دستکم سه بار نزديک بود که از بمب اتمی استفاده کند.
با جنبانيدن مترسکی به نام «مبارزه با ترور»، دولت های کنونی
واشنگتن و لندن اعلام کرده اند که آماده اند تا دست به حمله
های اتمی «پيشگيرانه» عليه کشور های غير اتمی بزنند.
با هر قدمی که ما را به ظلمت شبانه ی «نبرد نهايی ميان خير
و شر» (۲) نزديک تر می کند،
دروغ ها برای توجيه جنايتِ در پيش، شنيع تر و شنيع تر می شوند.
امروز، «خطر آنی» ايران است. امّا ايران، سلاح اتمی ندارد،
و اطلاعات دروغينی که می گويند ايران در تلاش ساختن سلاح اتمی
است، به صورت وسيع، از سوی يک گروه اپوزيسيون ايرانی بدنام
و بی اعتبار شده و تحت پوشش سی آی اِی می آيد موسوم به
سازمان مجاهدين خلق ايران.
[عين کلام پيلجر:
But Iran has no nuclear weapons and the disinformation that
it is planning a nuclear arsenal comes largely from a discredited
CIA-sponsored Iranian opposition group, the MEK ]
درست مثل دروغ هايی که درباره ی سلاح های کشتار جمعی صدام،
از سوی «کنگره ی ملّی عراق» صادر می شدند که به وسيله ی واشنگتن
علم شده بود.
ژورناليسم غربی در برپا کردن اين بازی به ظاهر آبرومند، برای
پوشانيدن بی آبرويی ها و دروغ ها و فساد ها و نامشروعيّت ها،
نقشی وخيم دارد.
گزارش رسمی اطلاعات ملّی آمريکا [گزارش ۱۶ سازمان مختلف اطلاعاتی
آمريکا معروف به اِن آی ئی ـ م ] با «اطمينان قوی» [ با ضريب
اطمينان بالا ـ م ] تأکيد می کند که ايران برنامه ی توليد
سلاح اتمی خود را در سال ۲۰۰۳ قطع کرده است. امّا اين گزارش،
به دست فراموشی سپرده شده است.
[جان پيلجر در اين جا نه به قصد دفاع از احمدی نژاد و ملايان
و کفن دزدان حاکم بر سرزمين ما، بلکه به قصد مقابله با حربه
ی تبليغاتی اسراييل، همان طور که به تفصيل کامل و دقيق، در
مقدمه و متن و پاورقی مطلب ديگری از او در همين زمينه، در
سال ۱۳۸۵ آورده ام (۳) و درک
درست اين قسمت سخنان او با خواندن آن مطلب، ميسّر تر است،
چنين ادامه می دهد: ]
و احمدی نژاد نيز اسراييل را به «پاک کردن از نقشه ی جغرافيا»
تهديد نکرده است. امّا تکرار وردگونه ی اين به اصطلاح «فاکت»
ها در وسايل ارتباط جمعی، کار را تا به آن جا رسانيده است
که نخست وزير انگلستان، گوردن براون، در سخنرانی چاپلوسانه
و چاکرمنشانه و ذلت بار خود در برابر پارلمان اسراييل، از
آن بهانه يی ساخته است تا ايران را تهديد کند. تهديدی بر روی
تهديد. يک بار ديگر افزون بر بار های ديگر.
اين دروغ هايی که هر کدامشان در پی آن ديگری می آيد، ما را
به سمت يکی از خطرناک ترين بحران های اتمی جهان از سال ۱۹۴۵
تا به امروز، سوق می دهند.
در ميان رهبران و رسانه های غربی، سخن گفتن ازخطر عينی و واقعی
اتمی يی که در منطقه را تهديد می کند عملاً غير ممکن است.
تنها فقط يک قدرت حاکم اتمی در خاورميانه وجود دارد. و آن،
اسراييل است. «مردخای وانونو» (۴)
در سال ۱۹۸۶ قهرمانانه کوشيد تا جهان را نسبت به خطر
اتمی اسراييل آگاه کند. در آن هنگام که او اسناد و دلايل خود
را ارائه کرد، اسراييل در حال ساختن ۲۰۰ کلاهک اتمی بود.
و امروز، اسراييل با تعدّی از قطعنامه ی سازمان ملل متحد، آشکارا دارد برای حمله
به ايران، بی تابی می کند. چون می ترسد که دستگاه حاکم آينده
ی آمريکا، احتمالاً ـ و فقط احتمالاً ـ به يک گفتگوی واقعی
با ملّتی بپردازد که او را غرب، در سال ۱۹۵۳ با کودتای انگليسی
و آمريکايی خود عليه حکومت منتخب او مورد بی حرمتی قرار داده
است.
در شماره ی ۱۸ ژوئيه ی نيويورک تايمز، تاريخدان اسراييلی،
بنی موريس، که قبلاً از او به عنوان يک ليبرال ياد می شد،
و حالا مشاور رهبران نظامی کشور خود است، ايران را به تبديل
شدنش به «يک سرزمين سوخته و بيابان اتمی» تهديد کرده است.
اين، تهديد به يک کشتار جمعی و نسل کشی است. و وقتی که يک
يهودی چنين تهديدی می کند، ديگر اوج مضحکه است
(۵)
ما در برابر پرسش هايی قرار گرفته ايم:
آيا دست بسته، همچون يک تماشاگر ساده، به تماشا خواهيم ايستاد؟
و مثل آدم های خوب آلمانی خواهيم گفت: «ما که نمی دانستيم»؟
آيا خودمان را در پس آن پرده يی نهان خواهيم کرد که ريچارد
فالک از آن حرف زده است؟:
پرده يی در برابر ما آدم های قانونی ـ اخلاقی، حق به جانب
و پايبند به حفظ تقوای فردی،
که بر آن، تصاويری نقش شده است از ارزش ها و و رسوم غربی که
مورد تهديد قرار گرفته اند، و بايد آن ها را در يک رشته ی
بی پايان خشونت نامحدود، محافظت و نگاه داری کنيم.
دستگير کردن جنايت کاران، مُد روز شده است. راداوان کارازيچ،
فعلاً در صف انتظار مجازات شدن قرار دارد. امّا شارون و اولمرت،
و بوش و بلر، نه!
چرا؟
حافظه ی هيروشيما، از ما پاسخ می خواهد!
- - - - - - - - - - - - - - - - -
عنوان و لينک مقاله:
The lies of Hiroshima are
the lies of today
www.johnpilger.com/page.asp?partid=499
۱ ـ کار جان پيلجر، همچون يک
برج ديدبانی نورانی است در زمانه يی غالباً تاريک. واقعيت
ها را او در روشنايی قرار داده است. يعنی افشاگری کرده است.
بارها و بار ها. شهامت و بصيرت او، يک الهام پايدار و بی وقفه
است.
نوآم چامسکی
جان پيلجر، با دقتی آسيب ناپذير همچون پولاد، واقعيت ها را،
و حقيقت های به چرک آلوده را، از دل زمين بيرون می آورد، و
در برابر آفتاب می گذارد؛ و همانگونه که هستند بيانشان می
کند. من به او سلام می کنم!
هارولد پينتر
و چه می توان بيش از اين بر معرفی روزنامه نگار، مستندساز،
و نويسنده ی انسانگرا، مردمی، محبوب، و پر آوازه ی استراليايی
ـ انگليسی، جان پيلجر، افزود؟
«ديوار برلن های جديد را فرو ريزيم!»:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html
۲ ـ جان پيلجر در اين جا از
کلمه ی Armageddon استفاده کرده است. و اين، نام تپه يی است
تاريخی در سرزمين فلسطين که به روايت «عهد جديد»، محلّی است
سمبوليک برای نبرد نهايی خير و شر.
۳ ـ بوش می خواهد به ايران
حمله کند ـ جان پيلجر:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/pilger-050207.html
۴ ـ مردخای وانونو، تکنسين
برجسته ی اسراييلی، به دستور شيمون پرز، نخست وزير وقت (رييس
جمهوری فعلی اسراييل، از جنايتکاران نامدار برنده ی جايزه
ی صلح نوبل، و فرمانده عالی يکی از سبعانه ترين مجموعه عمليات
اسراييل در خاک لبنان، موسوم به نام مسروقه ی «خوشه های خشم»،
و برپاکننده ی قتل عام قانا ـ۱) به «جرم» افشای برنامه ی مخفی
اتمی اسراييل، در سال ۱۹۸۶ به وسيله ی موساد، از رم ربوده
شد و بعد از سپری کردن ۱۸ سال زندان، او را کمی پس از آزادی
بسيار محدودش، دوباره محاکمه و محکوم به يک سال ديگر زندان
کردند.
۵ ـ اصطلاحی که جان پيلجر در
اين مورد به کار برده است mass murder است که در کادر عمليات
وسيع، چيزی است کم و بيش معادل نسل کشی و هولوکاست.