مقاله ی مايک ويتنی را تقريباً ده روز
پيش، در همان موقع انتشارش، خوانده بودم. امّا به ترجمه ی آن،
چندان وسوسه نشده بودم.
از آنجا که موضوع مقاله يک مقدار برايم غريب می آمد؛ نه از
آنجا که بتوان مايک ويتنی را جدّی نگرفت.
امّا، در هفته ی اخير، من هم مثل همه، شاهد تحريکات کاملاً
حساب شده يی در جهت "ديوسازی" از مسلمانان - در واقع امر، نه
به اعتبار دينشان، بلکه به اعتبار موقعيّت ژئو پليتکشان، و به
منظور توجيه قتل عام امروز و فردای آن ها - بودم.
تحريکاتی که نه فقط آماده سازی افکار عمومی مردم آمريکا، بلکه
بيشتر از آن و پيشتر از آن، ترسانيدن مردم و دولت های کشور های
اروپايی، و همسو و همزبان کردنشان با سياست های آمريکا و
اسراييل را مدّ نظر دارد.
و اين، از غرابت مقاله ی مايک ويتنی، به نزد من کاست؛ و گفتم
خوب است که ترجمه اش کنم.
امروز، صرفنظر از دو مردارخوار بزرگ جهان معاصر ، يعنی جنگ
طلبان در دو دولت آمريکا و اسراييل، دو جريان ديگر نيز، از
روزگار سياهی که انتظار مردم ايران را می کشد، شادمانند؛ و
حتّی رسماً هردو به دار و دسته ی خود تبريک می گويند. يکی با
بالن هوا کردن و جشن و پايکوبی و پيام و مصاحبه؛ و ديگری با
نوحه و زاری و واويلا و توی سر خود زدن، آنچنان که شيوه ی
اوست؛ و خود نيز از سال ها پيش فرموده است که:
ما کف و دس نمی زنيم
بر سر و سينه می زنيم...
يکی، روی بلوف بودن مسأله، و امکان کنار آمدن در آخرين لحظه،
حساب باز کرده است؛ و ديگری روی بالاخره به بازی گرفته شدن.
حالا در اين ميان، آنچه بر سر ملّت ايران بيايد، کم ترين
اهميّتی ندارد.
و هر دو اشتباه می کنند.
چه ملّايان، اين مردار خوارانِ کوچکِ در پرواز.
و چه حريفان بال و پر بسته شان، که بر خلاف آنان، مردار خواری،
صفتشان و ذاتشان و گوهرشان نبوده است و نيست و نمی بايست و نمی
بايد باشد؛ ولی دردا و دريغا که بهای خود را ندانسته اند و نمی
دانند؛ و اندک اندک، به تدريج، و مرحله به مرحله، هر مرحله در
پی مرحله يی ديگر، بی آن که به پشت سر، و به منزلگاه نخستين
خود نگاه کنند، می کوشند تا به افيونِ خودفريبی، ترس سقوط بدين
جايگاه نازل را از دل خود بزدايند و قبح آن را فراموش کنند؛ و
به پر و پای هرکسی هم که نمی خواهد اینچنين ببيندشان بپيچند.
تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهان های فراخ ؟
اين را بی ترديد، هردو خواهند فهميد.
امّا وقتی که ديگر، اندکی دير شده است.
محمّد علی اصفهانی
۱۹بهمن ۱۳۸۴
ايران را می خواهند نجات بدهند يا دلار را ؟
Mike Whitney
27.01. 2006
دولت بوش، هرگز به دولت ايران اجازه نخواهد داد که بازار بورسی
باز کند که در آن، نفت، با "يورو" خريد و فروش شود.
اگر چنين اتّفاقی بيافتد، ميليارد ها دلار بازگشتی به ايالات
متّحده ی آمريکا، موقعيّت دلار را زير و رو خواهد کرد و آمريکا
را ويران خواهد ساخت.
از اين رو، بوش و دار و دسته ی او، طرح درگير کردن ملّت آمريکا
را در جنگ با ايران، در افکنده اند.
به زبان ساده، اين به قصد حفظ سيستم کنونی اقتصاد جهانی است که
در آن، دلار، به عنوان "پول ذخيره"، حکم می راند.
فغان و فرياد و زاری از اين که ايران در حال ساختن بمب اتمی
است، هيچ نيست به جز بهانه يی برای شروع جنگ.
NIE، سازمان ملّی ارزيابی اطّلاعات جاسوسی [آمريکا]، پيش بينی
کرده است که ايران تا شايد قبل از ده سال ديگر قادر به ساختن
بمب اتمی نيست.
همانطور که البرادعی، رييس آژانس بين المللی انرژی هسته يی
گفته است، و بار ها تکرار کرده است، بازرسان آژانس او "به هيچ
مدرک قابل استنادی مبنی بر وجود يک برنامه ی تهيّه ی بمب اتمی
در ايران بر نخورده اند".
سلاح اتمی، و برتامه ی سلاح اتمی ساختن در کار نيست. اين، طرح
اقتصادی ايران است که يک تهديد وجودی، يک تهديدِ بود و نبود،
برای آمريکا به حساب می آيد.
آمريکا بازار نفت را "مونو پليزه" کرده است. پول های
نفتی، به دلار حساب می شوند؛ و بعد، يا در
NYMEX (New York Mercantile Exchange)
و يا در
IPE ( London International Petroleum Exchange)
که هردو متعلّق به آمريکا هستند، به ارز های ديگر، تبديل می
شوند.
اين امر، تمام بانک های مرکزی جهان را ناچار می کند که در بانک
های خود، ذخاير بسيار بزرگ دلار، نگاهداری کنند.
"مونوپل" پول آمريکا، به روشنی و وضوح کامل، شکل هِرَمی دارد.
تا هر زمان که ملّت ها ناچار باشند که نفت را به دلار بخرند،
آمريکا می تواند به صورتی موهن و فوق العاده تحقيرآميز، بدون
کوچکترين مؤاخذه و مجازاتی، به ولخرجی های خودش ادامه دهد.
دلار، در حال حاضر، ۶۸ درصد پول سرمايه ی جهانی را به
خود اختصاص داده است، در حالی که اين رقم، ده سال پيش ۵۱
درصد بود.
برای اين استراتژی، تنها تهديد، اين خواهد بود که:
رقابت يک جايگاه مستقلّ بورس نفتی، به وجود بيايد که دلار
لرزان و متزلزل آمريکا رامجبور کند تا خود را رو در روی
يک پول ثابت و غير متزلزل، و آزاد از بدهی [برعکس دلار] بيابد.
پولی مثل "يورو".
چنين واقعه يی، بانک های مرکزی را ناچار می کند که دارايی
actif خود را ناهمگون نگاه دارند و ميلياردها دلار را به
آمريکا برگردانند.
چنين چيزی ، يکباره، يک سيکل تورّم ويرانگر را برای آمريکا در
پی خواهد داشت.
تلاش برای پنهان نگاه داشتن اطّلاعات مربوط به بازار تبادل
نفت، و دور نگاه داشتن آن از انظار عمومی، بسيار ماهرانه انجام
پذيرفته است.
يک جستجوی ساده در "گوگل"، معلوم می کند که هيچيک از مطبوعات
بزرگ، در باره ی چنين بورسی، چيزی ننوشته اند.
نفرت وسايل ارتباط جمعی از انعکاس مطالبی به نفع مردم، ولی
نامطلوب، و متضاد با روايت رسمی، در موارد متعدّد ديگری هم خود
را بارز کرده است. مثلاً:
- در مورد انتخابات تقلّبی سال ۲۰۰۴
- در مورد Downing Street Memo
- و در مورد در هم کوبيدن فلوجه.
وسايل ارتباط جمعی، به جای خبررسانی، به صورت وسيله يی برای
تقويت صدای رسمی دولت ها، و دستکاری افکار عمومی، با مردمفريبی
اختصاصی دولت بوش، به کار گرفته می شوند.
از اين رو، بسيار اندکند کسانی که اقلّاً يک ايده ی ساده از
خطری که امروز، اقتصاد آمريکا را تهديد می کند داشته باشند.
اين موضوع، مسأله ی "نزاع ليبرال ها و محافظه کار ها " نيست.
آن هايی که مسأله را تحليل کرده اند، همه به يک نتيجه رسيده
اند:
اگر بازار ايران، گشوده شود، دلار ، به قعر دريا فروخواهد رفت؛
و اقتصاد [آمريکا] خوهد شکست و هر ذرّ اش به جايی پرتاب خواهد
شد !
اين، سخنی است که اقتصاددان، Krassimir Petrov ، در مقاله يی
که اخيراً نوشته است می گويد:
"از يک نقطه نظر صد در صد اقتصادی، اگر بورس نفت ايرانی، بال و
پر بگيرد، با چابکی و سبکبالی، به وسيله ی قدرت های بزرگ
اقتصادی، دنباله روی خواهد شد؛ و مرگ دلار را به جلو خواهد
انداخت."
و در آنچه به تحليلگر دست راستی، Alan Peter، بر می گردد، او
در مقاله ی خود، "خطر ملّا ها"، می نويسد:
"با اقتصادی اينچنين متقابلاً به هم وابسته و در هم تنيده، يک
فشار بزرگ جهانی، نه فقط اقتصاد آمريکا، بلکه اقتصاد بقيّه ی
جهان را هم در فقر فرو خواهد برد.
"هرگز نبايد چنان اتّفاقی در بازار جهانی بيافتد که آمريکا را
وا دارد که بهای صادرات خود را کم کند...
"دويست ميليون آمريکايی، ممکن است که به خيابان پرتاب شوند. بی
کار، گرسنه، و بدون هيچ چتر حفاظتی: نه کسی توانايی آن را
داشته باشد که به ياری آن ها بشتابد؛ و نه کسی بتواند حتّی به
اندازه ی يک آش گرم – مثل ايّام فشار اقتصادی سال های۱۹۲۰/۱۹۳۰
از آن ها دستگيری کند..."
چنين اتّفاقی، به بالا رفتن بهای بهره، و به يک تورّم همه
جانبه و نجومی، و به يک بيکاری بسيار فراگير خواهد انجاميد.
اين است سناريوی وحشتناک اگر بورس ايرانی به رسميّت شناخته شود
و دلار را از لانه ی بلند خود فرود بياورد.
و اين است آنچه جنگ را اينچنين به جدّ، محتمل می سازد. حتّی يک
جنگ هسته يی را.
حالا ما می توانيم بفهميم که برای چه، وسايل ارتباط جمعی،
مهربانانه، همخط و همسو، و صف بسته در پی چند مليّتی ها، اشاره
به بازار جديد نفت را از ياد برده اند.
اين، رازی است که ارکان مديريّت، بيشتر دوست دارند که فقط به
نزد خود نگاه دارندش.
راحت تر است اين که افکار عمومی را با قصّه ی سلاح اتمی، و
مسلمانان انتگريست، قانع کنند، تا با دليل تراشی و توجيه کردن
به راه انداختن يک جنگ برای نجات دلاری که دچار کمخونی شده است
!
اين، دلار است که آمريکا، از آن در عراق دفاع می کند؛ و به
احتمال زياد، به زودی در ايران.
صدّام، در سال ۲۰۰۰ به "يورو" روی آورد.
و بمباران عراق، در سال ۲۰۰۱ شروع شد!